امیررضا عطری- معلم دینی | Amirreza Etri- Religious Teacher

پژوهشگر دینی (علوم قرآن و حدیث)| Religious Researcher (Quran & Hadith Knowledges)

امیررضا عطری- معلم دینی | Amirreza Etri- Religious Teacher

پژوهشگر دینی (علوم قرآن و حدیث)| Religious Researcher (Quran & Hadith Knowledges)

امیررضا عطری- معلم دینی | Amirreza Etri- Religious Teacher

امیررضا عطری ام.
فعال و معلم دینی.
من هم مانند شما آدمیزادم،
ولی ((دین)) مانند ریاضی و هنر، یک ((سامانه ی اندیشه)) است، که از ((بروزِ نیت های شکوفاگرِ درونِ وجدان انسان، برگرفته از انسان های صالح)) ساخته شده و ربطی به سلیقه ها و اشتباهاتمان ندارد، همان گونه که سلیقه و اشتباه ریاضیدان و هنرمند را به پای درستی هایش در ریاضی و هنر نمی گذارید!

هیچ ادعا و علاقه ای به مقدس نمایی و غیر طبیعی بودن ندارم. فقط حوزه ی مطالعاتی مورد علاقه ام ((دین)) و شغل آموزشی ام با آن پیوند دارد. مقدس و دیندار، کسی است که وجودش به درد تمام زندگی ات بخورد. من هم یک آدم معمولی ام. دوست دارم زندگی ام همگام با عرف زندگی آدم های نرمال در کل دنیا باشد. خشک اندیش بودن بودن ضد اسلام است. پس لازم نیست که واقعی نباشیم ...

این تارنوشت شخصی، می تواند راهی برای پیوند افزونتر میان شما و من باشد.
با آرزوی بهترین ها ...

دنبال کنندگان ۱ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
آخرین نظرات

مترجم سایت

دیکشنری

- This site for everybody! so use translation tools, in bottom.

!!! اگر ((من)) رشته ی تحصیلی ام ((الهیات)) و ((علوم قرآن و حدیث)) و شغل آموزشی ام ((معلم دینی)) است یا شخصیتی ((دین پژوهانه)) هستم،

لزوما به این معنا نیست که ((طلبه)) هستم یا پیوندی با ((حوزه های علمیه)) دارم با احترام -.

لزوما به این معنا نیست که ((من)) مسئول کارهای خوب و بد و اشتباهِ دینی و غیر دینی دیگران هستم و باید ربطی به ((من)) هم داشته باشد.

لزوما به این معنا نیست که انسان ((خوب))، ((ساده))، ((مومن))، ((عجیب و غریب)) و ((پرهیزگار))ی هستم، یا ((دنیا گریزی)) در نزد من ((خوب)) است!

لزوما به این معنا نیست که در هر چیز که به من ربط دارد یا ندارد، پیشگام و پیشکار باشم.

لزوما به این معنا نیست که خانواده ام هم شبیه خودم هستند خوب یا بد یا اشتباه- یا زود ازدواج کرده ام یا پیش کسانی که اشتراکات ظاهری با هم داریم و نداریم، من هم محبوب و پر ارتباط یا منفور و گوشه گیر باشم.

لزوما به این معنا نیست که رشته ی دیگری در علوم انسانی را نتوانسته ام یا نمی فهمم یا نخوانده ام (چه درسی چه شخصی) یا سراغ مطالب دیگر نمی روم بلکه اگر به فهم درست ترم از متون تخصصی ام، ادراکم، آدم بهتر و مطلوب تری شدنم کمک کند، سراغش می روم.

لزوما به این معنا نیست که علوم پایه، فنی و تجربی را درک نمی کنم.

لزوما به این معنا نیست که تنها به کاغذ و خودکار محدود باشم و جز فعالیت های مربوطه در علوم انسانی، مهارت و کار دیگری نتوانسته ام یا تنوانم.

لزوما به این معنا نیست که به زبان عربی علاقه ی دلی داشته باشم، آن را بهترین زبان بدانم و مانند بلبل، عربی سخن بگویم!

لزوما به این معنا نیست که باید سراغ اندازه گیری میزان معنویت من بیایید و آن را هم با مظاهر نمادین مانند ریش، نماز، فروتنانه حرف زدن و ... اندازه بگیرید!

لزوما به این معنا نیست که اگر جلویم خوشمزه بازی دینی دربیاورند، خوشحال بشوم!

لزوما به این معنا نیست که فقط و همه جا باید از قرآن و روایات و داستان های دینی حرف بزنم، همه چیزشان و همه چیز را بلد باشم! و دائم و برای هر چیز به آنها ((استناد)) کنم، بلکه من چکیده ای از تمامیت زیسته ها و دانسته های های خودم هستم که چکیده ترین های کاربردی ام را به شکل هایی که بهره بخش تر بدانم به دنیای رو به رویم عرضه می کنم.

لزوما به این معنا نیست که من مدافع همه ی نظریه ها  و فرضیه های سرشناسان این رشته هستم و نقدی به آنها ندارم و چالشی حتی با ساختار عادی شده ی خود رشته و مطالعات ندارم!

لزوما به این معنا نیست که این تمام چیزی است که من هستم خوب یا بد یا اشتباه -. بلکه ((من)) هم مانند شما در پیچیدگی های این زندگی هزارتو، ((تاحدودی نماینده ی)) ((خودم)) و البته روش زندگی و آرزوها و چالش هایم هستم.

 

----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

اگر جایی میان آثارم تناقض دیدید، دیدگاه اصلی من، واپسین و آخرین نظرم است. من از قصد، هیچکدام از آثارم را پاک یا ویرایش نمی کنم، چون می خواهم گذار اندیشه ای ام آشکار باشد. من معصوم نیستم. زیستن و یاد گرفتن، مایه ی بالندگی ام است.

 

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

- بهره گیری از مطالب این پایگاه، تنها با اصول حرفه ای برگشت دادن (ذکر نام محتوا و سازنده) مجاز است، وگرنه مالک اثر، شرعاً و قانوناً راضی نیست و تخلفات مربوط، پیگیری می شوند.

- هر گونه استفاده ی اقتصادی-تجاری و چاپی-انتشاراتی نسبت به آثار، دخل و تصرف های علمی و مادی در آن ها، کپی برداری و انتقال محتواهای خریدنی فقط با اجازه ی صاحب اثر مجاز می­باشد، در غیر این صورت، صاحب اثر، شرعاً و قانوناً راضی نیست و تخلفات، پیگیری می شوند.

- یاد بگیریم حالا که جهان را بر پایه ی اقتصاد می گردانیم، خریدنی ترین چیزها ((دستآورد های معنوی و فکری)) اند. تا هنگامی که جهان این گونه می اندیشد، به پاس ارزش تلاش در راه ((پایه های مهارتی و واقعی زندگی)) بسیاری از آثار و خدمات تلاشگرانه ام نیز طبعاً از این قاعده ی چرخه ی اقتصادی، مستثنی نیست. باید یاد بگیریم، حالا که جهان را بر پایه ی اقتصاد می گردانیم، اندیشه ورزان دغدغه مند جامعه، همانند شما و دیگر گروه های بهره بخش و حتی متقلب جامعه، حق زندگی و حقوق حرفه ای-مدنی دارند!

- اگر نیاز به تولید محتوایی ویژه دارید یا برای هرگونه پیام کلی یا خصوصی، در بخش ((نظر)) همین پست اطلاع دهید.

 

  • امیررضا عطری
  • امیررضا عطری

کارهای پراکنده:

 

 

بنیادهای نظری رواداری اجتماعی با نگاهی بر آیات و روایات

چکیده:

با نگاه به فراز و فرود های اجتماعی-سیاسی در تاریخ، روند تجربیات انسانی در گذر زمان تا به عصر معاصر به گونه­ای پیش رفته است که در عرصه ی حکمرانی سیاسی در جهان، شعارهای خط مشی خود را برای حفظ ثبات جامعه، بر رعایت حقوق متقابل قرار داده اند. راهکارهای سیاسی موجود مبنی بر رابطه ی مستقیم پاسداشت حقوق انسانی و گروه های انسانی در اجتماع است که نهایتاً به زد و خوردهای درون اجتماع نینجامد. ریشه های این رواداشتن ها و قائل شدن حق آزادی برای ابراز حقوق آحاد و اجتماعات گوناگون، بی گمان چون به محتوای فرهنگی باز می گردد پس به لحاظ موضوع به علم اخلاق پیوند می خورد و در تاریخ اخلاق نیز سرنخ این موضوع به شیوه های دینداری و رحمانی در تاریخ باز می گردد. با نگاه به آموزه های اصیل اسلامی به عنوان یک دین یکتاپرستانه در مرزبندی دین در جهان امروز، نه تنها ریشه ها و تأییدات روادانستن حق ابراز حقوق برای افراد و گروه ها را برای به خشونت کشیده­نشدن جامعه بلکه با تأکید بر کرامت انسان می بینیم، در قالب پندها و راهکارهایی که در آیات و روایات اشاره شده است بنیادهایی نظری نیز بر این موضوع را می توان از مسائل شخصی تا سیاسی، در این نگاه گذرا تا حدودی به دست داد.

واژگان کلیدی: رواداری، مدارا، تسامح، تساهل، رحمانیت، اجتماع، بنیاد دینی

 

 

مراکز حدیثی کم شناخته؛ وابسته به ایران (1)

چکیده:

همیشه در تاریخ حدیث اسلامی، مراکز و شهرهایی به دلیل تجمعات دینی یا ارتباط گیری های سیاسی، مرکزیت افزون تری در نشر روایات داشته اند. شهرها و سرزمین های حجاز، کوفه، قم، شام، بغداد و مصر در رأس این بازخوردها قرار داشته اند و دیگر وابسته ها یا جریان های مشابهشان نیز در رده های بعدی قرار می گیرند. در این میان شهرهایی نیز که تا حدودی به نظر می رسد که به دلیل آرامش نسبی شان از این زد و خورد آرا به دورتر بوده اند، فعالیت های حدیثی شان در تاریخ حدیث به گونه ی شایانی محل توجه نبوده است. تا جایی که برای واسازی هویت حدیثی آن ها و غنای افزون تر هویت دینی، مجبور هستیم در پژوهش هایی این چنین، به گام هایی نخستین و صرفاً بازیابنده بسنده کنیم تا بتوان در گام های بعدی، جورچین بازیابی هویت ارتباطی و سهم نشردهندگی شان در جغرافیای تاریخ حدیث اسلامی را بازیابیم. در این جستار، ردگیری راویان وابسته به ایران زمین، ما را به ارائه ی دسته بندی ای ساده و آغازگر برای شخصیت حدیثی مرتبط ایران واداشته است. خانواده ی احادیث و واژگان تاریخی رهگیری شده، ما را به شش حوزه ی حدیثی کم شناخته شده ی اصفهان، منطقه ی فارس، کرمان، ارمنستان و تفلیس رسانده است. سهم گیری های فزون تر و معنایافته تر هویتی این نگاه، در آماربندی های پس از بازجست هایی این چنین، خواهد بود. این نوشتار، نمونه ی 1 این مجموعه است.

واژگان کلیدی

تاریخ حدیث، حوزه های حدیثی کم شناخته، حدیث در ایران، مرکز ایران، جنوب ایران، قفقاز

 

 

مراکز حدیثی ناشناخته؛ باختر ایران

چکیده

همیشه در تاریخ حدیث اسلامی، مراکز و شهرهایی به دلیل تجمعات دینی یا ارتباط گیری های سیاسی، مرکزیت افزون­تری در نشر روایات داشته اند. شهرها و سرزمین های حجاز، کوفه، قم، شام، بغداد و مصر در رأس این بازخوردها قرار داشته اند و دیگر وابسته ها یا جریان های مشابهشان نیز در رده های بعدی قرار می گیرند. در این میان شهرهایی نیز که تا حدودی به نظر می رسد که به دلیل آرامش نسبی شان از این زد و خورد آرا به دورتر بوده اند، فعالیت های حدیثی شان در تاریخ حدیث به گونه ی شایانی محل توجه نبوده است. تا جایی که برای واسازی هویت حدیثی آن ها و غنای افزون تر هویت دینی، مجبور هستیم در پژوهش هایی این چنین، به گام هایی نخستین و صرفاً بازیابنده بسنده کنیم تا بتوان در گام های بعدی، جورچین بازیابی هویت ارتباطی و سهم نشردهندگی شان در جغرافیای تاریخ حدیث اسلامی را بازیابیم. در این جستار، ردگیری راویان باختر ایران زمین، ما را به ارائه ی دسته بندی ای ساده و آغازگر برای شخصیت حدیثی غرب ایران واداشته است. خانواده ی احادیث و واژگان تاریخی رهگیری شده، ما را به شش حوزه ی حدیثی کم شناخته شده ی قِرمیسین، دینَوَر، حُلوان، سِیمَره، نهاوند و همَدان رسانده است. سهم گیری های فزون تر و معنایافته تر هویتی این نگاه، در آماربندی های پس از بازجست هایی این چنین، خواهد بود.

واژگان کلیدی

تاریخ حدیث، حوزه های حدیثی کم شناخته، حدیث در غرب ایران، قرمیسین، سیمره، همدان

گزیده ای از متن:

نخستین سلسله ی ایرانی، کرد، مسلمان و شیعه ی دوازده امامی تاریخ ایرانِ پس از اسلام، سلسله ی آل حَسَنوِیه از کردهای بَرْزَکانی ایران در این ناحیه (پهنه ی پهناور شهر کنونی کرمانشاه و پیرامونش) بنیادگذاری کرد و حکمرانی اش را (در همه ی منطقه ی کرمانشاهان) پی گرفت. حدود نیمه دوم قرن چهارم هجری به مدت ۶۰ سال در دوره پریشانی خلافت عباسی در ایران، بر کل ناحیه ی قِرمیسین=کرمانشاه (مرکزیت جبال و ماه=ماد) و بخش هایی از همدان، کردستان، کردستان عراق، تا مرزهای آذربایجان و بخش هایی از لرستان و خوزستان فرمان راندند. نک: (دایرة المعارف بزرگ اسلامی، آل حسنویه) (عطری کرمانشاهی، حکومت های تاریخ ایران، 4)

به علت ویژه ترین موقعیت جغرافیایی-سیاسی کرمانشاه در مرزهای باختری-ارتباطی ایران و به گواه آثار باستانی موجود، حضور اقوام فارس در این پهنه و شهر و جریان فرهنگی-دینی-مذهبی آن هم، همیشه در تاریخ ایران و این دیار، دارای جریان و محسوس بوده است. نک: (عطری کرمانشاهی، فارس و فارسی کرمانشاهی، 13)

از راویان:

معقل قرمیسینی (سده سوم)/ محمد بن معقل قرمیسینی (سده سوم)/ ابراهیم بن شیبان قرمیسینی (337-؟)/ عمر دینوری قرمیسینی (330-؟)/ ابواسحق ابراهیم قرمیسینی (332-؟)/ احمد بن حسن قرمیسینی (358-؟)/ احمد بن حسین قرمیسینی(375-307) نک: (ظهیری، ص133-131)

 

 

اثرگذاری زیست بوم سیاسی-فرهنگی شام بر جریان جعل حدیث

چکیده

بر پایه ی یافته های مسلم تاریخی و روایی، پدیده ی جعل و دستبرد در احادیث اسلامی و نسبت دادن آن جعلیات به ویژه به پیامبر خاتم، رخ داده و میزان آن قابل توجه و رسیدگی می باشد. در این میان سهم بهره گیری های دنیوی و دستآورد اقبال عمومی به محوریت امور سیاسی و اقتصادی و گاهی هم با ابزار کردن توهم خدمت ذوقی به دین و جریان و بدعت سازی، از انگیزانند ههای ان بوده است. آغاز جریان گفته ی دروغ بستن به رسول الله، باتوجه به شواهد موجود، از زمان حیات خود رسول الله بوده ولی آغاز پیوستگی توانمند و رواج یافته ی آن، با خلافت معاویه و امویان در فضای دورتر و آرام تر و متنعم تر شامات، ساخته شده است. اوج گیری جعل حدیث به زبان پیامبر، در دوره ی امویان و عباسیان، به علت فرصت های سهم گیری در درگاه سیاسی تمامیت خواه در برابر حضور امامان اهل بیت در جامعه، همیشه در اوج و پشتیبانی شده، بوده است. فرقه گرایی در فضای متکثر شامات و پیرامون، زمینه ی موثر این حرکت است. مدح معاویه و امویان، مدح شامات و دمشق، افترا به پیامبر، مذمت اهل بیت و ساختن جاذبه ها و دافعه های ساختگی، از گونه های برجسته ی این طرح هستند.

 

واژگان کلیدی

شامات- جعل حدیث- امویان- بدعت- خلافت

 

  • امیررضا عطری

اسناد ایمیل های نا معتبر و بیهوده ی کسانی و نهاد هایی که برای درخواست یک شغل، به آن ها ایمیل زده بودم:

(عکس ها را دریافت کنید تا بزرگ شوند.)

- در صورت انکار شدن، سند های همه ی پیام های فرستاده شده را نیز بارگزاری می کنم. -

 

1 ریاست سازمان مدیریت و برنامه ریزی استان کرمانشاه

2 آموزش و پرورش استان کرمانشاه روابط عمومی

3 وزارت کار

4 وزارت فرهنگ روابط عمومی

5 وزارت فرهنگ انتشارات

  • امیررضا عطری

دنباله ی نامه ها و ارتباطات بی پاسخی که برای داشتن یک شغل، به اشخاص حقیقی، حقوقی و نهاد ها زدم:

71 وزارت کشور/ بی پاسخ.

 72 حضوری شرکت گاز استان کرمانشاه/ بی پاسخ.

 73 ورزش و جوانان کرمانشاه- بی پاسخ.

 74 ورزش و جوانان- بی پاسخ.

 75 نهاد رهبری کل در دانشگاه ها-/ بی پاسخ.

 76 معاونت علمی دولت/ اعلام عدم نیاز به امثال بنده.

 77 قرآن و عترت نهاد رهبری دانشگاه ها/ بی پاسخ.

 78 معاونت فرهنگی دانشگاه آزاد- بی پاسخ.

 79 معاونت فرهنگی دانشگاه رازی کرمانشاه- بی پاسخ.

 80 امور فرهنگی قوه قضاییه/ بی پاسخ.

 81 ارتباط با ما شورای نگهبان- بی پاسخ.

  • امیررضا عطری

یا عادل

 

حتی سگ های توی خیابان هم کار دارند، تکلیف زندگی شان معلوم است و رو به جلو دارند می روند! ولی در کشور من، تکلیف من دانشجوی نخبه در هیچ چیز زندگی ام معلوم نیست.

26 سالم شده ولی گویی در این کشور، وجود ندارم.

من اول راهنمایی شاگرد اول درس خوان ترین مدرسه ی استان کرمانشاه بودم. پس از آن هم در هر رشته ای توانایی درس خواندن داشتم. ولی علوم انسانی و الهیات را انتخاب کردم که بتوانم به خود انسان خدمتی افزون تر و ویژه تر بکنم. ولی نظام سیاسی-اداری بی نظام کشورم، ناتوان از دیدن گنجایش های موجود در پیرامونش است. حتی صدای فریاد ها را هم نمی شنود! هیچ کاری برای امثال من ندارند. می گویند اخلاق و دین فقط مال ما است!

به اندازه ی یک گروه پژوهشی حرفه ای، توانایی علمی دارم. ولی کار برایم ندارند. حاضرم با بزرگترین اساتید علوم انسانی و دینی غرب ایران، گفتگوی علمی بکنم و اگر اثر استعداد علمی شان بالاتر از من بود، از همه ی ادعا ها و دادخواهی هایم دست می کشم.

جامعه ای که به تو کار مناسبت را نمی دهند، یعنی برای قتلت در رودربایستی گیر کرده اند و به این شکل می خواهند نبودنت را نرم به تصویر بکشند.

ولی رو در رو به همه ی مدیران کشورم و جهان می گویم: ((سر سفره ی میهنم و تشیعم، یا همه با هم می خوریم، یا اگر قرار بر نخوردن دیگران گذاشته اید، از سر این سفره بلندتان می کنیم ... !)) امر به معروف و نهی از منکر

 

  • 3 ماه است که با این اشخاص حقیقی، حقوقی و نهاد ها، برای داشتن شغل ارتباط برقرار کردم، ولی هیچ راه حلی برایم نداشتند:
  • ((دو نامه ی درخواستی و دادخواهانه درباره ی نگاه صریح، جوانانه، دانشجویانه و الهیاتی خودم، به دست کم 118 شخص و نهاد رسمی و نیمه رسمی کشورم ایران زدم، گفتم بد نیست شما هم یک بار بخوانیدشان. البته منت سر بنده می گذارید. در وبلاگم هم که به نام خودم در اینترنت هست، تلاش کردم مشکلات مملکت را به رک ترین حالت ممکن بگویم. دوست داشتم این قلم فرسایی هایم را با شما نیز در میان بگذارم. شاید نکته ای و راهی ((نوین تر)) به ذهنتان خطور کرد. من ]و امثال من[ با همه ی توانایی های حرفه ای ام برای ارتقای صلح و رواداری اجتماعی، ولی در کشورمان حتی دارای یک منبع درآمد و دارای کمترین جایگاه اجتماعی هم نیستیم و فقط عمرمان را به بازیچه و اتلاف می گیرند. از جانب خودم و هم درد هایم، دادخواهی و درخواست پیشنهاد از شما را به خدمتتان تقدیم می کنیم. امید که شما هم نوعان و متخصصان انسانی، در آن سازمان جهانی صدای ما هم نوعان و کمک کننده های واقعی تان را بشنوید!

سپاس.

ارادتمند شما

(خطاب به سازمان جهانی کار ILO)

 

1. به از جمله ریاست جمهوری و رهبری و ...

  • آیا من گناه کردم که دانشجوی سال ایران در سال تحصیلی 1399-1398 شدم؟! اینجا مگر ((جمهوری اسلامی)) ایران نیست؟! من گناه کردم که تا 26 سالگی نویسنده ی چندین مقاله و کتاب و برنده ی چندین و چند جایزه و همایش و عضو مجامع بزرگ علمی کشور و دانشجوی دکتری هستم؟! گناه کردم که برای ارتقای وضع عمومی کشورم، تحصیل در علوم انسانی و علوم قرآن و حدیث را انتخاب کردم؟! گناه کردم که برای پیمودن راهی موازی برای بهبود وضع روحی-دینی مردم، وارد حوزه ی علمیه نشدم و علوم روز را هم بلدم؟! 12 ماه است که خدمت وظیفه ی سربازی ام تمام شده و بیش از 13 ماه است که هر روز دنبال کار می گردم ولی هیچ که هیچ
  • امیررضا عطری

پیامبر اکرم، مولی علی و صدیقه ی شهیده را به هم می رسانَد.

تابلو: حسن روح الاَمین

 

در این روزهای بی قراری و این لحظات بغض آمیزم، این سطر ها را می نویسم. با دلی که روی دستم مانده. از خودم مانده و از دیگران رانده! با کینه و نفرت از گذشته ام، می نویسم. در حالی می نویسم که آرمان هایم به درک، کارم به جایی رسیده که هر روز دارم ساعت ها ساعت ها فقط دنبالِ داشتن شرایط یک زندگی ساده می گردم که در این اجتماع بتوانم، فقط یک ((زندگی حداقلی)) هم که شده داشته باشم. در نزد وِجدان خودم: تنم، روانم و جانم و همه ی انسان های خوب و ساده ی پیرامونم از من بستانکار اند و حق هم دارند و من هیچ کاری برایشان نکردم! من یک نادان بودم.

من یک احمق خوش بین بودم.

من در گذشته ام ((ریشه)) و ((اصالت)) دارم. امروزم را در گرو آن می دانم ولی برای جریان دوباره اش، از آن بیزار و متنفرم! امروز، دشمن گذشته ام هستم. دشمن خونی! دشمنی که دندان روی دندان می سایم.

  • امیررضا عطری

یا خالق و یا مدبر ای آفریننده و ای چاره اندیش

 

ای همه ی اهل عالم ...!

ما باعثان قتل های فراوانیم ...

شرف داشته باشیم و انسان را به کشتن ندهیم!

انسان کشتنی نیست، انسان زندگی کردنی است!

1. ارزش جان یک انسان از همه ی دنیا و آخرت بالاتر است.

بیشتر مردم ایران!

به ویژه توده های متوسط و مستضعف جامعه!

می دانم که از شرایط کنونی زندگی و اجتماعی تان ناراحت و بیزارید. ولی یک پرسشی از شما دارم:

به دیدگاه شما تنها در همین 100 سال پیش، چند میلیون نفر انسان، روی زمین، برای کشمکش های سیاسی، قربانی و کشته شده اند؟!

انسان هایی که عزیز عزیزانشان و خانواده شان بودند و بسیاری نیز از داغ آن ها دق کردند.

چه چیزی خون بر زمین ریخته ی آن ها را جبران خواهد کرد؟!

دیگران، تقصیر خود را به گردن خدا و با وعده ی جبران در آخرت که محسوس نیست و هیچ ربطی هم به آن ها ندارد نیندازند.

چه چیزی می تواند هزاران فاجعه ی زندگی های تخریب شده و ویران شده ی قربانیان آشوب ها را به عقب و پیش برگرداند؟!

نه این که اعتراض و رواداری شما آشوب باشد! هرگز! یک دانشجوی واقعی و یک هنرمند واقعی چگونه می توانند هرج و مرج کنند؟! هرج و مرج کار آشوبگر است نه مطالبه گر. خواه این آشوبگر در دل معترضان باشد یا در مسئولان.

مسئولان از کشوری تا لشکری وظیفه شان هماهنگی با هم برای خدمت به مردم است، در غیر این صورت مسئولیتشان دیگر معنا ندارد و مردم هم وظیفه شان در قبال زندگی شان، بهره گیری از نعمت ها و در قبال مسئولان، کمک و نقد است.

اگر جایی وضع خوب پیش رود، بیشتر مردم اعتراض نمی کنند ولی اگر برعکس باشد و خواست مسئولیتی از بالاترین جایگاه های کشور تا آموزگاران، برای شنیدن سخن شخص معترض نباشد، زد و خورد پیش می آید.

  • به راستی جایی که ((دلسوزیِ گسترده)) باشد، هرگز کار به این نما کشیده نمی شود.

ولی من می خواهم با شما از تکامل تاریخ سخن بگویم:

  • امیررضا عطری

بسیاری از مردم ناراحتی هایی دارند و به علت تمرین نکردگی های خانوادگی و اجتماعی برای گفتگو، یاد نگرفتند که با یک صدای واحد، حرفشان را بزنند و خواسته هایشان را شفاف بگویند، ولی من به جایشان این کار را می کنم، شاید از خشونت دو طرف جلوگیری کنم. به هر حال، همه مان سوار یک کشتی هستیم. باید این را بدانیم!

حالتِ جریان این است که گویی یک نفر به مردم می گوید:

تو گل پسر و تو دختر خوب!

در وضعیت رهاشدگی اجتماعی ات، در سن سی و چند سالگی ات؛ درست در همان لحظه ای که در دل شب از هجوم افکار منفی و حسرت خوابت نمی بَرَد، درست در همان لحظاتی که تنها دغدغه ات از شدت بی کس و کا ری، این شده که داری به خودت فشار می آوری که نه برای لذت بلکه برای گریز از ویرانی های روانت هم که شده، باز خودارضایی نکنی!!! (شک دارم که واقعاً اصلا ارضایی هم در کار باشد که بخواهد خودارضایی ای هم باشد و آخر بشود گناه!) و چگونه ذهنت را از افکار پریشان و اشتباه، نه مثبت بلکه حداقل به حالت اول برگردانی! درست در همین لحظه هایی که به این فکر می افتی که جدای از هر حرف جزئی، اصلا شوخی شوخی با ((عمرت)) بازی کردند و بالأخره چه خاکی باید بر سرت بریزی،

درست در همین لحظه:

درست در همین لحظه:

آن دسته از دختر و پسرها و زن و مردهایی که از درون هیچ باوری به هیچ چیز جمهوری اسلامی ایران ندارند و تنها با سفارش و زیر نقابِ ((به نامِ دین)) یا ((به نامِ موفقیت)) یا ((به نامِ آدم های خوب و مردمی! [تو بگو» نان به نرخ روز خور های تازه به دوران رسیده ی ناآشنا با فلسفه ی شهر و جامعه])) و با سوء استفاده از این نام های اصیل نفوذ کرده و هر کاری دلشان می خواهد می کنند، جدا از این که چندین سال است که ازدواج کرده اند و چند بچه و ژن خودشان را تکثیر کرده اند، همزمان با این لحظاتِ تو: پایین ترین دغدغه و فکر لحظه شان این است که چگونه الآن رابطه ی جنسی بهتری داشته باشند! و بالاترینش هم این است که چگونه بیشتر از این بخورند و بپاشند که منجر به ترکیدن دل و روده شان نشود و باز هم دیگران با متوجه نشدنشان، فحشش را به پیغمبر و امام و ایران و انسان بخورند!

 

خب درست هم می گوید. من هم در ادامه می گویم:

این افراد نه این که همیشه نخواهند تو را بفهمند، بلکه واقعاً در عمل اصلاً ((نمی توانند تو را بفهمند))، چون احوال روانی تو را از بیخ و بن تجربه نکرده اند. آن ها بیکاری، رانده شدن، سرخورده بودن، دینداری از راهی غیر از راه آنها، تحمل مخالف و تنوع، مجرد بودن، عاشق شدن، رها بودن، آزادی، تحقیر شدن و بلاتکلیف بودن و اندیشه های جماعت گرا و فهم شوق زندگی را اصلاً تجربه نکرده اند که بخواهند غم تو را هم بخورند! من هنگامی که زبان بلغاری را بلد نیستم، با مردم بلغارستان هم نمی توانم درست حرف بزنم چه رسد بخواهم ادبیاتشان را درک بکنم! نه این که بخواهم گناهشان را بشورم و وضعیتشان را توجیه کنم، نه، هرگز! خودِ ناآگاهی عامدانه، جنایت است ولی تو به خاطر ((تو)) بودنت باید یک زبان مشترک با آن ها بسازی که - حالا بحث آرمان ها بماند، ولی - دست کم حقوق پایه ای زندگی ات را دیگر از دستت نگیرند: خوراک، پوشاک، مسکن و ازدواج. حقوقی که حتی حیوانات هم از آن ها محروم نیستند، مانند سگ های پاسبان ویلا ها! اصلاً ویلای یک شخص کافر!

نپندارند که تو با پوزش نا هم میهن، ضد معنویت، حرامزاده و اضافی هستی، گرچه که نا هم میهن بودن، ضد معنویت بودن، حرامزاده بودن و اضافی بودن هم به ذات خودشان گناه و بد نیست.

درکت می کنم که در شأن تو نیست که خودت را برای کسی اثبات بکنی ولی فرض بگیر که مهربان بودنت را می خواهی برای خردسالی اثبات بکنی، امید که آن ها هم همین فکر را برای ما بکنند.

حرف دلت را واضح بگو که:

ما هم مانند شما، همه مان از کشوری با خانواده های ارزشی هستیم و نمی خواهیم به عقب برگردیم پس هیچ مشکل ((سلیقه ای)) با نظام کشورمان ایران ((جمهوری اسلامی)) نداریم بلکه ما حقوقمان را که با هم قرار گذاشتیم می خواهیم. فراموش کردید که ما هم هیچ فرقی با اولاد و عزیزان شما نداریم؟! خب ما هم مانند شما دلمان می خواهد کار داشته باشیم، که بتوانیم پول داشته باشیم و در نتیجه ما هم بتوانیم ازدواج بکنیم، ما هم مانند شما دلمان می خواهد به فرزند آوری و ساختن کانون گرم خانواده کمک بکنیم، ولی در چشم انداز های کاری شما خلأ های فراوانی وجود دارد و باعث ناتوانی ما در روند زندگی مان شده است، شما برای دانشجویان و جوانان گرامی آینده ی شغلی درست نکرده اید! ما هم مانند شما دوست داریم زن و شوهر داشته باشیم، تا مجبور نباشیم صبح تا شب در خیابان به خودنمایی و اتلاف عمر و عرضه کردن بازو و ساق پایمان مشغول باشیم و شما به ما پند بدهید، بگذارید ما هم در کنار شما بتوانیم به غیر مسلمانان و نا یکتاپرستان پند بدهیم،

ما هم مانند شما دلمان می خواهد زندگی کنیم، ما هم مانند شما هورمون های جنسی، عاطفه و روح داریم، مگر شما شعار برابری و برادری و خواهری سر نمی دهید، نمی خواهید ما برادران و خواهران کوچک شما باشیم که به وضعیتمان سر و سامانی بدهید؟! مگر داعیه دار دفاع از حق یتیم نیستید؟! ما همه بی پدر و بی مادریم، بیایید و تکلیف ما را روشن کنید و درحقمان برادری و خواهری و بزگتری بکنید. برای ما جوانان و غیر جوانان شغل امن و پایدار درست کنید تا دیگران هم بتوانند حق خواستگاری برای ما قائل شوند یا اصلاً اگر به پسران و سرکشی شان بدبینید، به همه ی ما دختران شغل با درآمد کریمانه و حق عرفی شناخته شدنِ خواستگاری دختر از پسر را بدهید که آن ها را به سرپرستی خانواگی-شغلی بپذیریم. نهایتاً یک راهی باید باشد، نمی شود که هیچ راهی برای بخشیدن ما و رحم کردن به ما نباشد. اصلاً به شعار صدقه دادنتان جامه ی عمل بپوشانید. صدقه های مادی و معنوی!

ما هم مانند شما دلمان می خواهد نیاز های اساسی انسانی مان رفع شود و در نتیجه شبیه شما با حیا و آرام و با حجاب بدون هرزه بازی های خیابانی و خوشمزه بازی های جفت گیرانه و با کرامت زندگی بکنیم و آمد و شد داشته باشیم. ما هم مثل شما دلمان می خواهد عین شما، نصف دینمان که هیچ، بلکه تمام دینمان را کامل کنیم.

ما هم تا حدودی شبیه چهره و اندام پدر و مادر شماییم. شاید کمی هم که شده رفتارمان مثل رفتار عزیزان شما، همسران و فرزندان و برادر و خواهر شما و دوستانتان باشد، ما هم دلمان می خواهد کنار شما آرامش و شادی و معنویت را تجربه کنیم، ما هم دلمان می خواهد آن قدر واجبات و مستحبات و حلال ها و مباح هایمان دم دستمان باشد که همچون شما برای نماز جماعت شوق و پر پرواز داشته باشیم. به مقدسات عالم سوگند، که این سخنان را از سر صدق دل می گوییم.

شرم نکن و حرف دلت را که جزء حقوق بشر است آسان بگو که:

ما به سن های 20 و 30 و 40 سالگی رسیده ایم و کلافه ایم، شعار هایتان را روی ما ((پیاده)) بکنید.

بد است 85 میلیون انسان معنوی داشته باشیم؟! بد است ((همه با هم)) به بهشت برویم؟! اصلاً از آرمان های امام زمان (سلام الله علیه) که شما بلدشان هستید برایمان بگویید! بگذارید ما هم کمی فرصت فکر به زندگی داشته باشیم. اصلاً مگر بد است که چندین میلیون نفر بیشتر، دوستتان داشته باشند؟! اصلاً بد است چندین میلیون نفر بیشتر شماها را همه کاره و مراد و صاحب اختیار زندگی شان بپذیرند؟! اصلاً ما و جهانمان بد، شماها مارا به جهان آباد خودتان ببرید. پدر و سالار باشید و پدری بکنید. بزرگ مادر باشید.

همه با هم شاد و معنوی باشیم ...

مگر می شود که در خانه هایتان جوان نداشته باشید؟! مگر می شود غیرتتان بپذیرد که ناموستان از دست شما برمد؟! مگر می شود که از جدل خسته نشده باشید؟! مگر می شود که دلتان نخواهد همه ی پادگان های جهان یک ماه تعطیل باشند؟! ما هم مانند شما دلمان می خواهد به جایی تعلق و وابستگی کمک کننده داشته باشیم، از ناموسمان دفاع بکنیم و از شما دلاوری را یاد بگیریم.

 

دلت می خواهد بگویی که:

یک لحظه به این فکر کن که یک روز سپیده دم بیاید و رییس قوه ی قضاییه ی ایران، تنها و بی محافظ و بادیگارد، میان شلوغ ترین میدان تهران در حال خرید روزانه اش باشد و همه با ((سلام حاج آقا!)) به او صبح خوش بگویند! سپس با مترو راهی محل کارش بشود و در مترو هم به احترام رعایت آرامشش عمداً دیگر با سخن و نگاه مزاحمش نشوند!

پرونده های هر شعبه ای شده باشد به شمار انگشتان دو دست! قوانین را عاقل ترین و مهربان ترین قضات و داوران بنویسند! پرونده ها بشود شکایت از همدیگر برای گریختن افراد از حقوق و جوایزشان!

از جوانی در شعبه ی 150 دادسرای جرایم فرهنگی شیراز شکایتی از طرف شاکیان فراوان و معاون دادستان شده باشد که اگر تا 7 روز دیگر به دعوت رسمی آموزش و پرورش برای تدریس در چند دبیرستان شهر پاسخ منفی بگوید، به دلیل اخلال در نظم فرهنگ عمومی باید 74 ضربه شلاق و 1 سال حبس تعزیری را تحمل نماید و پس از آن از کشور اخراج خواهد شد ...

بازنگری در قوانین ...

آشتی ملی ...

عفو عمومی ...

قاضیان و داوران! ما مردم سوژه های حقوقی و قابل ترحم خدا برای شما هستیم. ما از شما می خواهیم حقوق رئوفانه ی اسلامی را در حق ما ((جاری)) بکنید. درست زندگی کردن را یاد ما بدهید و شکسته نفسی نکنید. شما قاضی و داور هستید.

 

 

ما هم همچون عزیزان شما، قلب و دل داریم، برای آینده مان طبیعاتاً دل نگرانیم، از من 17 ساله بگیر تا من 110 ساله. شما اگر قوانینی را بنویسید که ما مردم را بیشتر شاد تر و شاد تر کند، اصلاً به جای 4 سال برای 40 سال به شما رأی می دهیم.

ما دلمان می خواهد هنگامی که شما را در خیابان دیدیم، مشتاقانه برای سلام و درورد گفتن به شما پیش گام شویم.

 

ای دولتمردان و دولتزنان! شما همه ی دنیای مایید! دردی در زندگی ما نیست که دارویش دست شما نباشد. بگذارید افتخار بکنیم که رئیس و صاحب ما شمایید. هر جایی باید صاحب داشته باشد. شما بزرگترین برادر و خواهر ما هستید و نماینده ی پدر و مادرمان!

چه عیبی دارد امسال همه با هم کامیاب بشویم؟! ایرادی دارد همه با هم 85 میلیون نفر دکترِ دست به کار شویم؟! دانش آموختگانِ دست به کار بشویم؟!

برای ما مردم کاری بکنید که انقدر زندگی مان تأمین باشد که با شوق و گریه وسط میدان شهر نعره بزنیم که خدایا این مسئولان را از ما نگیر! که کار، دست کاردان است. که از همه ی جهان حسرت زندگی کردن در کشوری را داشته باشند که تو مدیر اجرایی آن هستی!

در این صورت، چشم بدخواهانتان را خودمان از کاسه در می آوریم ...

آزمایش و امتحانش برایتان مجّانی است و گردن ما هم از مو باریک تر ...

 

ما هم مانند شما دلمان می خواهد، ((زندگی)) بکنیم. دلمان می خواهد همسایه ی شما باشیم. بد است فرزندانمان با همدیگر بزرگ شوند؟! بد است چندین میلیون نفر بیشتر دوست و رفیق داشته باشید؟! دلمان می خواهد با شادی شما شاد و با سوگتان دیوانه بشویم.

بگذارید ما مردم با هزاران برابر به خود بالیدن، به خود افتخار بکنیم که در کشوری زندگی می کنیم که شهروندانش شمایید. بانکدارانش شمایید، خبرنگارانش شمایید، بسیجش دیگر وقت استراحتش رسیده باشد، انصار حزب اللهش پناهگاه مسلمانان که هیچ بلکه به گفته ی قرآن ملجأ مشرکان هم باشد، مردم با دسته های گل برای سپاسگزاری از خدمات واقعی اساتید دانشگاه ها، به دیدنشان بروند ...

روزی برسد که همه ی مردم برای حقوق اساسی بشری شان، پارتی و آشنا داشته باشند.

 

  • به همه ی مقدسات عالم سوگند، که هر چه که گفتیم، درست است که تلاش می خواهد و زمانبر است ولی ((شدنی)) است ...

 

 

پس چه بخواهیم چه نخواهیم از دید روند تاریخی چند چشم انداز قابل پیش بینی است:

 

1. اعتراضات فرسایشی:

اعتراضات خیابانی که سال ها به طول خواهد انجامید، نیرو های نظامی خسته خواهند شد و بسیاری از دو سویه خواهند مرد، کینه ی مردم هزاران برابر می شود، کشور نا امن می شود، خارجی ها طمع می کنند، مردم با خشونت تمام حاکمیت را به دست می گیرند و ما می مانیم و هزار سال پس رفتگی فرهنگی و دانشی از جهان. (پسندیده نیست.)

2. براندازی سخت:

مردم خود را با برنامه ریزی مسلح می کنند، احزاب گوناگون می سازند، اشخاص سیاسی را می کشند، در یک خیزش پر از سرخوردگی به هیچ کدام از مسئولان و خانواده هایشان که از سر سفره ی زندگی بلندشان کرده اند، رحم نمی کنند، با همه ی دیندارانی هم که هیچ کاره یا حتی ستم دیده و روشن اندیش هم بودند، خشن رفتار خواهد شد، نزدیک 50 سال بعد دوباره خیزشی با نمایی دینی برای بازگشت به معنویت رخ خواهد داد و هی تکرار های سخت نتیجه ده! (پسندیده نیست.)

3. کوچ بزرگ:

مردم خسته و نا امید اند، چون حاکمیت سهمی در میهن برایشان قائل نیست، تصمیم می گیرند که به هر نقطه ی دیگری از دنیا که شده کوچ کنند و میلیون ها نفر ایران را ترک خواهند کرد، ایران کاملاً هویتش دگرگون می شود و نسل های پس از این مسئولان، از والدین و اولیای خود انتقام فشار و بستگی و گوشه گیری فضای رشدشان را خواهند گرفت و ایران کشوری وابسته خواهد شد. (پسندیده نیست.)

4. نفوذ ویرانگر:

افرادی که لبریز از کینه و عقده اند، به گونه ای که به مخیله ی مسئولان هم خطور نکند، به تنه ی نظام سیاسی نفوذ پیدا می کنند و با اندیشه های رادیکال افراطی، از درون دگردیسی ای نرم و مخملی ایجاد می کنند و ماهیت سیاسی کشور را دگرگون می کنند، به کوچک و بزرگ مسئولان پیش رحم نمی کنند و بیشترشان را از کشور اخراج می کنند، سرمایه های فراوانی از دست خواهد رفت، فرصت عذرخواهی ای برای هیچ کدام از مسئولان گذاشته نخواهد شد و خاطرات سیاسی گریبانگیرتر ایران می شود و فلسفه ها و آرمان های سیاسی دوباره فقط شعار داده می شوند و زندگی ها به کناره خواهند رفت و ایران کشوری بی فایده خواهد شد. (پسندیده نیست.)

 

ولی بی بهانه سازی دو طرفه ی خشونت،

می شود که مردم با ((خواست مدنی)،

با نمایندگانی در داخل کشور بگویند:

فوری و اولیه بگوییم: از ما 85 میلیون ایرانی درون کشور، دست کم 65 میلیون نفر مستقیم یا نا مستقیم،

1. یا کار نداریم یا کارمان مورد علاقه مان نیست یا امنیتِ کاری نداریم.

2. به امنیت خوراکی و آشامیدنی بهره بخش و متنوع، آزادی پوشش و از عهده برآمدن پرداخت هزینه های آب سالم و همیشگی، برق، تلفن، گاز کافی، درمان و حمل و نقل دسترسی نداریم.

3. توان خرید یا اجاره ی مسکن و خانه ی مناسب نداریم.

4. به اینترنت آزاد، سریع و امن جهانی دسترسی نداریم.

5. شغل مطمئن و پول کافی برای تشکیل و ادامه ی خانواده نداریم.

6. نیاز های جنسی و عاطفی و روحی سرکوب شده ی فراوان داریم.

7. احساس کرامت انسانی، باز بودن فضای فرهنگی، امید به آینده، امنیت روانی، صلح انسانی، دیده شدن در امور کشور، آبادانی و شنیده شدن خواسته ها و اعتراضاتمان ازطرف مسئولان و پوزش خواهی و جبرانشان را نداریم.

8. دیگر اندیشانمان در بیرون از کشور، نمی توانند به کشور و وطنشان بازگردند.

ما مردم ایران! مانند همه ی مردم جهان، نه تنها گرامی، بایسته ی حقوق بشر و رو به بالندگی تنی، روانی و روحی هستیم، بلکه خواهان توسعه و پیشرفتِ دقیقه افزون همگام با جهان هستیم.

برای همین، مسئولان بزرگ کشور ما، وظیفه شان است که دست کم برای ما مردم که دِینمان را به پادشاهان و انقلاب و زمین و زمان ادا کردیم:

1. کار فراخور مورد علاقه و با امنیت شغلی

2. امنیت خوراکی و آشامیدنی بهره بخش و متنوع، آزادی پوشش و از عهده برآمدن پرداخت هزینه های آب سالم و همیشگی، برق، تلفن، گاز کافی، درمان و حمل و نقل

3. توان خرید یا اجاره ی مسکن و خانه ی مناسب

4. اینترنت آزاد و امن جهانی

5. شغل مطمئن و پول کافی برای تشکیل و ادامه ی خانواده

6. امکان فرهنگی-اقتصادی برآوردن نیاز های جنسی و عاطفی و روحی سرکوب شده ی فراوان

7. احساس کرامت انسانی، باز بودن فضای فرهنگی، امید به آینده، امنیت روانی، صلح انسانی، دیده شدن در امور کشور، آبادانی و شنیده شدن خواسته ها و اعتراضاتمان ازطرف مسئولان و پوزش خواهی و جبرانشان

8. فرصت بازگشت دیگر اندیشانمان در بیرون از کشور، به کشور و وطنشان

را ایجاد بکنند.

به راستی، این کار ها بر عزت و سرافرازی دنیوی و اخروی شان می انجامد.

(پسندیده است.)

 

  • مردم با هیچکس دشمنی ندارند بلکه دنبال این اند که این گرایش های فطری را برایشان هموار بکنند و جهان تا حد امکان با گفتگو و صلح پیش برود، در غیر این صورت، طیبعتاً حکومت ها و دولت ها هم بی معنا و بی محتوا خواهند بود.

 

ما مردم، منتظر پاسخ زودهنگام و روشن و جبران کننده ی مسئولانِ خودمان هستیم.

 

 

کار گروهی:

مردم ایران!

چرخ روزگارتان هر گونه که گذشت، اگر می خواهید دست کم در میان جمع های خودتان، بتوانید به همدیگر کمک کنید و راهی برای هم بگشایید، باید و باید و باید با همدیگر ارتباط برقرار کنید، قول می دهم که گفتن دیدگاه هایتان به همدیگر و سخن گفتنتان با هم، شما را نخواهد کشت و آبرویتان هم نخواهد رفت!

اگر می خواهید به انسانیتتان عمل کنید و زندگی تان را در هر وضعی، چه رسد به وضع نابه سامان کنون بهبود دهید، باید یاد بگیرید که با هم، هم افزایی داشته باشید و ساختار و سازمان بسازید. در گردهم آیی های واقعی و مجازی هدفمند، با هم باید جوامع ارتباطی و تشکیلاتی بسازید. وگرنه در هیچ کاری به کامیابی یا کامیابی واقعی جمعی نخواهید رسید ...

این شما و این شما ...

 

 

با سپاس و گرامیداشت

 

یک شهروند ایرانی

امیررضا عطری

 

 

 

سامانه: #روزگار نوشت #جنسیت نگاشت #ایران شناسی

 

کرمانشاه

  • امیررضا عطری

یا خبیر و ای آگاه

 

هم میهن عزیزم!

روز های پر فشاری را از دید های گوناگونی در کنار یکدیگر، گذرانده و می گذرانیم: سیاسی-روانی-فرهنگی-اقتصادی-امنیتی و ... . هزار و یک علت هم دارد. ولی فعلاً باید به راهکار هایش بیندیشیم تا فاجعه ژرف تر نگردد. ما مانند شخص گلوله خورده ایم که حالا مهم نیست که چرا تیر خورده ایم، آن چه برای ((اکنون)) مهم است این است که فعلاً جلوی خونریزی را بگیریم.

فعلاً مهم ترین چیز برای حالا این است که بدانیم منی که خودم را خون آلود و با سینه خیز به بیمارستان می رسانم، چرا برخی افراد تنها مرا می نگریستند یا اصلاً حتی نمی نگریستند یا در هر صورت کمکی نمی کردند ... ؟! این هایی که هم نوعشان برایشان بی اهمیت است، کیانند؟!

  • در این هوا و حال بد و در فشار گذراندنِ لحظات عزیز عمر، یک نفر از ما نپرسید: جوان! چجوری صبحت را شب می کنی؟! چگونه شبت را صبح می کنی؟! وضعیتت چطور است؟! اصلاً به دروغ همدردی بکند! مانند پرنده ای در قفس و رها شده در بیابان رهایمان کردند! به راستی یعنی ما برایشان از یک شیء کمتر بودیم؟! من باید این بی تفاوتان همه کاره را بشناسم. دست کم بشناسمشان. این کمترین کاری است که برای احترام به خودم باید انجام بدهم.

من آدم مهربانی هستم. و بر این باور نیز هستم که هم بزرگترین پاداش هم بزرگترین کیفر برای شخص، - پس از استوار کردن حقوق بشر -، ((رها گداشتنش)) می باشد. ولی نادان نیستم و بر این باورم که یکی از راه های حل مشکلات نفسگیر جامعه، شناخت افرادی است که

1. به شما ضربه زدند (آگاهانه یا نا آگاهانه)

2. توان کمک به شما را داشتند ولی کمک نکردند

3. در جایگاه هایی قرار داشتند که می بایستی پاسخگو باشند ولی امروز منتقد و بستانکار نیز شده اند -، چون انسان های خودپرست و متکبری هستند-!

4. در جایگاه هایی قرار داشتند که می بایستی پاسخگو باشند ولی می خواهند ظاهر خود را دگرگون کرده و در کنار شما خودشان را جا بکنند و مطالبه گر نشان بدهند -، چون انسان های نیرنگ باز و دورویی هستند-!

5. با بهره گیری از ترفند های جذب امکانات و همرنگ شدن با جماعت، به عافیت طلبی و تن پروری شان رسیدند اما با شما همدلی یا دست کم همدردی نکردند و بسا گاهی بی ادبی هایی نیز کرده اند!

6. جزئی از 5 دسته ی پیش اند و به هر دلیلی می خواهند با گم کردن عمدی خودشان در زندگی شما و هم گروه نشان دادن خودشان میان هم اندیشانتان، اندک اندک به شما ضربه بزنند!

  • امیررضا عطری

إِنَّهُ هُوَ الْحَکِیمُ الْعَلِیمُ ...

 

42. استاد جواد فاضل لاریجانی (نویسنده) (درگذشت 1340)

 

43. استاد عباس خلیلی عراقی (سیاستمدار)

 

44. استاد حشمت الله دولتشاهی کرمانشاهی (فعال اجتماعی)

  • امیررضا عطری

یا رحمنُ یا رحیم

 

12. آیت الله سید مهدی قوام (درگذشت 1342)

 

13. شهیده بانو سیده بنت الهدی صدر

 

14. آیت الله سید رضا زنجانی

  • امیررضا عطری

به نام آن تنها که همه ی گردهم آیی ها به فرخندگی اوست ...

 

1

مدت ها این سروده ی جناب سعدی را می خواندم، لذت می بردم و می دانستم که درون مایه ای اندوهگین دارد:

 

ترسم، از تنهایی احوالم به رسوایی کشد / ترس تنهاییست ورنه بیم رسواییم نیست

 

ولی منظورش را دقیق نمی دانستم و نمی فهمیدم که چرا تنهایی یک انسان باید باعث رسوایی اش بشود؟! تا 24 سالگی مفهوم این سخن را رسا نمی فهمیدم، چون هم می دانستم باید سنم بالاتر رود هم سرگرم درس و سربازی بودم و خودم می دانستم که هنوز مغز تنهایی را نفهمیده ام و پیرامونم نمایش های فراوان در حال اجرا است.

تا، میانه های 25 سالگی به خودم آمدم و دیدم که من چهار سالی می شود که بیشترِ عصر هایی که در کرمانشاه هستم، ((تنهایی)) راه هایی مشخص در این شهر را پیاده روی می کنم و قدم می زنم ]و یک گونه ای استوار هم راه می روم که اگر کسی مرا ببیند می پندارد که هزار و دو نفر منتظرم هستند! خب انسان عزت نفس دارد. آن ها دیگر نمی دانند که کلافه شده ام و زده ام بیرون. البته تو هم این حرف مرا نشنیده بگیر ...

تا قم بودم، از این نگاه مشکل آن چنانی ای نبود، چون میان جمعیت، دانشگاه و تجربه ها گم بودم و کسی مرا نمی شناخت اما کرمانشاه شهر خاندانی و مدرسه ای ام بود و هنوز هم در برخی محله هایش بیشتر مردم همدیگر را می شناسند.

  • امیررضا عطری
همه ی حقوق مادی و معنوی این تارنوشت، به امیررضا عطری تعلق دارد و هر گونه بهره برداری از این مطالب، تنها با ذکر منبع یا در موارد قانونی با اجازه مالک فکر، بی مانع است، در غیر این صورت، پیگرد قانونی می شود. 1396