امیررضا عطری- معلم دینی | Amirreza Etri- Religious Teacher

پژوهشگر دینی (علوم قرآن و حدیث)| Religious Researcher (Quran & Hadith Knowledges)

امیررضا عطری- معلم دینی | Amirreza Etri- Religious Teacher

پژوهشگر دینی (علوم قرآن و حدیث)| Religious Researcher (Quran & Hadith Knowledges)

امیررضا عطری- معلم دینی | Amirreza Etri- Religious Teacher

امیررضا عطری ام.
فعال و معلم دینی.
من هم مانند شما آدمیزادم،
ولی ((دین)) مانند ریاضی و هنر، یک ((سامانه ی اندیشه)) است، که از ((بروزِ نیت های شکوفاگرِ درونِ وجدان انسان، برگرفته از انسان های صالح)) ساخته شده و ربطی به سلیقه ها و اشتباهاتمان ندارد، همان گونه که سلیقه و اشتباه ریاضیدان و هنرمند را به پای درستی هایش در ریاضی و هنر نمی گذارید!

هیچ ادعا و علاقه ای به مقدس نمایی و غیر طبیعی بودن ندارم. فقط حوزه ی مطالعاتی مورد علاقه ام ((دین)) و شغل آموزشی ام با آن پیوند دارد. مقدس و دیندار، کسی است که وجودش به درد تمام زندگی ات بخورد. من هم یک آدم معمولی ام. دوست دارم زندگی ام همگام با عرف زندگی آدم های نرمال در کل دنیا باشد. خشک اندیش بودن بودن ضد اسلام است. پس لازم نیست که واقعی نباشیم ...

این تارنوشت شخصی، می تواند راهی برای پیوند افزونتر میان شما و من باشد.
با آرزوی بهترین ها ...

دنبال کنندگان ۱ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
آخرین نظرات

مترجم سایت

دیکشنری

بسم الله الرحمن الرحیم

 

 

من به عنوان کسی که خودم را نسبت به جامعه ام مسئول می دانم و همه ی افراد جامعه ام و جامعه ی انسانی، برایم ارزشمند هستند، این را حقشان می دانم که اگر جایی من متوجه یک اشتباه فرهنگی شدم و با بضاعت و سرمایه ی خودم توانستم اندکی هم که شده اقدام به اصلاح آن فرهنگ اشتباه کنم، باید از دیدبان خودم افراد جامعه را درباره ی آن اشتباهاتشان از خواب غفلت بیدار کنم، همان طور که اگر کسی روزی کجی مرا دید، باید کریمانه و شرافتمندانه ارشادم کند.

یکی از اشتباهات فکری جامعه ی ما این است که احساس می کنند که برداشت های دینی متخصصانه فقط از کسی می تواند گرفته شود که حتماً حوزوی باشند، در صورتی که من با نوشتن و گردآوری این کتاب، مثال نقضی در برابر این قاعده ی بی اصالت، برپا کرده ام. در این نوشتار، این تحلیلِ همراه با نمونه را به جامعه گوشزد می کنم که اگر روزی سخنانی دینی از یک اندیشمند غیر حوزوی شنیدند و خواندند، این احتمال را بدهند که با این که این اندیشمند، حوزوی نیست اما می توان سخن و نوشته اش را به سنجش کشید و در صورت صلاحیت، اعتبار دینی برایش قائل شد.

در این اثر، در آغاز، پیشگفتاری مختصر و تحلیل مدارانه نسبت به اشتباهات فرهنگی جامعه در ارتباطشان با روحانیت شیعه، ارائه شده است. سپس به معرفی کوتاهی از اندیشمندان غیر حوزوی علوم اسلامی-شیعی در دانش های گوناگون پرداخته شده است که دایره ی دید اسلام مدارانه ی جامعه به شاخه های گوناگون علمی، گسترده تر گردد. از جمله ویژگی های مهمی که اندیشمندان مذکور در آن ها مشترک اند، شهرت، اعتبار اجتماعی و معاصر بودن است.

 

 

می توانید از پیوند زیر، این کتاب را دریافت نمایید:

دریافت

 

 

سپاسگزارم.

 

 

کرمانشاه، سه شنبه، 1398/6/19 ه.ش

شب عاشورای حسینی علیه السلام، 1441 ه.ق

 

سامانه: #عالمان غیر حوزوی #انسان ­فراگیری اسلام

این کتاب، دارای ((پیوست)) در وبلاگ می باشد.

پیوست 1

پیوست 2

 

 

 

خواندن برخط بخش نخست کتاب:

مشخصات کتاب:

سرشناسه: عطری کرمانشاهی، امیر رضا، 1375 ه.ش.

عنوان و نام پدید آور: معرفی مختصر برخی از متخصصان غیر حوزوی علوم اسلامی-شیعی / امیر رضا عطری کرمانشاهی.

ویرایش نخست، شهریور 1398 ه.ش.

مشخصات نشر: نشر ویرایش نخست این اثر که همین نسخه ی الکترونیکیِ آن (یعنی در شهریور نود و هشت) است، توسط نویسنده ی این اثر، به صورت رایگان و آزاد در اینترنت برای استفاده ی عموم قرار داده شده است.

63 صفحه، دارای پاورقی، کتابنامه و فهرست مطالب.

موضوع: عالمان شیعه، دانشمندان غیر حوزوی شیعه، معرفی نامه، روشنگری.

تایپ کردن، ویراستاری، طرح جلد، زیبا سازی و کلیه ی امور مربوط به کتاب نیز توسط خود نویسنده صورت گرفته است.

عکسی که روی جلد این اثر قرار داده شده است، از صفحه ی Best Study Books Photography Wallpaper از تارنمای  asi.cs.fiu.eduبرداشت شده است.

بسم الله الرحمن الرحیم

تقدیم به سید و مولایم،

حجت الهی و ولی عصر،

مهدی و منجی موعود،

خاتم الأوصیاء و الأئمه،

امام زمان، امام دوازدهم،

تک فرزند و گل پسر امام حسن زکی عسکری و نرجس خاتون علیهُمَا السّلام،

امام حجت بن الحسن الزکی العسکری،

عجَّلَ اللهُ تعالی فرجهُ الشّریف.

تذکر:

یک) بهره برداری از متن و مطالب این کتاب، با ذکر نام اثر و نویسنده اش مُجاز است و در استفاده های علمی از این نوشتار نیز باید اصول حرفه ای ارجاع دادن، رعایت گردد، در غیر این صورت، نویسنده ی این اثر، شرعاً و قانوناً راضی نیست و تخلفات مربوطه، قابل پیگیری است.

دو) هر گونه استفاده ی اقتصادی-تجاری و چاپی-انتشاراتی نسبت به این اثر و یا دخل و تصرف های علمی و مادی در آن، فقط با هماهنگی و اجازه ی نویسنده ی آن جایز می باشد، در غیر این صورت، نویسنده ی این اثر، شرعاً و قانوناً راضی نیست و تخلفات مربوطه، قابل پیگیری است.

 

توضیحات راهنما و فهرست علائم و اختصارات، برای متون پس از پیشگفتار

عنوان های معرفی کننده ی اندیشمندان مذکور و توضیحات زمان و محل های ولادت و فوت و محل قبرشان در صورت درگذشت و زمان و محل های ولادت و محل سکونتشان در صورت زنده بودن، به قلم خودم است.

توضیحی به قلم خودم در متنِ برگشت داده شده                                                                [ ]

جا هایی که آغازشان با خط فاصله است، به قلم خودم است                                                 -

 

پیشگفتار:

با خودم اندیشیدم که کار هایی که از سر شوق، علاقه و تخصص باشند، حتماً جریان و داستانی دارند و به عبارتی سفارشی و بی روح نیستند. به جز این مطلب، به دیدگاه خودم اصلاً این حق مخاطب است که بداند نویسنده ی یک نوشتار، مقاله و کتاب، به چه دلیل هایی به نگارش آن نوشته اش پرداخته است و چه هدفی را دنبال می کند. لذا من نیز مختصراً به روند شکل گیری این اثر، برای شما اشاره هایی می کنم:

از هنگامی که ایالات متحده ی آمریکا، عراق را اِشغال کرده بود و به این تناسب در اخبار تلویزیون چهره ی آیت الله سید علی حسینی سیستانی حفظه الله را نمایش می دادند، محو چهره ی نورانی ایشان می شدم و آرزویم این بود که طولانی تر بتوانم تصویر و فیلم ایشان را ببینم.

با نحوه ی بهره گیری از اینترنت بسیار خوب آشنا بودم. از تابستانی که به دوم دبیرستان می رفتم، پدرم اینترنت پر سرعت را به خانه مان وصل کرد. حالا که اینترنت پر سرعت و آن هم برای سه ماه در اختیار داشتم، انگار که با خیالی راحت، به یک اقیانوس لذت بخش دسترسی پیدا کرده بودم. همان روز و در اول کار، به ذهنم افتاد که یکی از مطالبی که حالا بدون ترس از تمام شدن مدت اینترنت و با خیال راحت، می توانم در اینترنت به آن بپردازم، یک دل سیر دیدن عکس ها و فیلم های آیت الله سیستانی است. نام ایشان را جستجو کردم، تصویرشان در سایت دفترشان در نجف اشرف را دیدم. کلمه ی نجف اشرف هم توجه مرا به سمت خودش جلب کرد. انگار وارد مسیری شده بودم که هر کلمه اش برایم دری به سمت نور باز می کرد. دانسته بودم که ایشان جزء مراجع تقلید شیعه است. عبارت مراجع تقلید را جستجو کردم. فهرست مراجع تقلید همراه با عکس در سایت ویکی پدیا بالا آمد. دوباره تصویر جدیدی از ایشان را دیدم، صفحه شان را مطالعه کردم. به فهرست برگشتم. چهره ی نورانی مرحوم آیت الله میرزا جواد تبریزی رضوان الله علیه هم جاذبه ی فراوانی برایم داشت. نام و تصویر بقیه ی مراجع را هم دیدم و همه چیز در همان لحظات، خیلی قوی در ذهنم ثبت می شد. از همان تابستان به بعد، هر روز عطشم نسبت به مطالعات اسلامی-شیعی افزوده می شد. سه چهارم جستار ها و کنجکاوی های دینی ام را خودم در اینترنت در کنج اتاقم، انجام می دادم و در این میان با عالِم های اسلامی ای آشنا می شدم که بیشترشان روحانی و به عبارتی آخوند بودند. لذا با آن شوقی که من داشتم، علاقه ی بسیاری به روحانی های برجسته ای که با شخصیتشان آشنا می شدم پیدا می کردم. این روند به روز های دبیرستان کشیده شد. کم کم به خود روحانیت علاقه مند شدم. اصلاً دیگر اسلام را در روحانیت می دیدم. تصمیم گرفته بودم که روحانی بشوم. آری! می گفتم یا آخوند می شوم یا هیچ چیز!

ناگفته نماند که من به دلیل علاقه ای که به جغرافیا و تاریخ داشتم، رشته ی ادبیات و علوم انسانی را انتخاب کرده بودم. برخی از معلم ها و عوامل مدرسه مان که خدا سلامت بدارتشان، به ما به خاطر انتخاب رشته مان، توهین می کردند. کمی افسرده شده بودم.

وقتی می دیدم که برایم نمی شد که طلبه بشوم، انگار دنیا را توی سرم می زدند. افسردگی ام بیشتر می شد. حسرتم بیشتر می شد. دبیرستان تمام شد. با خودم گفتم اگر نمی شود که طلبه بشوم، اما می توانم که یک رشته ی دینی در دانشگاه انتخاب کنم و محل تحصیلم را هم قم مقدس انتخاب بکنم. همین کار را هم کردم. اصلاً اصلی ترین دلیل علاقه ی من به دین و جذب شدنم به آن، دیدن حرم سیده ام حضرت معصومه سلام الله علیها در قم و شوق زیارت آن حضرت بود. این اولین زیارت حرم آن بانو، در تابستانی که به کلاس پنجم می رفتم، بود. پیش از این که در دانشگاه قم پذیرفته شوم، سه بار دیگر هم (اول راهنمایی، تابستانی که به اول دبیرستان و تابستانی که به دوم دبیرستان رفتم) به قم مسافرت کردیم. قم، کعبه ی آمال و آرزو هایم بود. قم، رمز دنیای من بود. هنوز هم هست.

وقتی که برای کارشناسی علوم قرآن و حدیث در دانشگاه قم قبول شدم، احساس کسی را داشتم که وسط اقیانوس است اما تشنه است. وقتی می دیدم که برایم نمی شد که طلبه بشوم، انگار دنیا را توی سرم می زدند. افسردگی ام بیشتر می شد. جالب این که بسیاری از اقوام، دوستان و آشنایان فکر می کردند که من طلبه شدم و حتی برخی شان منتظر بودند که من چه زمانی ملبس می شوم. این سخنان مرا آزرده تر می کرد، چون حسرتم را بیشتر می کرد. هر بار توضیح دادن برای آن ها که من در این رشته و دانشگاهی ام، خسته ترم می کرد. به راستی مگر یک حرف را چند بار باید گفت؟!

برخی از استاد هایمان چه روحانی و چه غیر روحانی- که خدا سلامت بدارتشان، به ما توهین می کردند یا سخنان نیش دار می گفتند که آمده اید این رشته در دانشگاه که چه کنید؟! چرا طلبه نشدید؟! این حرف ها اندازه ی افسردگی مرا بیشتر می کرد. حیران بودم. دیگر نمی دانستم چه کنم. در همان روز ها بود که وقتی پس از پایان کلاس ها، عصرگاه و غروب گاه، در جاده ی بیابانی منظر، خلوت، سکوت آمیز و نسیم دار بین دانشکده ی الهیات و معارف اسلامی و درب اصلی دانشگاه، تنها، راه می رفتم که رو به خانه ی اجاره ای مان بروم، شروع به صحبت کردن با امام زمان عجل الله فرجه می کردم و از درد هایم برای آن حضرت می گفتم. تنها دری بود که به رویم باز بود. تنها عاملی بود که عقده هایم را درمان می کرد. اما ای بزرگوار، من در میان این همه ناراحتی، چگونه تو را پیدا کردم؟! به راستی من تو را پیدا کردم یا تو مرا؟! به راستی من صحبت با شما را آغاز کردم یا شما با من؟!

خدایا! باورم نمی شد! من ناگاه خودم را رو به روی یک هستی بی پایان و بی اندازه مهربان دیدم. مولای من به راستی که شما چقدر رنجور نوازی! الآن که این سطر ها را دارم می نویسم، با اشک هایم همراه است. اشک شوق. اشک سپاس. یا قدیمَ الإحسان، تا ابد سپاسگزارت هستم که مرا با حجت خود آشنا کردی.

در تمام این مدت ها نیز آرام آرام و اندک اندک، با خودم می اندیشیدم که مگر می شود اسلام به این زیبایی و شرافت، مرا از خود براند؟! نه، هرگز. مگر می شود که چون من طلبه نیستم، پس دنیای دینی-علمی ام نابود بشود؟! نه، هرگز. متوجه شدم که اسلام، مساوی روحانیت نیست. به شدت غرق در مطالعات مهدوی شدم. تمام زندگی ام شد یک کلام: ((امام زمان عجل الله فرجه)). احساس می کردم که اگرچه ظاهر را به دست نیاورده ام اما باطن را پیدا کرده ام. جان مطلب را پیدا کرده ام. اصل جنس را پیدا کرده ام. متوجه شده بودم که اصل اسلام، قرآن و محمد و آل محمد علیهم السلام است. امام زمان از آل محمد، حضرت مهدی عجل الله فرجه است. او آخِرین امامِ الهیِ زاده شده است.

متوجه شده بودم که در حوزه های علمیه، به صورت روشمند و تخصصی برنامه ای روی قرآن و روایات ندارند بلکه در آن جا اولویت برایشان فقه و اصول و گاهی هم فلسفه است. قرآن و روایات را در حقیقت برای فقه و اصول می خواهند و فلسفه را هم به صورت التقاطی فرا می گیرند.

با نا امیدی ام از روحانی شدنم، در طول تمام این مدت ها برای این که به خودم دلداری بدهم، شروع کردم به پیدا کردن عالمانی که طلبگی غلیظی داشته اند اما لباس روحانیت را کنار گذاشته بودند، مانند: استاد محمد تقی شریعتی مزینانی، استاد عبدالجواد فلاطوری، دکتر ابوالقاسم گرجی، دکتر سید جعفر شهیدی و دکتر مهدی محقق، سپس برای اقناع بیشتر، عالمانی که طلبگی غلیظی داشته اند اما لباس روحانیت را نپوشیده بودند، مانند: استاد محمد رضا حکیمی و دکتر احمد مهدوی دامغانی، سپس برای اقناع بیشتر، عالمانی که طلبه بوده اند اما لباس روحانیت را کنار گذاشته بودند، مانند: استاد محمد مجتهد شبستری و استاد عبدالحسین حائری و سپس برای اقناع بیشتر، عالمانی که طلبه بوده اند اما لباس روحانیت را نپوشیده بودند، مانند: دکتر محمد کاظم شاکر و دکتر احمد پاکتچی. البته که این آشنایی ها برای بنده توفیق و باعث افتخار و بهره گیری از این دانشمندان بزرگوار شده است. از این تقسیم بندی چهار گانه منظورم این نیست که خط کشی ای برای طلبگی این بزرگواران قرار بدهم و با این کار اهانتی کرده باشم، بلکه منظورم میزان دریافتن و پی بردن به اخلاق صنفی طلبگی این بزرگواران در اوایل شناخت پیدا کردن ها است. اما باز هم این آشنایی ها درد مرا به طور کامل آرام نکرد، چون از هر کدام از این چهار گروه که پایین می آمدم، اما باز در یک موضوع، مشترک بودند و آن ((سابقه ی طلبگی)) داشتنشان بود که من نداشتم. پس من می بایستی دنبال یافتن الگو هایی می رفتم که ((حوزوی)) نبودند نه این که حالت های طلبگی یا ملبس بودنشان را بررسی نمایم. پس آغاز به جُستن متخصصان غیر حوزوی علوم اسلامی-شیعی کردم. ناگفته نماند که در این میان، با روحانیون بزرگواری آشنا شدم که تحصیلات دانشگاهی داشتند و شخصیت دانشگاهی شان بر شخصیت حوزوی شان تفوق داشت و به قول معروف می چربید، مانند: امام سید موسی صدر و آیت الله دکتر سید مصطفی محقق داماد و با روحانیون بزرگواری هم که تحصیلات دانشگاهی نداشتند اما تفکرشان بسیار به دانشگاهی ها نزدیک بود، مانند: آیت الله سید محمود طالقانی و آیت الله حسینعلی منتظری.

پس از این جستجو ها در مدت های طولانی، با برخی از متخصصان غیر حوزوی علوم اسلامی-شیعی آشنا شدم که بعضی شان تحصیلات دانشگاهی داشتند و بعضی شان هم تحصیلات دانشگاهی نداشتند. خیالم راحت شد. یعنی از اول خیالم راحت بود، چون انقدر مطالعات روشمند و قوی در متون دست اول یا معتبر اسلامی داشتم که بدانم اسلام برای عالم دینی شدن یک مسلمان، باید ها و نباید های غیر عقلانی ای ایجاد نکرده است و راه تفکر و تفکر ورزی را برای همگان باز گذاشته است. حتی اگر یک نفر دانشمند اسلامی غیر حوزوی را هم پیدا نمی کردم، هرگز دست از علوم اسلامی نمی کشیدم، چون من از سلامت و درستی اسلام و روشنی راه اسلام، به یقین رسیده بودم. من پیدا کردن نام چنین عالمان اسلامی غیر حوزوی ای را جدای از استفاده کردن از دانش آن ها، برای این می خواستم که اگر جایی سخنی اسلامی گفتم و یا در جستجوی حقیقت بودم، کسی مرا صرفاً به خاطر غیر حوزوی بودنم تحقیر نکند یا نادیده نگیرد و نام این بزرگواران را عَلَم کنم و بگویم که می شود غیر حوزوی بود ولی در علوم اسلامی حرفی برای گفتن داشت. بگویم که علوم اسلامی همچون ارث افراد یا دارایی یک صنف خاص نیست که من و امثال من حقی در آن نداشته باشیم، به آن نپردازیم و نتوانیم از آن بهره بگیریم.

بنده با این سخنان، قصدم نه تأیید و تصدیق مطالعات و پژوهش های اسلامی بی در و پیکر و غیر روشمند است، نه تأیید و تصدیق دستگاه دانشگاه. نه تنها در علوم اسلامی بلکه در هر دانشی، کسی حق اظهار نظر متخصصانه در آن دانش را دارد که دست کم بر ((مقدمات)) و ((اصول)) آن دانش، مسلط باشد. مثلاً یکی از مقدمات علوم قرآن و روایت، تسلط بر زبان عربی و تا حد لزوم تسلط بر ادبیات عربی است. این، حداقل و پایین ترین مورد از مقدمات علوم قرآن و روایت است. برای اصول علوم قرآن و روایت هم می توانم به حداقل، تسلط بر علوم قرآنی، علوم حدیثی و اصول تفسیر، اشاره بکنم. در این جا مجال و محل پرداختن بیشتر به این موضوع نیست، پس در این باره به همین اندازه بسنده می کنم. در مورد سیستم دانشگاه نیز، هم در جهان هم در ایران، نقد های مفصلی هست. خودم الآن که این مطالب را می نویسم و دانشجوی ترم 4 ارشد تفسیر و علوم قرآن در دانشگاه قم هستم، برخی از عوامل و استاد های دانشگاه که خدا سلامت بدارتشان، با کم کاری ها، عدم اخلاق حرفه ای و عدم رعایت امانت جایگاهی شان، کلاً در این پنج سالی که در این دانشگاه بودم، خون به جگرم کردند. نه من محور دنیا هستم و نه می شود فقط با یک دانشگاه درباره ی همه ی دانشگاه ها داوری کرد، اما حاضرم در ارتباط با مشکلات سیستم آموزشی-پرورشی و دانشگاهی-مطالعاتی-پژوهشی در جهان و به ویژه ایران، یک کتاب مفصل و قطور بنویسم. خیلی از مشکلات ما که حل نمی شوند، به این علت است که از اساس و سازمانشان، مورد بررسی و تجدید نظر قرار نمی گیرند. با این حرف ها هم نمی خواهم درباره ی عوامل و استاد های دانشگاهم سیاه نمایی کنم بلکه شرح حال را متذکر شدم.

من در صدد این نیستم که بخواهم با این نوشتار هایم، از ((دانشگاهی بودن)) و ((غیر حوزوی بودن)) بتی درست کنم. گاهی در جامعه، یک اشتباهِ سیستماتیک تبدیل به فرهنگ می شود که افراد جامعه درباره ی اصل و ریشه ی آن طرز تفکرِ فرهنگ وار، دیگر نمی اندیشند. یکی از طرز تفکر های اشتباهی که در میان شیعیان دنیا و به ویژه ایران، وجود داشته و دارد و سال ها است که کسی یا به آن نمی اندیشد یا برای طرحش در رودربایستی گیر کرده است، همین موضوع ((ریشه شناسی روحانیت شیعه)) است. بنده در کتاب پیشینم در این باره ((فهرستی از مراجع دینی شیعه و درآمدی منتقدانه ی مختصر بر روحانیت شیعه))، ضمن ارائه ی یک فهرست بی نظیر حداقل تا تاریخ انتشارِ همین کتاب پیش روی شما، مختصر وار و نقادانه به ((ریشه شناسی روحانیت شیعه)) پرداخته ام. جامعه ی شیعی به ویژه جامعه ی شیعی ایرانی، عادت کرده اند و عادت داده شده اند که اگر طلبه نشدند، نسبت به علوم اسلامی همیشه باید ((همیشه شاگرد)) و ((همیشه مستمع)) باشند. از کجای قرآن و روایات و عقل سلیم بر می آید که اگر شیعه ای بنا به هر دلیلی حوزوی نشد، دیگر نمی تواند یا نباید متخصص علوم اسلامی شود؟! از هیچ کجایشان. اما همان طور که در پیش یادآور شدم، حداقل پیش درآمد تخصص در علوم اسلامی، تسلط بر مقدمات و اصول آن رشته ی اسلامی و فراگیری روشمند متون دست اول، معتبر و مهم آن شاخه ی علمی است. این قاعده به جز علوم اسلامی، برای هر دانش و دانش های دیگری نیز بر قرار است.

جامعه ای می تواند منتظر امام زمان عجل الله فرجه باشد که اندیشیدن را بیاموزد، چون امام زمان عجل الله فرجه یارانی را می خواهد که حرفی برای گفتن داشته باشند، پهلوان و قهرمان میدان علم و عمل باشند، نه کسانی که به خودشان باور ندارند و در جامعه شان ((همیشه شاگرد)) و ((همیشه مستمع)) باشند. یک انسان منتظر، باید بداند که ((همیشه استاد)) و ((همیشه سخندان))، قرآن و محمد و آل محمد اند. قرآن و محمد و آل محمد علیهم السلام هم که چنین جایگاهی دارند، دائم اندیشیدن را به مخاطبانشان می آموزند و آنان را به تفکر و گفتگو شوق می دهند و هیچ گاه از هیچ احتجاجی ناراحت نشده اند و حقوق طرف و طرف های مقابل را برای مباحثه و در مباحثه رعایت کرده اند. خب اگر جامعه ی ما به این مسائل واقف و آگاه نشود، چگونه می تواند و می شود که دم از انتظار امام زمان بزند؟! من با نوشتن این مباحث، می خواهم که یکی از مطالب بنیادین فکری نسبت به مهدویت را سامان ببخشم. مبادا که بشویم نمونه ای از این ضرب المثل فارسی:

خانه  از  پای  بند  ویران  است

خواجه در بند نقش ایوان است (سعدی شیرازی)

 

توجه شما را به ماجرایی از نحوه ی برخورد یک مرجع تقلید بزرگ - که رضوان خدا بر او باد - با غیر حوزوی ها، جلب می نمایم، سپس کوتاه به مطالب و توضیحاتی می پردازم:

مهندس سید موسی موسوی خویی، نوه ی ارشد آیت الله سید ابوالقاسم موسوی خویی زعیم حوزه ی علمیه ی نجف اشرف، نقل می کند که وقتی در سال ۱۹۷۲ م. برای معالجه ی ایشان به لندن رفته بودیم، عده‌ای از دانشجویان انقلابی ایران با یکی از روحانیون نزدیک به آقا صحبت کردند. این فرد گفته بود که از منِ حوزوی فقط درباره ی شکیات نماز و امثال آن بپرسید. من رفتم به آقا عرض کردم که درست است ما نباید در تشریح موضع سیاسی‌مان درباره ی حکومت عراق سخن روشنی بگوییم، اما اینکه وظیفه ی یک حوزوی تنها پاسخ‌گویی به مسائل عبادات باشد جزو برنامه نبوده است. آقا فرمودند که جوان‌ها را بگویید پیش خودم بیایند. دانشجوها پیش خود آقا آمدند و آقا خیلی خوب صحبت کردند و به آنها گفتند که آینده ی اسلام به شما تعلق دارد و باید کار کنید. دانشجوها هم لذت بردند و راضی از آن جلسه رفتند. بعد از اینکه این بچه‌ها رفتند، آقا در جمع خصوصی ما گفتند: ((اگر آقایان روحانیون به خود نیایند و خودشان را با مسائل روز وفق ندهند، اسلام از دستشان خارج خواهد شد و دست اِفِندی‌ها (کت‌ و شلواری‌ها) خواهد افتاد.))[1]

نمونه های دیگری نیز از این ماجرا ها وجود دارد که بنده فعلاً برای رعایت اختصار، به همین یک مورد بسنده می کنم. مطالب و توضیحاتی که در ارتباط با این سبک نگاه در میان عموم روحانیت معظم نسبت به جامعه وجود دارد، یک نگاهی است که اسلام را از یک دین تبدیل به یک صنف می کند و این نگاه نه شایسته ی اسلام عزیز است نه شایسته ی روحانیون و مراجع معظم تقلید و نه در معرض چنین طرز برخوردی قرار گرفتن شایسته ی دانشگاهی ها و کلاً غیر حوزوی ها است. آیا فرضاً اگر قسمتی از امور اسلامی به دست یک افندی شایسته ی متخصص بیفتد، گناه کبیره ای رخ داده است؟! آیا لزوم ریاست و مدیریت روحانیت، وحی مُنزَل است یا سنت مقطوعه ی پیامبر اکرم و اهل بیت گرامی اش، یا قاعده ای عقلانی؟! ادامه ی تفکر درباره ی این نگاه مذکور را به خود شما خواننده ی گرامی می سپارم.

موضوع بعدی این که من این سیستم آموزشی موجود و رایج در جهان و ایران را اصلاً قبول ندارم، چون ایرادات زیادی دارند و باید انقلابی در آن ها صورت گیرد که خودم در این باره دیدگاه هایی دارم. اما اگر بخواهم درباره ی رابطه ی این تألیفم با ایده های اصلاحی مطرح شده برای نظام آموزشی ایران سخنی بگویم این است که بیش از چهل سال است که مسئولین محترم مربوطه ی این امور در کشور من، دم از وحدت حوزه و دانشگاه می زنند ولی در این باره فقط در حد شعار دادن گیر کرده اند، اما منِ شهروندِ ساده و دانشجوی دغدغه دار این مملکت که از هیچ حمایت تحصیلاتی و اقتصادی ای و پشتیبانی هیچ نهادی برخوردار نیستم، با گردآوری این تألیف، عملاً به پیاده سازی طرح وحدت حوزه و دانشگاه کمک کرده ام. چون اسلام فقط در علومی که در حوزه های علمیه مطرح می شود که خلاصه نمی شود، بلکه اسلام شامل همه ی هستی می شود. درباره ی همه ی هستی، به دو صورت کلی-جزئی یا صرفاً کلی، نظر یا ارشاد می دهد. خب طلبه های ما اگر در دیگر شاخه های علوم انسانی و علوم غیر انسانی، دچار شبهه بشوند یا بخواهند شبهه های دیگران در این موارد را پاسخ بدهند، مگر می شود برای پرداختن به پرسش های یک علم، از علمی که هیچ ربطی به آن علم ندارد استفاده کنیم؟! برای نمونه، مگر می شود که ما با فقه جواب یک شبهه در کیهان شناسی را بدهیم؟! آیا عقل می پذیرد کسی که می خواهد سبزی بِخَرَد، به نجاری مراجعه کند؟! امیدوارم در این مثال ها کج فکری نکنید که در مَثَل مناقشه نیست. این مثال ها و نمونه ها فقط برای تقریب به ذهن شما خواننده ی محترم است. بنابراین طلبه ها، دانشجو ها، جوانان و همه ی افراد جامعه با مراجعه به دانش افراد نام برده شده در این تألیف، می توانند از برداشت های اسلامی متخصصانه ی این دانشمندان شیعه، در علومی مانند: حقوق، قضاوت، زبان ها، ادبیات ها، زبان شناسی، روان شناسی، جامعه شناسی، تاریخ، جغرافیا کلاً، زمین شناسی و ژئو فیزیک جزئاً، سیاست، اقتصاد، روزنامه نگاری، نسخه پژوهی، موزه داری، کشور شناسی کلاً، ایران شناسی و هند شناسی جزئاً، فلسفه کلاً، فلسفه ی اخلاق، فلسفه ی علم و فلسفه ی دین جزئاً، موسیقی کلاً، هنر کلاً، فنی-مهندسی کلاً، فیزیک، پلاسما، ذرات بنیادی، الکترومکانیک، برق، ترمودینامیک، نساجی، شیمی و معماری جزئاً، هیئت، کیهان شناسی، پزشکی کلاً، دارو سازی، چشم پزشکی و دام پزشکی جزئاً و علوم نظامی کلاً، برخوردار شوند و با افتخار مطالعه ی آثارشان و شاگردی شان، دانش اسلامی خود را توسعه ی کمی و کیفی بدهند.

اسلام و تشیع برای همه ی انسان ها است. آفرینش خدا هم، اضافات و پِرتی ندارد. اسلام هم، برای اندیشمند شدن یک شخص در علوم اسلامی، تقید به یک سازمان ویژه را شرط نکرده است که مثلاً شخصی می تواند در علوم اسلامی اندیشمند شود که حتماً و لزوماً حوزوی یا دانشگاهی یا هر دو باشد. لذا من برای این که پلی برای مردم جهان به سمت مهدوی شدنشان باشم، تصمیم گرفته ام که اگر برعکس گذشته ام همه ی دنیا هم شرایط حوزوی و روحانی شدن من را فراهم کند اما به عشق امام زمان علیه السلام، بتوانم إن شاء الله من هم یک عالم غیر حوزوی علوم اسلامی-شیعی باشم که اگر کسانی در هر جای جهان به هر علتی نتوانستند حوزوی یا روحانی بشوند، فکر نکنند که علوم اسلامی را از دست داده اند، دانشگاهی هم بودند و نبودند دیگر در اصل این قضیه، مشکلی برایشان ایجاد نمی شود و می توانند با توکل بر خدای تعالی و توسل به رسول اعظم و اهل بیتش علیهم السلام، مطالعات اسلامی-شیعیِ مقدماتی-اصولی-روشمند خود را آغاز نمایند.

کسانی هم که بنا به هر دلیلی ارتباط خوبی با روحانیون و حوزوی های محترم ندارند، می توانند با بهره گیری از دانش دانشمندان اسلامی مذکور در این کتاب، خود را از برداشت های اسلامی در رشته های گوناگون محروم نکنند و دایره ی دید اطلاعاتی شان نیز گسترده تر گردد.

در ارتباط با شیوه ی گردآوری این کتاب، شاید افرادی بگویند که خب نام چهار نفر دانشمند اسلامی غیر حوزوی را در اینترنت پیدا کرده ای، اطلاعات آماده اش هم در همان جا بوده است و این ها را کنار هم چیده ای و نامش را یک ((کتاب)) گذاشته ای و در اینترنت نشرش دادی، در صورتی که هر کس دیگری نیز می توانست این کار را انجام دهد و کار شاقی هم نکرده ای! باید عرض کنم که: نخست این که، این یک رسالت فرهنگی برای من بود که ظاهراً کسی به صورت جدی قصد پرداختن به این کار را نداشت و من بنا به وظیفه ی دینی ام باید این کار را انجام می دادم، دوم این که همین گردآوری ساده، به دلیل اصالت موضوعش و احساس نیاز پنهان جامعه به این مباحث، می تواند یک دید اشتباه را به یک دید درست و یک خواب غفلت را به یک بیداری آگاهانه تغییر دهد، سوم این که، این اثر، شاخصه های یک ((کتاب)) بودن را دارا است، چهارم این که، مگر غیر از این است که من برای هر مطلبی که آورده ام، منبع و مأخذش را ذکر کرده ام؟!

بنده به مقدمات و اصول پژوهش در دانش انسانی و به ویژه علوم دینی، به خوبی آگاه هستم و دلم می خواست و می توانستم که این اثر را کاملاً به قلم خودم، مفصل و باب بندی شده، بنویسم، به طوری که یک اثر جامع، دانشنامه وار، پر برگشت و دقیق بشود، اما برای پرداختن به چنین حالتی و اصلاح فرهنگ جامعه، واقعاً وقت کم دارم. منِ جوانِ 23 ساله ای که الآن دارم این مباحث را می نویسم و هنوز تکلیف درس، ادامه ی درس، سربازی، شغل، ازدواج و زندگی ام مشخص نیست، مگر چقدر وقت دارم که بتوانم با حوصله و در کنار مشکلاتم، این اثر را جامع و مفصل بنویسم؟! مگر چقدر وقت دارم که نَفَس من روی جامعه تأثیر بکند؟! آن هم جامعه ی خوش سابقه ای که اما امروز سابقه ی خوبی از خودش در اندازه و چگونگی مطالعه به جا نمی گذارد! آیا واقعاً کسی نمی تواند در طول روز 5 دقیقه مطالعه کند و 5 دقیقه بیندیشد؟! این یک فاجعه ی انسانی است ... ! پس به این علت ها، این کتاب، مختصر و گذرا است.

نام این اندیشمندان اسلامی غیر حوزوی را در این کتاب ذکر نکرده ام: 1- اندیشمندانی که در حوزوی نبودشان شک داشتم یا دست کم قرینه ی محکمی بر حوزوی نبودنشان نداشتم، 2- اندیشمندانی که اطلاع گرچه کوتاهی هم از زندگی شخصی و علمی شان در اینترنت موجود نبود، که چند نفرشان از بانوان هم بودند، 3- اندیشمندانی که واقعاً نمی توانستم به عنوان متخصص علوم اسلامی به شمار بیاورمشان، 4- اندیشمندانی که جامعه در برخورد نخست با آن ها نمی تواند فهم درستی از گفته هایشان کسب کند لذا به کج فهمی و انحراف کشیده می شوند، 5- اندیشمندانی که حرف هایی برای گفتن در علوم اسلامی دارند ولی قالب فکری شان و محتوای کلامشان، منحرفانه یا سفارشی است. 6- اندیشمندانی که یکی، دو تا یا هر سه تای ویژگی های ((شهرت))، ((اعتبار اجتماعی)) و ((معاصر بودن)) را نداشتند.

با این وجود، اقرار می کنم که اندیشمندان بزرگواری هم هستند که شرایطی را که من در این کتاب مد نظر داشتم، دارا بوده اند اما از قلم اینجانب افتاده اند، لذا امیدوارم به بی ادبی بنده حساب نشود. دلایل این که به سه شاخصه ی ((شهرت))، ((اعتبار اجتماعی)) و ((معاصر بودن)) اهمیت داده ام این است که چون من این کتاب را برای استفاده ی جامعه نوشته و گردآوری کرده ام، نخست، اگر به اندیشمند غیر مشهوری اشاره بکنم، خیلی ها به علت زمینه ی آشنایی نداشتن با او، در راحت ارتباط برقرار کردن با او و پذیرفتنش دچار مشکل می شوند و به طریق اولی نمی توانند اعتبار اجتماعی اش را هم قضاوت بکنند، دوم، اگر اندیشمندی را ذکر بکنم که اعتبار اجتماعی نداشته باشد، جامعه به نظراتش هم نمی تواند به دیده ی اعتبار نگاه کند و سوم، اگر اندیشمندی را یادآور بشوم که معاصر نباشد، جدای از این که جامعه برای الگوگیری از او و ارتباط با او نیاز به یک پیش فهم و تحلیل تاریخی دارد، افراد مذکور در این کتاب نیز تعدادش بالاتر می رفت و نمی توانستم زود تر به مباحث این کتاب پایان دهم و رفع آن دسته از نیاز های فکری-فرهنگی جامعه که در این اثر به آن ها پرداخته شده است، به دیرکرد می افتاد، در حالی که الآن در این زمینه، برای من یک ساعت این اثر را زود تر تحویل اجتماع دادن نیز ارزشمند تر است. ضمن این که الحمدلله این اختصار و سرعت، به اصل کارم آسیبی نزده است.

پیش از عصر صفویه، در میان شیعیان و خصوصاً ایران، اصلاً سازمانی به نام ((حوزه ی علمیه)) و ((دانشگاه به سبک امروزی)) وجود نداشته است که بخواهیم اندیشمندان اسلامی پیش از صفویه را به ((حوزوی و غیر حوزوی)) و ((دانشگاهی و غیر دانشگاهی)) دسته بندی بکنیم. نظام و دستگاه تحصیلی شیعیان و به ویژه ایران، از جایگیر شدن اسلام تا پیش از صفویان، عنوان مشخص و خاصی ندارد ]و شاید بتوانیم ((مکتب های اسلامی-شیعی)) بنامیمشان[، اما به گواهی تاریخ، افتخار آمیز ترین و پر مفاخر ترین سیستم و سازمان تحصیلاتی در کل دنیا تا به امروز بوده اند که مثلاً حتی اروپاییان نیز آغاز پیشرفت های مادی و ظاهری خود را مدیون استفاده و تقلید از گوشه ای از پیشرفت های آن بوده اند.

 

دیدگاه من نسبت به روحانیت شیعه، مختصر وار در کتابم با عنوان ((فهرستی از مراجع دینی شیعه و درآمدی منتقدانه ی مختصر بر روحانیت شیعه))، نوشته شده است. در مورد نسبت من با روحانیت نیز همان گونه که هم در آن کتاب ذکر کرده ام و هم در این کتاب ملاحظه کردید، هیچ دشمنی یا مبارزه ای ندارم. سخنانی را نیز که در اواخر آن کتاب یادآور شده ام، دوباره در این جا با اندکی تصحیح و اضافات یادآور می شوم و اضافاتش را در همین پاراگراف سه تکه ای، میان [ ] نوشته ام:

من به خودم می بالم که یک مسلمان و شیعه ی دوازده امامی هستم.

ضمن احترام به همه ی نژاد ها، سرزمین ها و زبان ها، من به کشورم ایران افتخار می کنم و از خداوند بزرگ، هدایت و توفیق روز افزونِ مردمش و کارگزارانش را خواستارم، که به حق و دور از تعصب، ملت ایران همیشه در طول تاریخ، بزرگ سنگربان تشیع بوده، هست و إن شاء الله روزی در کنار دیگر جهانیان نیز خواهد بود.

برای کسانی هم که امکان دارد از این مطالب من هر نوع سوء برداشت و یا سوء استفاده بکنند، باید بگویم: 1) من به روحانیتِ شیعه و اصل انقلاب اسلامی ۱۳۵۷ ایران، علاقه مندم. 2) برای جمهوری اسلامی ایران، اصل ولایت فقیه، امام خمینی و آیت الله خامنه ای نیز احترام قائلم. 3) دین و سیاست ]، دین و علم و سیاست و علم[ را از همدیگر جدا نمی دانم. 4) نه تنها هیچ دشمنی ای با حوزوی ها و روحانیتِ شیعه ندارم، بلکه همیشه از ]این[ روحانیون محترم، فیض و استفاده نیز برده ام و می برم و خودم را شاگرد، ارادتمند و مدیونشان می دانم. 5) حتی در حال حاضر، نود درصدِ الگو های غیرِ معصومِ ]معاصرِ[ زندگی ام نیز، از روحانیون ]و حوزوی های[ شیعه هستند، مثلاً روحانیون بزرگواری همچون: سید صدرالدین صدر، سید محمود طالقانی، ]حسینعلی منتظری[، سید موسی صدر و ... ]و حوزوی های بزرگواری همچون: محمد رضا حکیمی، احمد مهدوی دامغانی، احمد پاکتچی و ...[؛ اما این علاقه ها و احتراماتم دلیلی بر این نمی شود که من انصاف و روح پژوهش محور و حق طلب خودم را فراموش بکنم.

 

نوشته های این کتابِ پیش روی شما، تا تاریخ نهایی شدن این پیشگفتار هستند.

با آرزوی سلامتی روحی-ذهنی-جسمی و هدایت الهی برای همگان و توفیق برای طالبان و مشتاقان روشنگری آموزی و روشنگری پژوهی.

 

 

نقد ها و پیشنهاد های شما خوانندگان گرامی را هم درباره ی این کتاب، به دیده ی منت پذیرا خواهم بود و می توانید از این چهار طریق در اینترنت، با بنده ارتباط برقرار کنید:

E-Mail: amirrezaetri@yahoo.com

amirrezaetri.blog.ir

Instagram: amirreza.etri

Telegram: assaghalaynyy

                                                                                                                  یکشنبه، 17/6/1398 ه.ش

                                                                                                     شب تاسوعای حسینی علیه السلام، 1441 ه.ق            

                                                                                                                             کرمانشاه

                                                                                                                امیر رضا عطری کرمانشاهی

 

 


[1] 16/6/1398 ش، مباحثات (مجله ی فکری-تحلیلی حوزه و روحانیت)، ناگفته هایی از زندگی آیت الله العظمی خویی، 18 مرداد 1394 ش، mobahesat.ir.

 

  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • ۹۸/۰۶/۱۹
  • ۱۰۳ نمایش
  • امیررضا عطری

عالم دینی

عالمان غیر حوزوی

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
همه ی حقوق مادی و معنوی این تارنوشت، به امیررضا عطری تعلق دارد و هر گونه بهره برداری از این مطالب، تنها با ذکر منبع یا در موارد قانونی با اجازه مالک فکر، بی مانع است، در غیر این صورت، پیگرد قانونی می شود. 1396