امیررضا عطری- معلم دینی | Amirreza Etri- Religious Teacher

پژوهشگر دینی (علوم قرآن و حدیث)| Religious Researcher (Quran & Hadith Knowledges)

امیررضا عطری- معلم دینی | Amirreza Etri- Religious Teacher

پژوهشگر دینی (علوم قرآن و حدیث)| Religious Researcher (Quran & Hadith Knowledges)

امیررضا عطری- معلم دینی | Amirreza Etri- Religious Teacher

امیررضا عطری ام.
فعال و معلم دینی.
من هم مانند شما آدمیزادم،
ولی ((دین)) مانند ریاضی و هنر، یک ((سامانه ی اندیشه)) است، که از ((بروزِ نیت های شکوفاگرِ درونِ وجدان انسان، برگرفته از انسان های صالح)) ساخته شده و ربطی به سلیقه ها و اشتباهاتمان ندارد، همان گونه که سلیقه و اشتباه ریاضیدان و هنرمند را به پای درستی هایش در ریاضی و هنر نمی گذارید!

هیچ ادعا و علاقه ای به مقدس نمایی و غیر طبیعی بودن ندارم. فقط حوزه ی مطالعاتی مورد علاقه ام ((دین)) و شغل آموزشی ام با آن پیوند دارد. مقدس و دیندار، کسی است که وجودش به درد تمام زندگی ات بخورد. من هم یک آدم معمولی ام. دوست دارم زندگی ام همگام با عرف زندگی آدم های نرمال در کل دنیا باشد. خشک اندیش بودن بودن ضد اسلام است. پس لازم نیست که واقعی نباشیم ...

این تارنوشت شخصی، می تواند راهی برای پیوند افزونتر میان شما و من باشد.
با آرزوی بهترین ها ...

دنبال کنندگان ۱ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
آخرین نظرات

مترجم سایت

دیکشنری

https://persianv.com/goonagoon/wp-content/uploads/sites/48/2017/07/1300066_855-500x280.jpg

یا حبیب و یا عالم - ای یار و ای دانا

 

  • من برای آن دختر زیبا و رعنایی می نویسم که در دل هیاهوی نزدیک غروب پارک، تنها نشسته و کلافه و خیره به گُنگی است.
  • من برای آن پسر با شخصیت و دلگیرایی می نویسم که در دل هیاهوی نزدیک غروب پارک، گوشه نشینی فرو رفته در  سرخوردگی بود.
  • من برای آن دختری می نویسم که یواشکی سیگار می کشد.
  • من برای آن پسری می نویسم که کسی نمی داند شعر می گوید.
  • من برای آن زنی می نویسم که خودش، خودش را مهمان می کند.
  • من برای آن مردی می نویسم که تنهای تنها به مادرش رسیدگی می کند.
  • من برای آن زنی می نویسم که جهان باید به او دستت درد نکند بگوید ولی نمی گوید.
  • من برای آن مردی می نویسم که کوه درد است ولی شعر نو از چشمانش بیرون می زند و برای آن دخترک خردسال شکلک در می آورد.
  • من برای آن دختری می نویسم که تنها و زیبا گام می زند و دلش کمی به شک نزدیک شده است.
  • من برای آن پسری می نویسم که خودش را سرگرم کاری می کند و دلش به تردید نزدیک شده است.
  • من برای این دختر و پسر های پارک نشین و کافه نشین می نویسم.
  • من برای این متر کنندگان پیاده رو های نسبتاً بی روح می نویسم.
  • من برای کوچه پس کوچه های درد های زیبا می نویسم.
  • برای آن دختری که جامعه او را بی حیا می نامد.
  • برای آن پسری که تا حالا صد بار دلش خواسته که از آن دختر بی حیا، خواستگاری کند ولی دستانش خالی است.
  • من برای رخداد و امکان می نویسم.
  • من برای همه ی کسانی می نویسم که نویسندگان مذهبی و غیر مذهبی، برای آن ها نمی نویسند.
  • من برای کسانی می نویسم که در شهر خودشان غریب اند.
  • انقدر ازشان می نویسم که دیگر دردشان به سر بیاید.
  • اگر توان امکاناتم بیشتر بود، نشان می دادم که غیر از نوشتن، چه کار های دیگری هم بلدم!

اگر انسان تنهایی هستی، بپذیر که تنهایی. تا بشود چاره ای کرد. گام نخست درمان، پذیرش درد است. تنهایی درد نیست ولی اگر درازمدت شود، به درد دگرگون می گردد. تو بخواهی نخواهی، تو و کسانی در جهان برای همدیگر آفریده و چفت و بست شده اید. اگر همدیگر را ببینید، انگار هزار سال است که با هم زندگی کرده اید.

یکی از عواملی که در روندِ روان زندگی مان، مشکل است، تنهایی دراز مدت است، چون ما برای تنهایی آفریده نشده ایم. به پایه های زندگی مان و به زندگی دینی مان آسیب می زند. مشکل فراگیری هم هست. علت های گوناگون شخصی و جمعی و فرهنگی و سیاسی هم دارد که سر جای خودش بررسی می شود. ولی فعلاً چاره اندیشی، برای ما اولویت دارد. به حساب ریشه هایش هم می رسیم.

هنگامی که یک دختر یا پسر یا مرد یا زن جذاب تنها را می بینم، دوباره این ((احساس بی همتای تناقض)) در ذهنم تراوش می کند، دیوانه تر می شوم و به تکاپو می افتم که نه، این گونه درست نیست: تو نباید تنها باشی. این درست نیست. من باید کاری بکنم، حتی اگر تو آن را نفهمی. حتی اگر من برایت بی معنا باشم. ما دست خداییم ...

جانم برای جوانان، به ویژه هم سن وسالانم در می رود! می دانم این سخنانم کمی چندش آور است و گویی شکلکی مادرانه یا فضولانه یا معصومانه است. ولی خب انسان هر اندازه از چیزی دور باشد و در ضدش بوده باشد، بهتر معنای آن چیز را می فهمد. اگر کسی هم بخواهد ارزش چیزی را بداند که همیشه در دسترسش است، باید اندکی هم که شده، فاصله هایی با آن را آگاهانه برای خودش برنامه ریزی کند. حس خفگی است که قدر هوا دانسن را به ما می آموزاند، هراندازه تشنه تر باشی، ارزش آب را بهتر می دانی.

بیشتر جوانان، داغ اند و نمی فهمند که برای هم چه نعمت و قدرتی می توانند باشند. منِ تنها می توانم این حال شگفت آور را بهتر وصف کنم. اگر بتوانند شور هیجانی شان را در گذرگاهِ ژرف اندیشیدن نیز بریزند و فرصت ها را در معرض گریز بدانند، کمی با درنگ تر و نتیجه بخش تر عمل می کنند. فراری بودن نعمت ها خودش نعمت است، که من و تو خرفت نشویم. ولی در غیر این صورت ...

گذر عمر، برخی ها و حرکاتشان را هم جذاب تر و پخته تر می کند، دلت می خواهد بنشینی و مانند یک تابلوی نگارگری سرسام آور، ساعت ها نگاهش بکنی ولی گذر عمر برای کسانی به ویژه جوانانی که ارزش داشته های زندگی شان را نمی فهمند و با هر چیزی مانند برگی روی زمین افتاده رفتار می کنند، بعد ها به بیماری های روانی دگرگون خواهد شد، هر چند کوتاه: عذاب وجدان، حسرت، حسادت، احساس گناه، احساس پوچی، دو یا چند شخصیتی شدن و ...

اما لازم نیست خیلی هم به خودت فشار بیاوری، چون پشیمانی راز دلجویی است و هیچ چیز هم در دست خدا گم نمی شود.

دهه ی هفتادی را دوست دارم. چیزی میان سنت و مدرنیته اند، چیزی میان دل و عقل، توانمند و در عین حال، ستم دیده اند. به بسیاری از چیز هایی که دیگران انجام می دادند یا فکر می کردند، این ها شاید شوق اندیشیدینش را هم ازشان گرفته اند. به ویژه بسیار دلم برای برخی دخترهایشان می سوزد، همان هایی که از مایه های زیبایی این جهان اند. البته نه این که همه ی دهه ی هفتادی ها محشر باشند، اتفاقاً تویشان کم حال به هم زن هم نیست! و نه این که خط کشی گذاشته باشم در یک دهه ی ویژه و بس: زادگان 1368 ، 1369 ، 1381 ، 1382 تفاوت فراوانی با شاخصه های کلان شخصیتی یک زاده ی 1375 و 1374 و 1376 ندارند، حتی اگر در گوشه هایی پراکنده از جهان هم باشند. اصلاً همه ی انسان ها برای من، دهه ی هفتادی اند ... !

از مایه های زیبایی در جهان گفتم. آقا زیبایی اثر دارد، خانم زیبایی اثر دارد. بسیار هم اثر دارد. در پایه، هر چیز خواستنی ای در هستی، زیبا است. گیتی بی زیبایی، بی برآیند می شود و فرض وجود ندارد. و زیبایی همان تناسب و آراستگی است در هر کس و هر چیز. و آفریدگار، آفریننده ی همه ی این داستان است. ببین او دیگر کیست؟! شما دوست داری یک آموزگار باسواد آراسته به شما درس بدهد یا یک آموزگار با سواد پریشان وضع؟! حالاگر همه ی آموزگارانت چنین دوست داشتنی بودند، که دیگر غوغا و کولاکی است!

برخی انسان ها به ستم کردن عادت کرده اند. وضعیتی برای تو درست می کنند که به زندگی زننده، نازیبا و مشکل افزا عادت بکنی و همچون ماهی آب های آلوده، آلودگی را بپذیری، نه، که اصلاً آب آلوده برایت طبیعی باشد و دیگر آب پاک برایت معنا نداشته باشد. ولی نفس بی نهایت خواهت همیشه به تو می گوید: ((حالِ بهتری نیز وجود دارد و می شود بهتر باشد (به+تر)) ). پس پسرعمو جان! دختر عمو جان! در وضع امروزت شک کن. حتی اگر نمای خوبی برایت دارد. اگر خوب بود، خوب تَرَش کن و اگر بد بود که باید تکلیفت را روشن کنی. با خودت بگو نشانه های یک انسان بزرگوار چیست؟! اصلاً اگر بزرگوار نباشیم چه می شود؟!

انسان اگر واقعاً کسی را دوست داشته باشد، برایش وقت می گذارد و حقوقش را رعایت می کند. من ((انسان)) را هر کس سر جای خودش و با اثر انگشت خودش دوست دارم، که هیچ کس جای کس دیگری را پر نمی تواند بکند. اگر می خواهی بدانی چگونه می شود من نوع ((انسان)) را ((هر کدام سر جای خودشان)) دوست دارم، باید به تو بگویم که اگر بپنداری که خاندانت به جای 50 نفر، فرضاً 1 تریلیارد نفر اند، به گونه ای که تو اطلاعات خاندانی ات از این قرار است که 1 پدر، 1 مادر، هزاران پدر بزرگ و مادر بزرگ، میلیون ها خواهر و برادر (با خسته نباشید به پدر و مادر!)، پسر عمو و دختر عمو، پسر عمه و دختر عمه، پسر دایی و دختر دایی و پسر خاله و دختر خاله، میلیارد ها عمو زاده و .. از همسرت به بعد را هم به خودت و کَرَمَت می سپارم که امیدوارم دیگر خیلی دست و دل باز نباشی!

ما انسان ها از رگ گردن به هم نزدیک تر می توانیم باشیم. نه فکر بکنی که فقط ((نوع انسان)) را می گویم و هر کس که شد شد، نه، این گونه که بی تفاوتی می شود و می شود خرید خیارشور دبه ای! نه، هر کس با شخصیت خودش و نیمه ها و تکه های گمشده ی همدیگر، این خواستنی و دلگشا است.

اکنون اگر به عزیزانمان ستم شود، حتی اگر ستمگر، شخصی هم خونمان باشد، آیا ما باید خاموش باشیم؟! کدام شخص با غیرتی است که ستم دیدنِ عزیزش، او را به اقدام بازدارنده وا ندارد؟! مشکلاتمان را با گفتگو باید راهکار کنیم.

عزیزم!

دین، معنویت انسان برای زندگی است. با دین، نمی توان ستم کرد. اگر جایی به نام دین ستم کردند، بدان با تبهکار ترین بزهکاران دنیا رو به رویی! کسانی که می خواهند بزرگترین سرمایه ی زندگی ات را برای چیره شدن بر تو، علیه تو به کار بگیرند. چه بسا کسانی که این کار را می کنند، حتی نزد تو از دین حرفی هم نزنند اما هدفشان آشکار است.

  • خدایا! برخی چنان بلایی به سر دین آورده اند که گاهی نسبت به آن، حال آن مرد عاشقی را پیدا می کنم که پس از سال ها، معشوقه اش و بچه هایش را می بیند. چگونه می توانم فرزندانت را ببینم و بپذیرم؟! و چگونه می توانم فرزندانت را ببینم و ناراحتی شان را به خوشحالی دگرگون نکنم؟!
  • ما باید با کمک به همدیگر برای افسار کردن ژنتیکمان و روان تر زندگی کردنمان، گام نخست حل معضلات را برداریم (روی اخلاق و رفتارمان کار کنیم).
  • باید دست از این بی تفاوتی هایمان برداریم و ما نباید بگذاریم که جایی که ما هستیم، به بد ترین و سخت ترین جا و زمان جهان دگرگون شود.

 

 

کرمانشاه

سامانه: #روزگار نوشت #انسان فراگیری اسلام

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
همه ی حقوق مادی و معنوی این تارنوشت، به امیررضا عطری تعلق دارد و هر گونه بهره برداری از این مطالب، تنها با ذکر منبع یا در موارد قانونی با اجازه مالک فکر، بی مانع است، در غیر این صورت، پیگرد قانونی می شود. 1396