امیررضا عطری- معلم دینی | Amirreza Etri- Religious Teacher

پژوهشگر دینی (علوم قرآن و حدیث)| Religious Researcher (Quran & Hadith Knowledges)

امیررضا عطری- معلم دینی | Amirreza Etri- Religious Teacher

پژوهشگر دینی (علوم قرآن و حدیث)| Religious Researcher (Quran & Hadith Knowledges)

امیررضا عطری- معلم دینی | Amirreza Etri- Religious Teacher

امیررضا عطری ام.
فعال و معلم دینی.
من هم مانند شما آدمیزادم،
ولی ((دین)) مانند ریاضی و هنر، یک ((سامانه ی اندیشه)) است، که از ((بروزِ نیت های شکوفاگرِ درونِ وجدان انسان، برگرفته از انسان های صالح)) ساخته شده و ربطی به سلیقه ها و اشتباهاتمان ندارد، همان گونه که سلیقه و اشتباه ریاضیدان و هنرمند را به پای درستی هایش در ریاضی و هنر نمی گذارید!

هیچ ادعا و علاقه ای به مقدس نمایی و غیر طبیعی بودن ندارم. فقط حوزه ی مطالعاتی مورد علاقه ام ((دین)) و شغل آموزشی ام با آن پیوند دارد. مقدس و دیندار، کسی است که وجودش به درد تمام زندگی ات بخورد. من هم یک آدم معمولی ام. دوست دارم زندگی ام همگام با عرف زندگی آدم های نرمال در کل دنیا باشد. خشک اندیش بودن بودن ضد اسلام است. پس لازم نیست که واقعی نباشیم ...

این تارنوشت شخصی، می تواند راهی برای پیوند افزونتر میان شما و من باشد.
با آرزوی بهترین ها ...

دنبال کنندگان ۱ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
آخرین نظرات

مترجم سایت

دیکشنری

از زیبایی های زندگی (1): من می دانمت!

شنبه, ۲۹ مرداد ۱۴۰۱، ۰۲:۱۵ ب.ظ

به نام بی معنایش، که همو خود مفسر راز خویشتن است ...

 

می خواهم از زیبایی هایی که در زندگی ام دیدم، بگویم. همین ها است که مایه و اعتبار زندگی اند. البته چه کسی است که بتواند همه ی زیبایی های زندگی را بگوید؟! گویی همه ی گیتی را در جیب نهادن است! می خواهم تکراری و خصوصی هم نگویم. نه این که اصلشان کهنه شده باشند یا تکرار بد باشد، نه. مانند: گفتن از مادر. من چه بگویم از مادرم، که همه ی هستی ام است و زحماتش در حقم را به چه زبانی بگویم؟! در چند میلیون جلد بگویم؟! چگونه آن لحظه ای که اندیشه ی من پیرش کرد را به نمایش بگذارم؟! برخی چیز ها گفتنشان دیگر خسته کردن آن شخص و سست کردن آن موضوع است، بلکه باید خدمت کرد. و نه این که گفتن موضوعی شخصی، بد باشد، ولی من این جا برای راهگشایی می نویسم، نه داستان گویی.

می خواهم بگویم از آن لحظاتی که ((آن))، حال مرا خوب کرد. خام بودم، ویرانم کرد. ویران بودم، آبادم کرد. آباد بودم، آبادانم کرد. می خواهم بگویمت، وا گویمت، که بدانی دیدمت، که بدانی زبان سپاس دارم، که بدانی دلم برایت خاکسار شد. می خواهم بگویم که تو، خودِ ((تو))، ارزش جهانی. می خواهم بگویم: بمان و خوب بمان. که خوبی به تو معنا می گردد. باش.

عواملی هستند که غلظت زندگی را بالاتر می برند و کاری می کنند که زندگی ات پر معنا تر و در برآیند، لذت بخش تر بشود. همه ی این عوامل یا مستقیم یا نا مستقیم از ((انسان)) سرچشمه می گیرند. انسانی که به خواست خدا، خلیفه، جانشین و نمایان کننده ی ویژگی های الهی در پهنه ی آفرینشش شده است. انسانی که خود معنای زندگی گشته است. کاش انسان ها از خواب عادات و انس هایشان بیدار شوند و ارزش و توان خود را بازیابند.

بی گمان، برای من ((دین)) بزرگ ترین نقطه ی زندگی ام است. دنبال دلیل های ماورایی نباش. چون بازتاب شخص خودم است. چون روی دیگر ((انسان)) است. چون حالم را خوب می کند. چون انگیزشِ بودنم است. چون بالا می بَرَد مرا. تکلیف و شخصیتم را روشن و تعیین می کند. به غیرت می آورد مرا. فروتن تر و مهربان تر می کند مرا. راهنمای هر چیزی در زندگی ام است. تنهایی ام را معنا می بخشد. توان و امید به من می دهد. مرا به کسانی که دوستشان دارم نزدیک تر می کند ...

بسیاری از امور از پیش از زاده شدنم در پرورش من که به دین گرایش پیدا بکنم، دخیل بوده اند، ازجمله:

1. پدر و مادرم شخصیتی دوست دار دین داشته اند. (مادرم زنی مقید بوده، به گونه ای که در هنگام باردار بودن من، زیارت عاشورا می خوانده و نامم را هم پدرم در حرم حضرت علی بن موسی الرضا سلام الله علیه می گذارد.)

2. پیشینه ی خط نیاکانم ظاهراً شخصیتی دوست دار دین داشته اند.

3. خانواده، عزیزان، و کسانی که در پرورش من نقش داشتند انسان های باورمندی بوده اند.

4. خاندان و دور و بری هایم انسان های باورمندی بوده اند.

5. بسیاری از روز های کودکی ام در روضه خوانی های زنانه ی حضرت سیدالشهدا سلام الله علیه گذشته است.

6. فضای کلی شهر پرورشگاهم نگاه مثبت به دین داشته اند.

ولی این ها عوامل نا مستقیم اند. یعنی عواملی اند که من نا آگاهانه در این ها گذاشته شدم. این ها برایم گرامی اند، ولی هرگز اصل نیستند، چون معنا یافتن زندگی آن هنگامه هایی رخ می دهد که تو خودت تجربه های تکامل دهنده ات را آگاهانه زیسته باشی. یعنی، بفهمی داری چه می کن. هوشیار باشی. خودت کُننده و گیرنده باشی.

من انسانی با شخصیتی ساده ام. زندگی ام نکته ی ویژه ای ندارد که بخواهم از خودم الگویی برای دیگران بشناسانم یا دوست هم ندارم از زندگی خصوصی ام برای برای کسی بگویم، چون زندگی ام نکته ی ویژه ای ندارد و خودم را میان جمع و سیاهی لشگر می دانم. که چه که شما را بکشانم گوشه ای و بگویم داستان زندگی الگو های الهی را گوش نده، بگذار که من داستان زندگی و سیاه بازی هایم را را با صدای انکر الاَصواتم برایت بگویم که توفیر دارد!

تو خودت داستانی ...

زیاد حرف زدن و زیاد نوشتن را هم دوست ندارم، بلکه دوست دارم زیاد بشنوم، زیاد بخوانم و بسیار بیندیشم. ولی ناچار چون زدودن رنج انسان و شادی افزایی به او برایم مهم است، گاهی اگر احساس کردم که برخی نگاه های زندگی ام شاید به درد کسی بخورد، اشاره ای کرده ام.

عوامل مستقیمی که - عاطفی یا منطقی یا هر دو اش - هوشیارانه در عشق من به دین و پا نهادن در راهش دخیل بوده اند و سپاسگزاری چُنین حکم می کند که نام ببرمشان، از این جا آغاز می شوند:

1. احساس های دینی:

1. دیدن چهره ی آیت الله سید علی حسینی سیستانی

2. دیدن حرم حضرت معصومه سلام الله علیها

3. درس های دینی در مدرسه

4. دیدن چهره ی مراجع دینی و کنجکاوی درباره ی پرسش ها و داده های شیعی، در اینترنت

5. به خاطر بهانه یابی ارتباط گرفتن با کسانی که پیوند روحی با آن ها احساس می کردم، به شور نماز صبح و گفتگو با پروردگارم وارد شدم، سپس برای دانستن کارکرد دعا کتابی به نام ((برای تمام خانواده ها- ج1- حجت الاِسلام سبزعلی باقری طاقانکی و بانو استاد اعظم السادات ناصری نژاد)) را از عمه ام گرفتم تا با دعا از زبان اسلام و دین، بیشتر آشنا بشوم و امید بگیرم، پس از پایان بخشِ دعا، آن اندازه سخنان الهی، رسولی و اهل بیتی برایم اثرگذار شده بود که همه ی کتاب را خواندم و اصلاً دیگر داستان دگرگون شد و به درون یک فضا و فصل نوینی در زندگی­ام رفتم.

6. اشتیاق دفاع از حرم حضرت زینب سلام الله علیها در برابر داعش و زیارت بارگاه آن بانو

7. ذوق طلبه و معمم شدن در قم

8. گام زدن تنها و گفتگو کردن با خدا در خلوت رازآمیز جاده ی بیابانی دانشکده ی الهیات قم تا سردرب اصلی.

 

2. دگردیسی روانی:

1. برای پر کردن کمبود ها، عقده ها و درد های زندگی ام، روی آور شدن به شخصیت منجی موعود ((امام زمان)) عجّلَ اللهُ فرجَه، و نجوا با وی و خواندن آموزه های مهدوی در قرآن و روایات، در قم.

 

پس از این ها، من دیگر در راه، گام زدم ...

 

کرمانشاه،

سامانه: #روزگار نوشت

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
همه ی حقوق مادی و معنوی این تارنوشت، به امیررضا عطری تعلق دارد و هر گونه بهره برداری از این مطالب، تنها با ذکر منبع یا در موارد قانونی با اجازه مالک فکر، بی مانع است، در غیر این صورت، پیگرد قانونی می شود. 1396