امیررضا عطری- معلم دینی | Amirreza Etri- Religious Teacher

پژوهشگر دینی (علوم قرآن و حدیث)| Religious Researcher (Quran & Hadith Knowledges)

امیررضا عطری- معلم دینی | Amirreza Etri- Religious Teacher

پژوهشگر دینی (علوم قرآن و حدیث)| Religious Researcher (Quran & Hadith Knowledges)

امیررضا عطری- معلم دینی | Amirreza Etri- Religious Teacher

امیررضا عطری ام.
فعال و معلم دینی.
من هم مانند شما آدمیزادم،
ولی ((دین)) مانند ریاضی و هنر، یک ((سامانه ی اندیشه)) است، که از ((بروزِ نیت های شکوفاگرِ درونِ وجدان انسان، برگرفته از انسان های صالح)) ساخته شده و ربطی به سلیقه ها و اشتباهاتمان ندارد، همان گونه که سلیقه و اشتباه ریاضیدان و هنرمند را به پای درستی هایش در ریاضی و هنر نمی گذارید!

هیچ ادعا و علاقه ای به مقدس نمایی و غیر طبیعی بودن ندارم. فقط حوزه ی مطالعاتی مورد علاقه ام ((دین)) و شغل آموزشی ام با آن پیوند دارد. مقدس و دیندار، کسی است که وجودش به درد تمام زندگی ات بخورد. من هم یک آدم معمولی ام. دوست دارم زندگی ام همگام با عرف زندگی آدم های نرمال در کل دنیا باشد. خشک اندیش بودن بودن ضد اسلام است. پس لازم نیست که واقعی نباشیم ...

این تارنوشت شخصی، می تواند راهی برای پیوند افزونتر میان شما و من باشد.
با آرزوی بهترین ها ...

دنبال کنندگان ۱ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
آخرین نظرات

مترجم سایت

دیکشنری

یا خالق و یا مدبر ای آفریننده و ای چاره اندیش

 

ای همه ی اهل عالم ...!

ما باعثان قتل های فراوانیم ...

شرف داشته باشیم و انسان را به کشتن ندهیم!

انسان کشتنی نیست، انسان زندگی کردنی است!

1. ارزش جان یک انسان از همه ی دنیا و آخرت بالاتر است.

بیشتر مردم ایران!

به ویژه توده های متوسط و مستضعف جامعه!

می دانم که از شرایط کنونی زندگی و اجتماعی تان ناراحت و بیزارید. ولی یک پرسشی از شما دارم:

به دیدگاه شما تنها در همین 100 سال پیش، چند میلیون نفر انسان، روی زمین، برای کشمکش های سیاسی، قربانی و کشته شده اند؟!

انسان هایی که عزیز عزیزانشان و خانواده شان بودند و بسیاری نیز از داغ آن ها دق کردند.

چه چیزی خون بر زمین ریخته ی آن ها را جبران خواهد کرد؟!

دیگران، تقصیر خود را به گردن خدا و با وعده ی جبران در آخرت که محسوس نیست و هیچ ربطی هم به آن ها ندارد نیندازند.

چه چیزی می تواند هزاران فاجعه ی زندگی های تخریب شده و ویران شده ی قربانیان آشوب ها را به عقب و پیش برگرداند؟!

نه این که اعتراض و رواداری شما آشوب باشد! هرگز! یک دانشجوی واقعی و یک هنرمند واقعی چگونه می توانند هرج و مرج کنند؟! هرج و مرج کار آشوبگر است نه مطالبه گر. خواه این آشوبگر در دل معترضان باشد یا در مسئولان.

مسئولان از کشوری تا لشکری وظیفه شان هماهنگی با هم برای خدمت به مردم است، در غیر این صورت مسئولیتشان دیگر معنا ندارد و مردم هم وظیفه شان در قبال زندگی شان، بهره گیری از نعمت ها و در قبال مسئولان، کمک و نقد است.

اگر جایی وضع خوب پیش رود، بیشتر مردم اعتراض نمی کنند ولی اگر برعکس باشد و خواست مسئولیتی از بالاترین جایگاه های کشور تا آموزگاران، برای شنیدن سخن شخص معترض نباشد، زد و خورد پیش می آید.

  • به راستی جایی که ((دلسوزیِ گسترده)) باشد، هرگز کار به این نما کشیده نمی شود.

ولی من می خواهم با شما از تکامل تاریخ سخن بگویم:

بیاییم و به خاطر ((شرف و انسانیت)) درس های تاریخ را عمل بکنیم.

ترس از گشت ارشاد غیر شرعی و بروز یک فشار عصبی، سبب درگذشت رحمتمندانه ی یک دختر جوان گرامی شد، پس چگونه می شود هیاهو های خشن، منجر به از دست رفتن جان انسان های بیشتر نشود؟! هر کسی که بگوید من می خواهم خودم را برای دیگران به کشتن دهم، دروغ گفته است! چون هر کسی به ارزش زندگی خودش زنده است و جان شیرین خوش است. چه معنا دارد که ((من)) نباشم و دیگران بمانند؟! به چه دلیلی؟! به شوق چه منطق و احساسی؟! حتی اگر حسین (سلام الله علیه) هم باشی، تا آخرین لحظه برای حفظ امنیت و صلح تلاش می کنی مگر این که عزم مشخصی از پیش حکم دنبال تو افتادن و قتل عمدی تو را صادر کرده باشد و تو هم یار چندانی نداشته باشی.

خیر در زندگی و زندگی اجتماعی است. وگرنه اگر هرکسی راست می گوید که عاشق قربانی شدن و شهادت است، مانند شهیدان بزرگ تاریخ، به انسان ها خدمت بکند. مگر نه این که اگر آخرتی هم باشد، در گرو کِشته های ما در این دنیا است نه کُشته های ما. که رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) هم فرمود: الدنیا مزرعة الآخرة.

حسین هم که باشی، باید میان جمع باشی.

حسین و زینب و رقیه و حبیب هم دلشان برای زندگی می تپید. چرا کشتیدشان؟! چرا انسان، انسانیت و شرف را کشتید؟!

ای ((ما))! هنوز هم بدتر دارید می کُشید ...

اصلاً من می گویم تو هیچ باوری به دین هم نداری، باشد. بیا و به احترام خودت هم که شده، بر یک بهانه هم که شده با هم به تفاهم و هم بستگی انسانی ای برسیم که پیش فرض: هر چقدر هم که هر کسی در جهان سنگدل و بد بود، ولی من و تو کاری نکنیم که برآیندش ریخته شدن خون هزاران انسان که هیچ، حتی کتک خوردن یک انسان باشد.

خون، بس است.

خون، بس است.

خون، بس است.

 

  • بپندار شخصی که دارد جان می دهد، عزیز خودت، معشوق و معشوقه ی خودت است، آیا خشنود می شوی؟!

ای شهروندان و ای مأموران!

سدای مرا می شنوید؟! صدای وجدانتان را چطور؟!

در همین 100 سال گذشته چند میلیون نفر روی زمین بی گناه کشته شدند؟! چه چشم های زیبایی روز بارانی تنها و غریب به دل خاک سپرده شدند؟!

خون بس! خون بس! به خاطر خدا سدایم را بشنوید، خون بس! دریای خون، بس! جنازه ها و پیکر های کنار هم، بس!

فکر کن: به اندازه ی ده ها ورزشگاه بزرگ پر شده ی فوتبال در دنیا، جنازه کنار هم بگذاری،

با بغض و گلوگیر، خون بس! بس! بس ...

می دانم: تلخی، سرخورده ای، ولی اصلاً بیا و به خاطر رؤیای یک نوزاد، دنبال راهی بی خون برای دردهایمان بگردیم، حتی اگر مسئول صدایت را نشنید!

 

2. هر خیزش هیجانی= ادامه یافتن ریخته شدن خون مستضعفان، قهقرا به 300 سال پیش و ساختن های از نو!

سال ها است که این حدیث حضرت سجاد (روحی له الفداء) اندیشه ام را درگیر خود کرده است که (مضمون): اگر به نام ما قیام کنید جز این نیست که مانند جوجه پرنده هایی می شوید که از لانه می افتند و بازیچه ی کودکان می شوند و آخر نیز سرشان را می برند.

یعنی تا جایی که می توانید دنبال راه های آرام تر و آرام تر و آرام تری برای اصلاح وضع اجتماع بگردید. آیا راضی هستی دل مادر خودت، دل محبوب خودت به بی قراری و نا امنی کشیده شود؟!

حتی اگر این سخن را نیز جنابش نفرموده باشد یا کامل هم به دست ما نرسیده باشد، اصلش با روح دین هماهنگ و با منطق سازگار است که دنبال تثبیت باشید نه تضعیف.

نه این که اگر قیام به نام اهل بیت نباشد، پیروز می شود، نه! چون در دین، جان یک انسان، ارزشش از دنیا و آخرت بالاتر است.

پس عشق به شهادت چیست؟!

عشق به شهادت یعنی پس از به جان نشستن مفهوم رجعت، شور فداکاری برای زندگی بزرگوارانه ی مردم، ((حتی)) اگر به مرگ خویش کشیده شود.

وگرنه، که چه که ((من)) نباشم و ((دیگران)) باشند؟! در دین، ما سپردن به بعد نداریم، این خلاف فطرت، عقل، عدل، ضرورت اکنون، فرصت، ثقلین و رجعت است. مگر این که این سپردن به بعد، فرآیندِ بازتابِ فراخور باشد.

اگر بی پیش داوری و خوب قرآن و انجیل و اوستا را بخوانید، هر جا سخن از مرگ در راه خداست، سخن از ((رزق و روزی))، ((برخورداری از نعمت های تَنی))، ((در آستانه ی بازگشت بودن)) و ((رستاخیز بزرگ انسانی در همین دنیا)) است. این مفاهیم، بی جسم چه معنایی دارند؟!

  • سر جای خودش این بحث را هم باز خواهم نمود که در پایه، دنیای دیگر، ((جای دیگر)) نیست بلکه در طول همین دنیاست و جهان های عرضی هم، وجودشان فقط به توانِ اراده و معنویات انسان برپاست و اصالتی جدای از همین آدم و جهان زمینیِ هبوطی و تَنی-روانی-جانی اَش ندارد.

حدیث زین العابدین را در روانتان نگه دارید و همزمان به همه ی خشونت های در درازای تاریخ نگاه کنید:

چه چیزی ارزش این را داشت که از برای آن، خون میلیون ها میلیون آدم روی زمین ریخته شود؟! امیدوارم بدانی میلیون ها میلیون جنازه ی کنار هم یعنی چه؟! اگر وِجدانت به درد نمی آید، باید چاره ای برای بازیابی فطرتت بکنی وگرنه منتظر روزهای تلخ باش.

اگر بی خونریزی، دیگرانی که تو دوستشان نداری همچنان رییس باقی بمانند، بگذار بمانند، حداقل هنوز امیدی برای گفتگو می مانَد:

1. نگاه مادی محض آنها، اگر به مرگ محض هم شده، اگر به بیزاری اجتماعی هم که شده، تنهایشان خواهد کرد.

2. می ارزد که با حفط جان انسان ها که که بزرگترین سرمایه ی الهی است، به راهکاری دینی، اصلاً نه! به گفته ی تو: صلح مدارانه و هوشمندانه، برسیم و به ادب استوار و قاطع شناخته شویم.

رعایت این اندیشه ها از سوی یک دانشجو و هنرمند، زیبنده تر و بایسته تر از دیگر اعضای جامعه است، به ویژه در رشته های علوم انسانی و هنرمند های مردمی، نه این که دانشجوی فرهیخته ی ما که باید با هوش و توانش راهکار مسئولیت زا بسازد، میان میدان فقط فریاد بکشد که بعد بهانه به دست منافقان بدهد، که به ((بغضش)) نام ((اغتشاش)) یا ((خیزش)) هم بگذارند!

جنبش های خشمناک اجتماعی و کودتایی در ایران و جهان، چند میلیارد نسل و امکان رخداد های زیبا را قطع کرده اند؟! درست است که هیچ چیز خون مظلوم بی پناه را جبران و پاک نمی کند جز خود خدا، ولی خون را هم با خون نمی شویند ... !

 

1. کودتای 28 مرداد 1332 علیه زنده یاد دکتر محمد مصدق و شهید دکتر سید حسین فاطمی و دموکراسی مطلق در ایران

2. کودتای پهلوی علیه قاجاریان

3. جنبش مشروطه ی ایران

4. توطئه ی قاجاریان علیه زندیان

و ...

با فریاد بخوان: ((چند میلیون نفر مستقیم و نا مستقیم کشته شده اند؟!))

 

خواننده ی گرامی،

بیا و به مقدساتت هم که شده سخن من کمترین را هم بشنو، شاید خیری هم داشت.

  • سر جای خودش این سخن را هم خواهم گفت که امام زمان یا همان منجی رهایی بخش هم که بیاید، شبیه سنت همه ی نیاکانش به ویژه پیامبر خاتم (درود بر آنان)، جز تثبیت امر، کاری خشن که حتی 1 قربانی هم بگیرد، نخواهد داشت و روایات انتقام به جز در موارد موردی و لازم، تحلیل گفتمانی دارند. ظهور و خروجش بر شناساندن خود و تثبیت وضعیتی است که حول محور او جمع شده اند و فراگیر خواهد شد. هر اقدام خشنی هم که از ناحیه ی مقدسه ی او یا منسوبانش رخ دهد، فقط و فقط دفاعی و انسانی است.
  • به عبارتی دگردیسی اجتماعی. و این همان گفتمانی است که عنوان نخستین شاه کلیدش را که راهکار رهایی از بحران وضع کنونی و گام گذاشتن در راه مهدویت است، ارائه خواهم داد: ((رحم اجتماعی))!

پس اگر هیجان زده اقدامات سیاسی بکنید و دوباره همه چیز ایران را بخواهید کامل ویران کرده که از نو بسازید، بی گمان هر چه هم که در این 44 سال ساخته ایم، نه تنها چندباره چندین نسل دوباره باید موش آزمایشگاهی آزمون و خطا های دیگران بشوند، به علت ضعیف شدنمان 88 سال بعد دوباره به نقطه ی اکنون می رسیم و اگر حالا به اندازه ی 100 سال از کشور های توسعه یافته عقبیم، آن هنگام به اندازه ی 300 سال از دنیا پیش می مانیم. در کمال خستگی و آشوب، باید همه چیز را از نو آغاز کنیم، آن هم به شرطی که نفوذ دشمنی در کار نباشد و دیگر عملاً زندگی ما دهه ی هفتادی ها، شصتی ها و هشتادی ها، ویران تر خواهد شد، تازه این هم به شرطی که دشمنان بیرونی مان امنیت مرزی را از ما با حمله های نظامی نگرفته باشند که دیگر سخنی جز جنگ های خیابانی نمی ماند، آن هم دیگر نه تنها در کرمانشاه، بلکه در دل تهران، مشهد و بندر عباس!

پس زندگی و کار فعالیت و بازارتان را تعطیل نکنید. با اعتصاب شما هیچ رخداد مثبتی رخ نمی دهد. تنها جیب خودتان را بی پول تر و فضای اجتماعی را کم امید تر می کنید. همه ی این ها برای امید و بهانه ی شور اَند و اگر امید نباشد، اجتماع انسانی ای نیست و اگر اجتماعات انسانی از هم بپاشند، انسانی نیست و این به بهره ی هیچکس و هیچ چیز نیست.

به سخنان رسانه های دولتی و شبه دولتی مستقر در کشور های دیگر هم گوش ندهید، چون اگر فارسی زبان و ایرانی هم باشند، بیشترشان بی قرار هایی همچون من و تو بوده اند که طاقتشان بریده شده و دیگر نتوانستند تحمل کنند و رفتند و دلشان با ایران است، تپش دلشان هنوز هم با کوچه های شهرشان، آغوش مادر و پدرشان و نفس کشیدن توی خانه ی خودشان است، پس این ها هم همچون خستگان نظامی، بچه های خودمان اند و قابل دلسوزی و انصاف اند ولی کینه راه از پیش نمی برد. دیگر چه رسد به کشور های آسیب زننده به شما و میهنتان، همچون روسیه، انگلستان و ایالات متحده ی آمریکا و حتی کشور های به ظاهر دوستِ نزدیک فرهنگتان که تنها دنبال منفعت خودشان اند. زمین هنوز بسیار با ((جهانشهری شدن)) فاصله دارد.

نمونه: رسانه ی BBC انگلستان بیش از هفتاد سال است که با آشوب درست کردن در ایران و امثال ایران، مستقیماً با ساختن محتواهای مستقیم دراین باره، جذابیت خبری درست می کند، درآمد و اعتبار جذب می کند و کار و درآمد خود را توانمند می کند، ولی از راهی غیر انسانی! و با سدسازی در برابر جریان عدل علوی که نه شرقی نه غربی نه ایدئولوژیکِ محضِ بن بستی، استعماریِ مطلق است نه دیگر گرایانه. من نمی گویم یعنی پس دیگر ((ما)) و رسانه هایمان خیلی خوبیم، نه ما هم خوب نیستیم، ولی نگذار این اندک رحم و مهری هم که در دل این مردم شگفت انگیز این سرزمین باستانی مانده، از میان برود.

این سخنان را یک مأمور اطلاعات یا کارشناس رسانه ای برای تو نمی گوید، منِ شهروندِ ساده ی دانشجوی آزاد اندیشِ تاوان پس داده ی مانده در درونِ همین وطن، با زبان استدلال برای تو می گویم، هر کسی که هستی، عزیزم.

در میان خبرگزاری های ایرانی و فارسی خارج از کشور، مزدور هم فراوان میانشان هست. این را هم باید دید و نیاز به توضیح ندارد!

 

اما حالا با مسئولان:

امیدوارم مردم این سخنان مرا به بی ادبی نگیرند، و ببخشند:

اگر با کسی مواجه شوید که چند میلیون سگ یا گربه یا پرنده ی نر و ماده را از هم جدا کرده باشد، آب به آن ها ندهد، خوراک به آنها ندهد و زیر گرما و سرما هم هیچ راهی برایشان نگذاشته باشد، با او چه کار می کنید؟! اگر کسانی این کار ها را با ((آدم ها)) بکنند، چه حالی پیدا می کنید؟!

 

ای آن دسته از مسئولان نادلسوز ایران!

مردم قصد ندارند به عقب بازگردند. خب خودتان پیوسته ((حق الناس)) را شعار دادید. این حق الناسی که می گویید و امام حسین به آن عمل کرد، خود ((ما مردم)) هستیم. ما ((ارباب رجوع)) هستیم.

ما به فرمان پروردگارمان به حضرت موسی، با قول لَیِّن و گفتار آرامش جویانه با شما که به قول مولی علی همچون ما یکتاپرست یا دست کم انسانید، سخن می گوییم و نه شما می توانید جلوگیر رفتار دینی یا بشری ما شوید و نه می توانید منکر مسئولیت داشتنتان شوید:

1/ آیا این که چندین میلیون نفر انسان و جوانی که در دولت های شما، هنوز بی کار و بی دارایی اند، حق الناس نیست؟!

2/ آیا این که چندین میلیون نفر انسان و جوانی که در دولت های شما، هنوز توان ساختن خانواده را پیدا نکرده اند، حق الناس نیست؟!

3/ آیا این که چندین میلیون نفر انسان و جوانی که در دولت های شما، هنوز احساس اتلاف عمر، سرخوردگی و افسردگی دارند، حق الناس نیست؟!

 

  1. آخِر، پس تکلیف چه می شود؟!

ما مردم ایران تا هزار پشتمان در این کشور بوده ایم یا عاشق این سرزمین و مردمان رنگارنگش هستیم ولی بی مسئولیتی یا نفرت پراکنی برای ما قابل پذیرش نیست. پس شمای مسئول و گرامی بالقوه، ((باید)) به مردم خدمت ملموس و پر توان بکنید.

 

  1. تکلیفمان چیست؟!

خب حالا ما مردم که قرار است دیگر سخنانمان را با خون نگوییم، در صورت پاسخگو نبودن مسئولان به ما مردمِ یکتاپرست یا دست کم ((انسانِ)) ایرانی، به جای خون، چه روند واکنشی قابل احتمال است؟!

1| با کسانی که یقین دارید در وضع نا به سامان امروزتان نقش داشته اند، به کمترین ارتباط محترمانه بسنده کنید و رفتار دوستانه نداشته باشید.

2| در صورت توان، رفت و آمد و حتی گفتگویتان را با چنین افرادی قطع کنید و در شادی شان به ویژه شادی شخص خودشان، هم رسانی نکنید.

3| تا جایی که ممکن است ارتباط مالی-خریدی-فروشی-شغلی با این افراد نداشته باشید یا بخش کاری خودتان را جدا، خودمختار و با توان کنید.

4| اگر اختلافی با آنها دارید و عزمی برای حل شدنش از سویشان نمی بینید، از حق خودتان بگذرید و محترمانه برای همیشه قطع رابطه کنید.

5| به تحریکاتشان واکنش نشان ندهید.

6| بهانه های آزمون و خطا شده ی گذشته را به دستشان ندهید.

7| نگذارید که تنها آنها صندلی های دانشگاه ها و حوزه های علمیه را داشته باشند، شما هم آزمندانه درس بخوانید و حساس ترین جایگاه های خدمت در تحصیلات کشور را به ویژه در علوم انسانی تا پسا دکتری، با طرح های دلسوزانه تان به کار بگیرید.

8| در استخدامی های رسمی و معتبر، شرکت کنید و شما هم آشنا و پارتی ((انسان های فرهیخته و مستضعف)) شوید.

9/ با آنها وصلت و پیوندهای زناشویی نکنید.

10| در هر انتخاباتی افراد پر شعار، بد پیشینه و چند چهره و دین نمای دروغگو را تحریم کنید.

11| اگر گرایش های دینی دارید، مرجع دانستنی های دینی تان را از میان علما و اندیشمندان آزاد اندیش و مردمی تر بیابید.

12| با ایرانیان بیرون از کشور و حتی دیگر پارسی زبانان جهان، پیوند پیوسته و تنگاتنگ داشته باشید که احساس های تنهایی کمتر شوند.

13| برای استقلال مالی خودتان، با دیگر همفکران و معتمدانتان ارتباط برقرار کنید و حوزه های مستقل ثروتی بسازید که شما دغدغه مندان بتوانید خودتان برای خودتان و کسانی که کمک کارتان باشند، تعیین کننده و دهنده ی امنیتِ کاری باشید.

14| در فراخوان های سرمایه گذاری فراگیر که در آن تخصص ندارید، مشارکت نکنید.

15| چیزهایی را که جزء حقوق اساسی تان هستند نخرید، بلکه از راه های رایگانش بهره بگیرید و خودتان بسازید. نگذارید آقازاده ها و خانم زاده ها ((حقوقتان)) را به شما ((بفروشند))!

16| مراقب تندرستی، روان درستی و جان درستی خودتان و عزیزانتان باشید

17| خودتان پیگیر حل شبهات و گره های ذهنی تان با بهره گیری از بیشترین کاردانان معتبر باشید نه این که دیگران شما را به دوری از افتخار شاگردی، یا به انحصار محصولات فکری خودشان یا بی خیالی یا خودبسندگی بکشانند!

18| محتوا و برونداد فکری هم افزایانه، معنوی و امیدوارانه تولید بنمایید و ارتباطتان در اینترنت با فعالان آزاداندیش، صالح و مومن را نبندید.

19| برای همدیگر در حد همان توان ارزشمندتان پشتوانه باشید، اجتماع مردمی خودتان را به نام خودتان گرم نگه دارید، برای همدیگر کار و فعالیت درست کنید، از مطالعه کردن نترسید و بدانید همه ی شما زنان و مردان، بسیار با هیبت اید، چون تجسم های خدایید. و هیچگاه نصیحت و دلسوزی و کمکتان را از حکومتتان دریغ نکنید. همیشه امید و راهی هست.

به امید پوزش عملی مسئولان و آشتی ایران با مسئولان.

 

خدا منتظر شماست ...

همین حالا ...

رحم و گذشت داشته باشیم، شگفتی ها را با هم می سازیم.

 

 

کرمانشاه

 

سامانه ها: #روزگار نوشت #انسان فراگیری اسلام #ایران شناسی

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
همه ی حقوق مادی و معنوی این تارنوشت، به امیررضا عطری تعلق دارد و هر گونه بهره برداری از این مطالب، تنها با ذکر منبع یا در موارد قانونی با اجازه مالک فکر، بی مانع است، در غیر این صورت، پیگرد قانونی می شود. 1396