یا حبیب و یا عالم - ای یار و ای دانا
- من برای آن دختر زیبا و رعنایی می نویسم که در دل هیاهوی نزدیک غروب پارک، تنها نشسته و کلافه و خیره به گُنگی است.
- من برای آن پسر با شخصیت و دلگیرایی می نویسم که در دل هیاهوی نزدیک غروب پارک، گوشه نشینی فرو رفته در سرخوردگی بود.
- من برای آن دختری می نویسم که یواشکی سیگار می کشد.
- من برای آن پسری می نویسم که کسی نمی داند شعر می گوید.
- من برای آن زنی می نویسم که خودش، خودش را مهمان می کند.
- من برای آن مردی می نویسم که تنهای تنها به مادرش رسیدگی می کند.
- من برای آن زنی می نویسم که جهان باید به او دستت درد نکند بگوید ولی نمی گوید.
- من برای آن مردی می نویسم که کوه درد است ولی شعر نو از چشمانش بیرون می زند و برای آن دخترک خردسال شکلک در می آورد.
- من برای آن دختری می نویسم که تنها و زیبا گام می زند و دلش کمی به شک نزدیک شده است.
- من برای آن پسری می نویسم که خودش را سرگرم کاری می کند و دلش به تردید نزدیک شده است.
- من برای این دختر و پسر های پارک نشین و کافه نشین می نویسم.
- من برای این متر کنندگان پیاده رو های نسبتاً بی روح می نویسم.
- من برای کوچه پس کوچه های درد های زیبا می نویسم.
- برای آن دختری که جامعه او را بی حیا می نامد.
- برای آن پسری که تا حالا صد بار دلش خواسته که از آن دختر بی حیا، خواستگاری کند ولی دستانش خالی است.
- من برای رخداد و امکان می نویسم.
- من برای همه ی کسانی می نویسم که نویسندگان مذهبی و غیر مذهبی، برای آن ها نمی نویسند.
- من برای کسانی می نویسم که در شهر خودشان غریب اند.
- انقدر ازشان می نویسم که دیگر دردشان به سر بیاید.
- اگر توان امکاناتم بیشتر بود، نشان می دادم که غیر از نوشتن، چه کار های دیگری هم بلدم!
- ۰ نظر
- ۲۶ شهریور ۰۱ ، ۱۱:۵۵
- ۲۴ نمایش