امیررضا عطری- معلم دینی | Amirreza Etri- Religious Teacher

پژوهشگر دینی (علوم قرآن و حدیث)| Religious Researcher (Quran & Hadith Knowledges)

امیررضا عطری- معلم دینی | Amirreza Etri- Religious Teacher

پژوهشگر دینی (علوم قرآن و حدیث)| Religious Researcher (Quran & Hadith Knowledges)

امیررضا عطری- معلم دینی | Amirreza Etri- Religious Teacher

امیررضا عطری ام.
فعال و معلم دینی.
من هم مانند شما آدمیزادم،
ولی ((دین)) مانند ریاضی و هنر، یک ((سامانه ی اندیشه)) است، که از ((بروزِ نیت های شکوفاگرِ درونِ وجدان انسان، برگرفته از انسان های صالح)) ساخته شده و ربطی به سلیقه ها و اشتباهاتمان ندارد، همان گونه که سلیقه و اشتباه ریاضیدان و هنرمند را به پای درستی هایش در ریاضی و هنر نمی گذارید!

هیچ ادعا و علاقه ای به مقدس نمایی و غیر طبیعی بودن ندارم. فقط حوزه ی مطالعاتی مورد علاقه ام ((دین)) و شغل آموزشی ام با آن پیوند دارد. مقدس و دیندار، کسی است که وجودش به درد تمام زندگی ات بخورد. من هم یک آدم معمولی ام. دوست دارم زندگی ام همگام با عرف زندگی آدم های نرمال در کل دنیا باشد. خشک اندیش بودن بودن ضد اسلام است. پس لازم نیست که واقعی نباشیم ...

این تارنوشت شخصی، می تواند راهی برای پیوند افزونتر میان شما و من باشد.
با آرزوی بهترین ها ...

دنبال کنندگان ۱ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
آخرین نظرات

مترجم سایت

دیکشنری

۱۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «تکثر» ثبت شده است

یا خالق و یا مدبر ای آفریننده و ای چاره اندیش

 

ای همه ی اهل عالم ...!

ما باعثان قتل های فراوانیم ...

شرف داشته باشیم و انسان را به کشتن ندهیم!

انسان کشتنی نیست، انسان زندگی کردنی است!

1. ارزش جان یک انسان از همه ی دنیا و آخرت بالاتر است.

بیشتر مردم ایران!

به ویژه توده های متوسط و مستضعف جامعه!

می دانم که از شرایط کنونی زندگی و اجتماعی تان ناراحت و بیزارید. ولی یک پرسشی از شما دارم:

به دیدگاه شما تنها در همین 100 سال پیش، چند میلیون نفر انسان، روی زمین، برای کشمکش های سیاسی، قربانی و کشته شده اند؟!

انسان هایی که عزیز عزیزانشان و خانواده شان بودند و بسیاری نیز از داغ آن ها دق کردند.

چه چیزی خون بر زمین ریخته ی آن ها را جبران خواهد کرد؟!

دیگران، تقصیر خود را به گردن خدا و با وعده ی جبران در آخرت که محسوس نیست و هیچ ربطی هم به آن ها ندارد نیندازند.

چه چیزی می تواند هزاران فاجعه ی زندگی های تخریب شده و ویران شده ی قربانیان آشوب ها را به عقب و پیش برگرداند؟!

نه این که اعتراض و رواداری شما آشوب باشد! هرگز! یک دانشجوی واقعی و یک هنرمند واقعی چگونه می توانند هرج و مرج کنند؟! هرج و مرج کار آشوبگر است نه مطالبه گر. خواه این آشوبگر در دل معترضان باشد یا در مسئولان.

مسئولان از کشوری تا لشکری وظیفه شان هماهنگی با هم برای خدمت به مردم است، در غیر این صورت مسئولیتشان دیگر معنا ندارد و مردم هم وظیفه شان در قبال زندگی شان، بهره گیری از نعمت ها و در قبال مسئولان، کمک و نقد است.

اگر جایی وضع خوب پیش رود، بیشتر مردم اعتراض نمی کنند ولی اگر برعکس باشد و خواست مسئولیتی از بالاترین جایگاه های کشور تا آموزگاران، برای شنیدن سخن شخص معترض نباشد، زد و خورد پیش می آید.

  • به راستی جایی که ((دلسوزیِ گسترده)) باشد، هرگز کار به این نما کشیده نمی شود.

ولی من می خواهم با شما از تکامل تاریخ سخن بگویم:

  • امیررضا عطری

بسیاری از مردم ناراحتی هایی دارند و به علت تمرین نکردگی های خانوادگی و اجتماعی برای گفتگو، یاد نگرفتند که با یک صدای واحد، حرفشان را بزنند و خواسته هایشان را شفاف بگویند، ولی من به جایشان این کار را می کنم، شاید از خشونت دو طرف جلوگیری کنم. به هر حال، همه مان سوار یک کشتی هستیم. باید این را بدانیم!

حالتِ جریان این است که گویی یک نفر به مردم می گوید:

تو گل پسر و تو دختر خوب!

در وضعیت رهاشدگی اجتماعی ات، در سن سی و چند سالگی ات؛ درست در همان لحظه ای که در دل شب از هجوم افکار منفی و حسرت خوابت نمی بَرَد، درست در همان لحظاتی که تنها دغدغه ات از شدت بی کس و کا ری، این شده که داری به خودت فشار می آوری که نه برای لذت بلکه برای گریز از ویرانی های روانت هم که شده، باز خودارضایی نکنی!!! (شک دارم که واقعاً اصلا ارضایی هم در کار باشد که بخواهد خودارضایی ای هم باشد و آخر بشود گناه!) و چگونه ذهنت را از افکار پریشان و اشتباه، نه مثبت بلکه حداقل به حالت اول برگردانی! درست در همین لحظه هایی که به این فکر می افتی که جدای از هر حرف جزئی، اصلا شوخی شوخی با ((عمرت)) بازی کردند و بالأخره چه خاکی باید بر سرت بریزی،

درست در همین لحظه:

درست در همین لحظه:

آن دسته از دختر و پسرها و زن و مردهایی که از درون هیچ باوری به هیچ چیز جمهوری اسلامی ایران ندارند و تنها با سفارش و زیر نقابِ ((به نامِ دین)) یا ((به نامِ موفقیت)) یا ((به نامِ آدم های خوب و مردمی! [تو بگو» نان به نرخ روز خور های تازه به دوران رسیده ی ناآشنا با فلسفه ی شهر و جامعه])) و با سوء استفاده از این نام های اصیل نفوذ کرده و هر کاری دلشان می خواهد می کنند، جدا از این که چندین سال است که ازدواج کرده اند و چند بچه و ژن خودشان را تکثیر کرده اند، همزمان با این لحظاتِ تو: پایین ترین دغدغه و فکر لحظه شان این است که چگونه الآن رابطه ی جنسی بهتری داشته باشند! و بالاترینش هم این است که چگونه بیشتر از این بخورند و بپاشند که منجر به ترکیدن دل و روده شان نشود و باز هم دیگران با متوجه نشدنشان، فحشش را به پیغمبر و امام و ایران و انسان بخورند!

 

خب درست هم می گوید. من هم در ادامه می گویم:

این افراد نه این که همیشه نخواهند تو را بفهمند، بلکه واقعاً در عمل اصلاً ((نمی توانند تو را بفهمند))، چون احوال روانی تو را از بیخ و بن تجربه نکرده اند. آن ها بیکاری، رانده شدن، سرخورده بودن، دینداری از راهی غیر از راه آنها، تحمل مخالف و تنوع، مجرد بودن، عاشق شدن، رها بودن، آزادی، تحقیر شدن و بلاتکلیف بودن و اندیشه های جماعت گرا و فهم شوق زندگی را اصلاً تجربه نکرده اند که بخواهند غم تو را هم بخورند! من هنگامی که زبان بلغاری را بلد نیستم، با مردم بلغارستان هم نمی توانم درست حرف بزنم چه رسد بخواهم ادبیاتشان را درک بکنم! نه این که بخواهم گناهشان را بشورم و وضعیتشان را توجیه کنم، نه، هرگز! خودِ ناآگاهی عامدانه، جنایت است ولی تو به خاطر ((تو)) بودنت باید یک زبان مشترک با آن ها بسازی که - حالا بحث آرمان ها بماند، ولی - دست کم حقوق پایه ای زندگی ات را دیگر از دستت نگیرند: خوراک، پوشاک، مسکن و ازدواج. حقوقی که حتی حیوانات هم از آن ها محروم نیستند، مانند سگ های پاسبان ویلا ها! اصلاً ویلای یک شخص کافر!

نپندارند که تو با پوزش نا هم میهن، ضد معنویت، حرامزاده و اضافی هستی، گرچه که نا هم میهن بودن، ضد معنویت بودن، حرامزاده بودن و اضافی بودن هم به ذات خودشان گناه و بد نیست.

درکت می کنم که در شأن تو نیست که خودت را برای کسی اثبات بکنی ولی فرض بگیر که مهربان بودنت را می خواهی برای خردسالی اثبات بکنی، امید که آن ها هم همین فکر را برای ما بکنند.

حرف دلت را واضح بگو که:

ما هم مانند شما، همه مان از کشوری با خانواده های ارزشی هستیم و نمی خواهیم به عقب برگردیم پس هیچ مشکل ((سلیقه ای)) با نظام کشورمان ایران ((جمهوری اسلامی)) نداریم بلکه ما حقوقمان را که با هم قرار گذاشتیم می خواهیم. فراموش کردید که ما هم هیچ فرقی با اولاد و عزیزان شما نداریم؟! خب ما هم مانند شما دلمان می خواهد کار داشته باشیم، که بتوانیم پول داشته باشیم و در نتیجه ما هم بتوانیم ازدواج بکنیم، ما هم مانند شما دلمان می خواهد به فرزند آوری و ساختن کانون گرم خانواده کمک بکنیم، ولی در چشم انداز های کاری شما خلأ های فراوانی وجود دارد و باعث ناتوانی ما در روند زندگی مان شده است، شما برای دانشجویان و جوانان گرامی آینده ی شغلی درست نکرده اید! ما هم مانند شما دوست داریم زن و شوهر داشته باشیم، تا مجبور نباشیم صبح تا شب در خیابان به خودنمایی و اتلاف عمر و عرضه کردن بازو و ساق پایمان مشغول باشیم و شما به ما پند بدهید، بگذارید ما هم در کنار شما بتوانیم به غیر مسلمانان و نا یکتاپرستان پند بدهیم،

ما هم مانند شما دلمان می خواهد زندگی کنیم، ما هم مانند شما هورمون های جنسی، عاطفه و روح داریم، مگر شما شعار برابری و برادری و خواهری سر نمی دهید، نمی خواهید ما برادران و خواهران کوچک شما باشیم که به وضعیتمان سر و سامانی بدهید؟! مگر داعیه دار دفاع از حق یتیم نیستید؟! ما همه بی پدر و بی مادریم، بیایید و تکلیف ما را روشن کنید و درحقمان برادری و خواهری و بزگتری بکنید. برای ما جوانان و غیر جوانان شغل امن و پایدار درست کنید تا دیگران هم بتوانند حق خواستگاری برای ما قائل شوند یا اصلاً اگر به پسران و سرکشی شان بدبینید، به همه ی ما دختران شغل با درآمد کریمانه و حق عرفی شناخته شدنِ خواستگاری دختر از پسر را بدهید که آن ها را به سرپرستی خانواگی-شغلی بپذیریم. نهایتاً یک راهی باید باشد، نمی شود که هیچ راهی برای بخشیدن ما و رحم کردن به ما نباشد. اصلاً به شعار صدقه دادنتان جامه ی عمل بپوشانید. صدقه های مادی و معنوی!

ما هم مانند شما دلمان می خواهد نیاز های اساسی انسانی مان رفع شود و در نتیجه شبیه شما با حیا و آرام و با حجاب بدون هرزه بازی های خیابانی و خوشمزه بازی های جفت گیرانه و با کرامت زندگی بکنیم و آمد و شد داشته باشیم. ما هم مثل شما دلمان می خواهد عین شما، نصف دینمان که هیچ، بلکه تمام دینمان را کامل کنیم.

ما هم تا حدودی شبیه چهره و اندام پدر و مادر شماییم. شاید کمی هم که شده رفتارمان مثل رفتار عزیزان شما، همسران و فرزندان و برادر و خواهر شما و دوستانتان باشد، ما هم دلمان می خواهد کنار شما آرامش و شادی و معنویت را تجربه کنیم، ما هم دلمان می خواهد آن قدر واجبات و مستحبات و حلال ها و مباح هایمان دم دستمان باشد که همچون شما برای نماز جماعت شوق و پر پرواز داشته باشیم. به مقدسات عالم سوگند، که این سخنان را از سر صدق دل می گوییم.

شرم نکن و حرف دلت را که جزء حقوق بشر است آسان بگو که:

ما به سن های 20 و 30 و 40 سالگی رسیده ایم و کلافه ایم، شعار هایتان را روی ما ((پیاده)) بکنید.

بد است 85 میلیون انسان معنوی داشته باشیم؟! بد است ((همه با هم)) به بهشت برویم؟! اصلاً از آرمان های امام زمان (سلام الله علیه) که شما بلدشان هستید برایمان بگویید! بگذارید ما هم کمی فرصت فکر به زندگی داشته باشیم. اصلاً مگر بد است که چندین میلیون نفر بیشتر، دوستتان داشته باشند؟! اصلاً بد است چندین میلیون نفر بیشتر شماها را همه کاره و مراد و صاحب اختیار زندگی شان بپذیرند؟! اصلاً ما و جهانمان بد، شماها مارا به جهان آباد خودتان ببرید. پدر و سالار باشید و پدری بکنید. بزرگ مادر باشید.

همه با هم شاد و معنوی باشیم ...

مگر می شود که در خانه هایتان جوان نداشته باشید؟! مگر می شود غیرتتان بپذیرد که ناموستان از دست شما برمد؟! مگر می شود که از جدل خسته نشده باشید؟! مگر می شود که دلتان نخواهد همه ی پادگان های جهان یک ماه تعطیل باشند؟! ما هم مانند شما دلمان می خواهد به جایی تعلق و وابستگی کمک کننده داشته باشیم، از ناموسمان دفاع بکنیم و از شما دلاوری را یاد بگیریم.

 

دلت می خواهد بگویی که:

یک لحظه به این فکر کن که یک روز سپیده دم بیاید و رییس قوه ی قضاییه ی ایران، تنها و بی محافظ و بادیگارد، میان شلوغ ترین میدان تهران در حال خرید روزانه اش باشد و همه با ((سلام حاج آقا!)) به او صبح خوش بگویند! سپس با مترو راهی محل کارش بشود و در مترو هم به احترام رعایت آرامشش عمداً دیگر با سخن و نگاه مزاحمش نشوند!

پرونده های هر شعبه ای شده باشد به شمار انگشتان دو دست! قوانین را عاقل ترین و مهربان ترین قضات و داوران بنویسند! پرونده ها بشود شکایت از همدیگر برای گریختن افراد از حقوق و جوایزشان!

از جوانی در شعبه ی 150 دادسرای جرایم فرهنگی شیراز شکایتی از طرف شاکیان فراوان و معاون دادستان شده باشد که اگر تا 7 روز دیگر به دعوت رسمی آموزش و پرورش برای تدریس در چند دبیرستان شهر پاسخ منفی بگوید، به دلیل اخلال در نظم فرهنگ عمومی باید 74 ضربه شلاق و 1 سال حبس تعزیری را تحمل نماید و پس از آن از کشور اخراج خواهد شد ...

بازنگری در قوانین ...

آشتی ملی ...

عفو عمومی ...

قاضیان و داوران! ما مردم سوژه های حقوقی و قابل ترحم خدا برای شما هستیم. ما از شما می خواهیم حقوق رئوفانه ی اسلامی را در حق ما ((جاری)) بکنید. درست زندگی کردن را یاد ما بدهید و شکسته نفسی نکنید. شما قاضی و داور هستید.

 

 

ما هم همچون عزیزان شما، قلب و دل داریم، برای آینده مان طبیعاتاً دل نگرانیم، از من 17 ساله بگیر تا من 110 ساله. شما اگر قوانینی را بنویسید که ما مردم را بیشتر شاد تر و شاد تر کند، اصلاً به جای 4 سال برای 40 سال به شما رأی می دهیم.

ما دلمان می خواهد هنگامی که شما را در خیابان دیدیم، مشتاقانه برای سلام و درورد گفتن به شما پیش گام شویم.

 

ای دولتمردان و دولتزنان! شما همه ی دنیای مایید! دردی در زندگی ما نیست که دارویش دست شما نباشد. بگذارید افتخار بکنیم که رئیس و صاحب ما شمایید. هر جایی باید صاحب داشته باشد. شما بزرگترین برادر و خواهر ما هستید و نماینده ی پدر و مادرمان!

چه عیبی دارد امسال همه با هم کامیاب بشویم؟! ایرادی دارد همه با هم 85 میلیون نفر دکترِ دست به کار شویم؟! دانش آموختگانِ دست به کار بشویم؟!

برای ما مردم کاری بکنید که انقدر زندگی مان تأمین باشد که با شوق و گریه وسط میدان شهر نعره بزنیم که خدایا این مسئولان را از ما نگیر! که کار، دست کاردان است. که از همه ی جهان حسرت زندگی کردن در کشوری را داشته باشند که تو مدیر اجرایی آن هستی!

در این صورت، چشم بدخواهانتان را خودمان از کاسه در می آوریم ...

آزمایش و امتحانش برایتان مجّانی است و گردن ما هم از مو باریک تر ...

 

ما هم مانند شما دلمان می خواهد، ((زندگی)) بکنیم. دلمان می خواهد همسایه ی شما باشیم. بد است فرزندانمان با همدیگر بزرگ شوند؟! بد است چندین میلیون نفر بیشتر دوست و رفیق داشته باشید؟! دلمان می خواهد با شادی شما شاد و با سوگتان دیوانه بشویم.

بگذارید ما مردم با هزاران برابر به خود بالیدن، به خود افتخار بکنیم که در کشوری زندگی می کنیم که شهروندانش شمایید. بانکدارانش شمایید، خبرنگارانش شمایید، بسیجش دیگر وقت استراحتش رسیده باشد، انصار حزب اللهش پناهگاه مسلمانان که هیچ بلکه به گفته ی قرآن ملجأ مشرکان هم باشد، مردم با دسته های گل برای سپاسگزاری از خدمات واقعی اساتید دانشگاه ها، به دیدنشان بروند ...

روزی برسد که همه ی مردم برای حقوق اساسی بشری شان، پارتی و آشنا داشته باشند.

 

  • به همه ی مقدسات عالم سوگند، که هر چه که گفتیم، درست است که تلاش می خواهد و زمانبر است ولی ((شدنی)) است ...

 

 

پس چه بخواهیم چه نخواهیم از دید روند تاریخی چند چشم انداز قابل پیش بینی است:

 

1. اعتراضات فرسایشی:

اعتراضات خیابانی که سال ها به طول خواهد انجامید، نیرو های نظامی خسته خواهند شد و بسیاری از دو سویه خواهند مرد، کینه ی مردم هزاران برابر می شود، کشور نا امن می شود، خارجی ها طمع می کنند، مردم با خشونت تمام حاکمیت را به دست می گیرند و ما می مانیم و هزار سال پس رفتگی فرهنگی و دانشی از جهان. (پسندیده نیست.)

2. براندازی سخت:

مردم خود را با برنامه ریزی مسلح می کنند، احزاب گوناگون می سازند، اشخاص سیاسی را می کشند، در یک خیزش پر از سرخوردگی به هیچ کدام از مسئولان و خانواده هایشان که از سر سفره ی زندگی بلندشان کرده اند، رحم نمی کنند، با همه ی دیندارانی هم که هیچ کاره یا حتی ستم دیده و روشن اندیش هم بودند، خشن رفتار خواهد شد، نزدیک 50 سال بعد دوباره خیزشی با نمایی دینی برای بازگشت به معنویت رخ خواهد داد و هی تکرار های سخت نتیجه ده! (پسندیده نیست.)

3. کوچ بزرگ:

مردم خسته و نا امید اند، چون حاکمیت سهمی در میهن برایشان قائل نیست، تصمیم می گیرند که به هر نقطه ی دیگری از دنیا که شده کوچ کنند و میلیون ها نفر ایران را ترک خواهند کرد، ایران کاملاً هویتش دگرگون می شود و نسل های پس از این مسئولان، از والدین و اولیای خود انتقام فشار و بستگی و گوشه گیری فضای رشدشان را خواهند گرفت و ایران کشوری وابسته خواهد شد. (پسندیده نیست.)

4. نفوذ ویرانگر:

افرادی که لبریز از کینه و عقده اند، به گونه ای که به مخیله ی مسئولان هم خطور نکند، به تنه ی نظام سیاسی نفوذ پیدا می کنند و با اندیشه های رادیکال افراطی، از درون دگردیسی ای نرم و مخملی ایجاد می کنند و ماهیت سیاسی کشور را دگرگون می کنند، به کوچک و بزرگ مسئولان پیش رحم نمی کنند و بیشترشان را از کشور اخراج می کنند، سرمایه های فراوانی از دست خواهد رفت، فرصت عذرخواهی ای برای هیچ کدام از مسئولان گذاشته نخواهد شد و خاطرات سیاسی گریبانگیرتر ایران می شود و فلسفه ها و آرمان های سیاسی دوباره فقط شعار داده می شوند و زندگی ها به کناره خواهند رفت و ایران کشوری بی فایده خواهد شد. (پسندیده نیست.)

 

ولی بی بهانه سازی دو طرفه ی خشونت،

می شود که مردم با ((خواست مدنی)،

با نمایندگانی در داخل کشور بگویند:

فوری و اولیه بگوییم: از ما 85 میلیون ایرانی درون کشور، دست کم 65 میلیون نفر مستقیم یا نا مستقیم،

1. یا کار نداریم یا کارمان مورد علاقه مان نیست یا امنیتِ کاری نداریم.

2. به امنیت خوراکی و آشامیدنی بهره بخش و متنوع، آزادی پوشش و از عهده برآمدن پرداخت هزینه های آب سالم و همیشگی، برق، تلفن، گاز کافی، درمان و حمل و نقل دسترسی نداریم.

3. توان خرید یا اجاره ی مسکن و خانه ی مناسب نداریم.

4. به اینترنت آزاد، سریع و امن جهانی دسترسی نداریم.

5. شغل مطمئن و پول کافی برای تشکیل و ادامه ی خانواده نداریم.

6. نیاز های جنسی و عاطفی و روحی سرکوب شده ی فراوان داریم.

7. احساس کرامت انسانی، باز بودن فضای فرهنگی، امید به آینده، امنیت روانی، صلح انسانی، دیده شدن در امور کشور، آبادانی و شنیده شدن خواسته ها و اعتراضاتمان ازطرف مسئولان و پوزش خواهی و جبرانشان را نداریم.

8. دیگر اندیشانمان در بیرون از کشور، نمی توانند به کشور و وطنشان بازگردند.

ما مردم ایران! مانند همه ی مردم جهان، نه تنها گرامی، بایسته ی حقوق بشر و رو به بالندگی تنی، روانی و روحی هستیم، بلکه خواهان توسعه و پیشرفتِ دقیقه افزون همگام با جهان هستیم.

برای همین، مسئولان بزرگ کشور ما، وظیفه شان است که دست کم برای ما مردم که دِینمان را به پادشاهان و انقلاب و زمین و زمان ادا کردیم:

1. کار فراخور مورد علاقه و با امنیت شغلی

2. امنیت خوراکی و آشامیدنی بهره بخش و متنوع، آزادی پوشش و از عهده برآمدن پرداخت هزینه های آب سالم و همیشگی، برق، تلفن، گاز کافی، درمان و حمل و نقل

3. توان خرید یا اجاره ی مسکن و خانه ی مناسب

4. اینترنت آزاد و امن جهانی

5. شغل مطمئن و پول کافی برای تشکیل و ادامه ی خانواده

6. امکان فرهنگی-اقتصادی برآوردن نیاز های جنسی و عاطفی و روحی سرکوب شده ی فراوان

7. احساس کرامت انسانی، باز بودن فضای فرهنگی، امید به آینده، امنیت روانی، صلح انسانی، دیده شدن در امور کشور، آبادانی و شنیده شدن خواسته ها و اعتراضاتمان ازطرف مسئولان و پوزش خواهی و جبرانشان

8. فرصت بازگشت دیگر اندیشانمان در بیرون از کشور، به کشور و وطنشان

را ایجاد بکنند.

به راستی، این کار ها بر عزت و سرافرازی دنیوی و اخروی شان می انجامد.

(پسندیده است.)

 

  • مردم با هیچکس دشمنی ندارند بلکه دنبال این اند که این گرایش های فطری را برایشان هموار بکنند و جهان تا حد امکان با گفتگو و صلح پیش برود، در غیر این صورت، طیبعتاً حکومت ها و دولت ها هم بی معنا و بی محتوا خواهند بود.

 

ما مردم، منتظر پاسخ زودهنگام و روشن و جبران کننده ی مسئولانِ خودمان هستیم.

 

 

کار گروهی:

مردم ایران!

چرخ روزگارتان هر گونه که گذشت، اگر می خواهید دست کم در میان جمع های خودتان، بتوانید به همدیگر کمک کنید و راهی برای هم بگشایید، باید و باید و باید با همدیگر ارتباط برقرار کنید، قول می دهم که گفتن دیدگاه هایتان به همدیگر و سخن گفتنتان با هم، شما را نخواهد کشت و آبرویتان هم نخواهد رفت!

اگر می خواهید به انسانیتتان عمل کنید و زندگی تان را در هر وضعی، چه رسد به وضع نابه سامان کنون بهبود دهید، باید یاد بگیرید که با هم، هم افزایی داشته باشید و ساختار و سازمان بسازید. در گردهم آیی های واقعی و مجازی هدفمند، با هم باید جوامع ارتباطی و تشکیلاتی بسازید. وگرنه در هیچ کاری به کامیابی یا کامیابی واقعی جمعی نخواهید رسید ...

این شما و این شما ...

 

 

با سپاس و گرامیداشت

 

یک شهروند ایرانی

امیررضا عطری

 

 

 

سامانه: #روزگار نوشت #جنسیت نگاشت #ایران شناسی

 

کرمانشاه

  • امیررضا عطری

إِنَّهُ هُوَ الْحَکِیمُ الْعَلِیمُ ...

 

42. استاد جواد فاضل لاریجانی (نویسنده) (درگذشت 1340)

 

43. استاد عباس خلیلی عراقی (سیاستمدار)

 

44. استاد حشمت الله دولتشاهی کرمانشاهی (فعال اجتماعی)

  • امیررضا عطری

ی:

یُقُر: استوار و چالاک. نیرومند و با اقتدار.

یوها: پرخور و شکم دریده.

یِه­ لا: یه ور. افتاده.

یِیگَر: ]یِگَر[ خودرأی و پافشار.

یاالله یارِت: ]یا و الله: عربی[ ]تلفظ: یالّا یارِت[ گروه­واژه ای برای پاسخ به عبارت یاالله.

یَخ و ماس: ]تلفظ: یَخُ ماس[ ]یخ و ماست[ آدم شل، کند و سخت صحبت.

یَکی چَکی: ستیز. یکی به دو.

یِگانَه وار: دوستانه. خودمانی.

یِه رو نِیرو: یک روز نه یک روز. یک روز در میان.

یِه کَلَه: ]کنایی[ یک­سر. یک باره. پیوسته.

 

2-2. اصطلاحات:

آتِشِ زیرِ قَزان: بلوا کننده. ناآرامی دهنده. اختلاف انگیز.

اَکِه خُدا بَرات نَسازَه/ اَکِه ِامامِ زَمان بَرات نَسازَه: بیچاره بشوی! ]با حذف ((اَکِه)) و تبدیل ((نَسازَه)) به ((بِسازَه))، به دعا دگرگون می شوند، به معنای: خوشبخت باشی.[

اَنِ مَنَه قِرقِرَه نَکُن:  کم حرف های من را تکرار بکن.

خاکِتَم: خاک پاتم!

خانَه رُمیدَه/ خانَه تُمیدَه: آدم نادان و خیره سر.

خانِی قِسمَت بِرُمَه ]خانِه یِ[: کنایه ای شوخی­گون، برای مقصر دانستن تقدیر در سرنوشت بد خود، به ویژه برای ازدواج!

دَردِت بِه عُمرِم/ دَردِت بِه مالِم: دردت به هستی ام بخورد!

دَس بِزَنی خاک، بِشَه طَلا: الهی خوشبخت باشی!

دِلُ و جیگَرِت پاین بیا/ دِلُ و جیگَرِت بیا تو لَگَن: ای بمیری با این کار نادانانه ای که کردی!

دِین بِه گَردَنِت: گناهکار باشی.

سَر اَزِمان نَتوچان/ نَشیوان: آرامش فکری مان را به هم نزن!

سَگِ دَرِ جَهَنِّم: آدم بسیار خشمگین و گیر دهنده.

شِکَم اَ سَرِش دَرَّفتَه: خیلی بی شرمانه، پرخوری می کند.

قُلِشَه گِرِفتَه: گیر داده و ول نمی کند!

  • امیررضا عطری

غ:

غِیری: ]غَیر: عربی[ اندکی. یک مقداری.

غول: ]عربی[ برای آب و جای آب: ژرف. عمیق.

 

ف:

فارس: ]در ریشه: پارس[ شهروند فارس نژاد فارسی زبان یا با نژاد و زبان غالب فارسی.

فِجیل: برگ تربچه ای که تربچه نمی دهد.

فِرت: به هدف نزدن. هدف را رد کردن.

فِرز: تند و شتابدار. چالاک. سریع.

فِرَّه: پرتاب.

فُوش: ]واو میان دو لبی[ ]فارسی شده ی فحش. فحش: عربی[ دشنام.

فیتِک: ضربه با انگشت دست که از پشت انگشت دیگر، آزاد شود.

فیسو: با فیس و افاده.

فیکَه: سوت بلند دهانی با کمک دست یا بی کمک آن.

فیکِنَه: ابزار سوت، مانند سوت داور فوتبال.

فِتِ قِلقِل: آشوب انداختن. هیاهو درست کردن.

فِتِ فِت: ]فِتِ فِت کَردَن[ غیبت و پشت سر دیگران سخن گفتن، به ویژه برای زنان.

فِت و فات: ]فِت و فات کَردَن. تلفظ: فتُ فات کردن[ فِتِ فِت

فِس فِس: ]کنایی[ آرام و خونسرد کار کردن.

فِلِ فِل: به هوس افتادن. آرام آرام در هوای انجام کاری افتادن.

  • امیررضا عطری

د:

داش: آتشی. تنوری. سوخاری. خوراکی بریانی.

داشتَن: ]ماضی بعید[ ]واو میان دو لبی:[ داشتُودَم، داشتُودی، داشتُود، داشتُودیم، داشتُودین، داشتُودَن.

دِراریم: دربیاریم. دِرار: دربیاور.

دِرّاندَن: پاره کردن. جِر دادن.

دِراوُردَن: درآوردن.

دِرایم: دربیاییم. بیرون بیاییم.

دِردُو: ]واو میان دو لبی[ ]شاید دَردُو: در دویدن[ فعال و حق گیر. تلاشگر و هوشیار.

دَرزی: ]قدیمی[ ]دَرز: به مَجاز: باسن[ آمپول.

دُرُس: ]از ((درست))[ ]کنایی[ بی شرف و پست.

دَرَقَت: توان. زور. نیرو.

دِرِک: گیاه هرز.

دِرِّندَه: آدم بی رحمِ بی فکر.

دُرو: دروغ.

دُروزِن: دروغگو.

دِرّیدَن: 1. دَریدَن. پاره شدن. جِر خوردن. 2. دَراندَن. پاره کردن. جِر دادن. جِراندَن. جِرّاندَن[1].

دُز: دزد.

دُزی: دزدی.

دَسگایی: ]دستگاهی[ ]صمیمانه[ لوس و مسخره.

دَسَه ­لات: ]شاید کوتاه سازی ((دست­ساخته هایش، پیش رویت است.)) باشد.[ ]بیشتر زنانه[ هنر و کمالات.

  • امیررضا عطری

2- زبان:

2-1. واژه نامه:

الف:

آ:

آ: 1. آری. 2. آهان.

آباجی: ]ترکی: آغاباجی[1][ خواهر. آبجی ]صمیمانه[.

آبِرا: ]ترکی[2]-مغولی[3]+فارسی: آقابَرادَر[ برادر جان.

آبشوران: 1. جریان آبی که از میان شهر می گذرد. 2. محله ای کشیده در میان چند محله ی شهر کرمانشاه.

آخُون: ]در شیعیان[ ]شاید مخففی از آغا + خُوندِگار، به معنی خداوندگار[4][ آخوند. روحانی.

آخُونی: طلبگی.

آدای: آقا دایی. دایی جان.

آرَحیم: ]رَحیم: عربی[ 1. آیت الله آقا رحیم آل آقا، از علمای اواخر دوره ی قاجاریان. 2. مسجد قدیمی آیت الله آقا رحیم آل آقا.

آری: آره[5]. بله.

آستوری: ]آرامی[ آسوری. آشوری. مسیحی آشوری.

آشیخادی: ]شَیخ و هادِیّ: عربی[ ]فارسی-کردی[ 1. آیت الله شیخ محمد هادی جلیلی، از علمای اوایل دوره ی پهلوی. 2. مسجد قدیمی آیت الله شیخ محمد هادی جلیلی.

آشورا: آبشوران.

آقا: ]ترکی[ ]در شیعیان[ آخوند. روحانی.

آنا: ]حرف ندا[ ]شاید ((این همان است))، ((ایناهاش)) و ((ایناهاتش[6])) باشد[ 1. اینه. همینه. 2. بگیرش. 3. حواست به من باشه.

آو: ]واو میان دو لبی[ آب.

آه: آری. آره.

آب پَر: لبه ی برجسته ی بام.

آتِش رَفتَن بِه بالا وَ پاین: آتِش رفتن به.

آتِش رَفتَن بِه: 1. ]با فعل ماضی نقلی ناقص ((رفته))[ وصف نفرین­وارکسی که با سرد کردن یک مکان در روز های سرد، اعضای آن مجموعه را لرزان کند: آتش رفته بشش! 2. ]با فعل و وصف پیشین[  برای کسی که بسیار شلوغ کاری می کند: آتش رفته بششان! 3. ]با فعل مضارع التزامی گفتاری ((بِرَه))[ نفرین دچار شدن دو گونه شخص پیشین، به آتش گرفتگی فرضی: ]برای نمونه ی جمع:[ اَکِه آتِش بِرَه به همه­شان!

آش عَباسعَلی: ]عَبّاس و عَلِیّ: عربی[ آشِ وَسَلی. گونه ای آش مقوی و گوشت دار ویژه ی شهر کرمانشاه.

آشِ وَسَلی: آش عباسعلی.

  • امیررضا عطری

پیرو 2 برای کتاب ((فارس و فارسی کرمانشاهی: درآمدی با واژه نامه ای گذرا)):

 

یدُاللهِ فوقَ أیدیهِم. یک صبح تابستانی، کرمانشاه، 1400. چهارراه شیر و خورشید. عکاس: خودم.

 

بسم الله الرحمن الرحیم

 

شهر کرمانشاه به دلیل فرهنگ باز و شهری و ارتباطات توانمند و خوش بینانه با جهان پیرامونش، تنها شهر ((اکثریت کرد))ی در جهان است که، با تکثر تاریخمندانه اش ((دروازه ی پیوند کرد با دیگران)) و نماد ((وحدت و هم زیستی مثبت عملی اقوام)) می باشد و همیشه به ((هندوستان ایران)) و اکنون به ((بهشت زبان شناسی ایران)) معروف است. برای همین، بدخواهان ایران همیشه به آن و حتی لهجه ی فارسی ویژه اش حسادت کرده اند و به ما ((با افتخار: بچه های کرمانشاه)) توهین هایی همچون ((کورد پلاستیکی)) کرده اند یا با لحنی مضحک و چندش آور، ((بچه فارس)) خطاب کرده اند.

باشد! اگر ((کورد پلاستیکی)) و ((بچه فارس)) بودن، به معنای اصالت اخلاقی است، ما بومیان شهر کرمانشاه با همه ی تنوعمان، به خود می بالیم که ((کُرد پلاستیکی)) و ((بچه فارس)) هستیم ...

 

برخی دیگر از نام های خانوادگی ویژه ی فارس های کرمانشاهی:

- برای این موضوع، تنها نیاکان پدری (پدر-پدر-پدر-...) مدنظرم نیست، بلکه کلیت نژادی خاندانی آن خانواده مدنظرم است. -

70. صدف 71. آجیلیان 72. دُریَتیم 73. تیمورپور 74. اربابی 75. برخی های زارعی 76. مُنَقَّش 77. برنجیان 78. فیض نوروزی 79. خوروَش 80. ربیعی 81. عمویی 82. برخی های شهری 83. فیض رحیمی (سادات) 84. پالیزبان 85. خوانساری (ها) 86. مبشری 87. ودود 88. برخی های شیرازی 89. خیابانی 90. شیخ الاسلامی 91 پاکرو 92 ادبی 93 کبرایی 94 حائری (ها) (سادات) و ...

 

اگر کسی با سندیت و استدلال، مدعی نادرست بودن جای گیری یکی از این نام های خانوادگی در این فهرست است یا خواهان افزوده شدن به آن است، می تواند مطلب خود را برای من فرستد که پس از راستی ­آزمایی بنده، در ویرایش های بعدی زدوده یا در تلافی­ نوشت های پسین افزوده خواهد شد. با سپاس و احترام.

 

برخی از فارس های کرمانشاهی سرشناس اجتماعی:

پیش از گشودن این گفتار، بایسته است که بگویم: به راستی که پرداختن به پیشینه ی دیگر اقلیت های این ((اُستان)) بایسته و شایسته است: 1. پارتی (پهلوی) ها، 2. دیگر ایرانیان کوچ کننده، 3. دیگر ایرانی های زاده شده و بزرگ شده یا هر دو، 4. یهودیان و مسیحی ها به ویژه آشوری ها و ارمنی ها 5. آریایی ها و غیر ایرانی ها، که با دریغ، بیشتر سه دسته ی نخست به بیرون از استان کرمانشاه و بیشترِ نزدیک به همه ی دو دسته ی پایانی در دهه های پیش به بیرون از ایران کوچ کرده اند؛ به خصوص این که یهودیان و مسیحی های شهر کرمانشاه و سرشناسانشان، حق بزرگی به گردن خدمات اجتماعی و اقتصاد این شهر و استان داشته اند. توضیح این که فارس های شهر و این اقلیت ها، در کنار هم یک جمعیت کلان به ویژه در مرکز استان را می ساخته و می سازند. نه این که بخواهم مرزبندی میان کرد و غیر کرد بکنم، بلکه وظیفه ی من پژوهشگرِ فرهنگی این است که عین واقعیت موجود را ببینم و حالا در این گم شدگیِ هم استانی هایم که حافظه ی تاریخی شان را از دست داده اند، این تلنگر را به مغز اجتماع بزنم که: باید بدانیم با این که درست است جا هایی در جهان هستند که یکدست اند، ولی  آجر های خانه ای که ما کرمانشاهیان در آن زندگی می کنیم را تنها یک دست نساخته است، هر چند دیگر دست هایی به شمار کمتر.

تاریخ، وجود دارد. یکدیگر را پاس بداریم!

من می توانم افراد فرهیخته و دست به کار، فراوان از فارس های کرمانشاهی بگویم، ولی برای این که برای خواننده آشکار تر و ملموس تر باشد، اشخاصِ بِه نام را بر می شمارم که هم بر آگاهی مخاطب آسان تر افزوده گردد و هم برای کسی شبهه ی ((معروف سازی)) پیش نیاید.

 

1. شهید حسین خان معین الرعایا (صاحب تکیه):

سُراینده، نیکوکار مذهبی عصر قاجاریان و بنیادگذار تکیه ی منسوب به معاون الملک.

  • امیررضا عطری

بخش1

  1. روشنگری هایی درباره ی بخش ((زبان)) این کتاب

ویژگی های دگرگون این واژه نامه را پیش از این برشمردم.

توضیح بیشتر این که تا آن­جایی که توانستم، این جزئیات زبانی را طبیعتاً نیاورده ام، با همه ی نمونه های مثالی شان: ضمیر جمعی تأکیدی فعل (ان: تلفظ: آن/ بُردیمان و خُوردیمان)، حرف بسیار مشترک (اَ: از)، آوا ( َ: داییَه و گِرِفتَه/ ِ: خُنِک و دِماغ)، ضمیر اشاره ای پسوندی (گَه و گاهی قدیمی کَه: کِتابَگَه/ کِتابَکَه و دَرَگَه/ دَرَکَه- ِم: جانِم و دِلِم)، نخستین مُصَوِّت (مُ: مُگُفتَن)، فعل نخست تأکیدی (بودُودَن: واو میان دو لبی) و فعل های ریخت پیوندی (چیدُودَن: واو میان دو لبی) و ... . اگر توفیق بود، در فرصت دیگری به آن­ها خواهم پرداخت.

واژگان و عباراتی را که درونمایه­شان توهین به قومیت های دیگر بود، نیاوردم. این واژگان، به روشنی اثبات می کنند که گروه هایی فارس، انبوه، با سابقه و نسبتاً دست به کار در این شهر بوده اند که خودشان را بنا به علت های گوناگون اجتماعی، به خصوص رو به روی کرد ها (رأس­ دیگران) می دیده اند، که آوردن این واژگان، به دلالت های این اثر توان افزون­تری می بخشید، اما من با اخلاق علمی ام اجازه نمی دهم که دامن زدن به ((مهربانی مردمی)) را قربانی پر دلیل تر شدن نوشته ام بکنم، برای همین، آن­ها را نیاورده ام.

هر واژه ای که آن­ را به زبانی دیگر نسبت نداده ام، فارسی است.

اگر روی گونه ی تلفظ حرفی تأکید نکردم، تلفظش آزاد بوده است.

  • امیررضا عطری

پیرو 1 برای کتاب ((فارس و فارسی کرمانشاهی: درآمدی با واژه نامه ای گذرا)):

 

بسم الله الرحمن الرحیم

 

یک عصر تابستانی. کرمانشاه، 1400. خیابان خیام. عکاس: خودم.

 

برخی دیگر از نام های خانوادگی ویژه ی فارس های کرمانشاهی: 59. برخی های توکلی، 60. برخی های عظیمی، 61. وطنچی، 62. برخی های کرمانشاهی، 63. داوری، 64. نینوا و ...، بیشتر سادات شهر کرمانشاه، ازجمله: 65. شبیری، 66. برخی های موسوی، 67. میرزاده، 68. بحرینی و ... و دیگر نام های خانوادگی ای مانند 69. شوشتری و ... .

 

اگر کسی با سندیت و استدلال، مدعی نادرست بودن جایگیری یکی از این نام های خانوادگی در این فهرست است یا خواهان افزوده شدن به آن است، می تواند مطلب خود را برای من فرستد که پس از راستی­آزمایی بنده، در ویرایش های بعدی زدوده یا در تلافی­نوشت های پسین افزوده خواهد شد. با سپاس و احترام.

  • امیررضا عطری
همه ی حقوق مادی و معنوی این تارنوشت، به امیررضا عطری تعلق دارد و هر گونه بهره برداری از این مطالب، تنها با ذکر منبع یا در موارد قانونی با اجازه مالک فکر، بی مانع است، در غیر این صورت، پیگرد قانونی می شود. 1396