از زیبایی های زندگی (2): دست هنرمند زنانه!
حضرت عیسی مسیح اَعادَهُ الله و مارتا و ماریا (دو خواهر)
به گفته ی هاینریش بُل، در ((عقاید یک دلقک)): ((... موقعی که کره بر روی نان می مالند، زمانی که سر خمیر دندان را با ظرافت و زیبایی تمام می بندند یا مو های پریشان خود را از روی پیشانی کنار می زنند.
نمی دانم چرا هنوز هیچ عالم دینی به این فکر نیفتاده تا در مورد دستان زنان در مذهب پروتستان سخنرانی کند. آنها فقط بلدند در مورد قوانین، اصول، هنر و دولت موعظه کنند. در صورتی که در آیین پروتستان دست زنانی بوده که به عنوان مظهر لطف، مهر و محبت مسیحیت شناخته شده، دست زنانی همچون ورونیکا، ماگداِلنا، ماریا و مارتا که نماد مهر و عطوفت در دین مسیح بوده اند.
می توان چنین استنباط کرد که حضرت مسیح طی زندگی شخصی خود بیشتر با زنان مواجه بوده است. ...))(1)
توی پارک لاله نشسته بودم و در حال خواندن کتاب ((حیرت: امانوئل)) بانوان پَت رادِگاست و جودیت اِستانتُون بودم.
راستی چه خوب است که پسران و دختران و مردان و زنان اصیل، بتوانند با هم سخن بگویند: منظورم همان هایشان است که بوی شخصیت و آرامش می دهند، حتی اگر نمایی شلوغ پلوغ هم داشته باشند، نه لاس زدن های بی در و پیکر و بی هدف!
میانه های خواندن کتاب، دیدم سه دختر جوان که شاید از خودم بزرگتر بودند، انگار از اوایل دهه ی هشتاد به این عصر پریده بودند، هر سه شبیه هم، در چهره و پوشش: مانند حیاهای دخترانه ی ایرانیِ پر شور آغاز دهه ی هشتاد؛ رنگ: سرمه ای تیره: مانتو های نسبتاً کوتاه، شلوار های درپا تقریباً گشاد، کفش های سیاه سنگین و موقر، کیف هایی که از شانه شان آویزان و به تنشان چسبیده بود، از همه مهمتر: مقنعه های سیاه و حدوداً کوتاه و مهم ترین: صورت هایی تا حدودی سپید و همچون ماه با آرایش میانه و مو های از فرق باز شده: چهره ها، پوشش ها و راه رفتنشان با هم، گویی چند لحظه ضرب آهنگ جهان شده بود، سنگین و بزرگوار، به روز ولی با شرم و ریشه، چکیده ای پیاده شده میان سنت و مدرنیته بودند که اگر اندیشمندان دینی و جامعه شناسان را می توانستم آن جا بیاورم، شاید می توانستم با این سه الگو، به آن ها ثابت کنم که می شود یک سنتی مدرن بود و به دعوا های درونی و بیرونی شان، با حجتِ دیدنی پایان بدهم! سه الگویی که تفاوت آشکار انسان و دیگر موجودات حتی فرشتگان بودند.
کاش فضای رایج کشورم جوری بود که می توانستم جلوشان را بگیرم و بگویم می توانم از شما عکس بگیرم؟! و بعد مشکلی از سوی خودشان یا مشت هایی از سمت برادران گردن کلفتِ احتمالی شان پیش نیاید ...
---
((ب)) یعنی برگه.
1: عقاید یک دلقک، هاینریش بل، چاپ نخست (ترجمه لیلا زارع)، قم: انتشارات مند، 1400، ب241.
کرمانشاه، 12/4/1401
سامانه: #اسلام فراگیری انسان #آموزش نوشت #جنسیت نگاشت #شوخی جدی