امیررضا عطری- معلم دینی | Amirreza Etri- Religious Teacher

پژوهشگر دینی (علوم قرآن و حدیث)| Religious Researcher (Quran & Hadith Knowledges)

امیررضا عطری- معلم دینی | Amirreza Etri- Religious Teacher

پژوهشگر دینی (علوم قرآن و حدیث)| Religious Researcher (Quran & Hadith Knowledges)

امیررضا عطری- معلم دینی | Amirreza Etri- Religious Teacher

امیررضا عطری ام.
فعال و معلم دینی.
من هم مانند شما آدمیزادم،
ولی ((دین)) مانند ریاضی و هنر، یک ((سامانه ی اندیشه)) است، که از ((بروزِ نیت های شکوفاگرِ درونِ وجدان انسان، برگرفته از انسان های صالح)) ساخته شده و ربطی به سلیقه ها و اشتباهاتمان ندارد، همان گونه که سلیقه و اشتباه ریاضیدان و هنرمند را به پای درستی هایش در ریاضی و هنر نمی گذارید!

هیچ ادعا و علاقه ای به مقدس نمایی و غیر طبیعی بودن ندارم. فقط حوزه ی مطالعاتی مورد علاقه ام ((دین)) و شغل آموزشی ام با آن پیوند دارد. مقدس و دیندار، کسی است که وجودش به درد تمام زندگی ات بخورد. من هم یک آدم معمولی ام. دوست دارم زندگی ام همگام با عرف زندگی آدم های نرمال در کل دنیا باشد. خشک اندیش بودن بودن ضد اسلام است. پس لازم نیست که واقعی نباشیم ...

این تارنوشت شخصی، می تواند راهی برای پیوند افزونتر میان شما و من باشد.
با آرزوی بهترین ها ...

دنبال کنندگان ۱ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
آخرین نظرات

مترجم سایت

دیکشنری

بسم الله الرحمن الرحیم

کتاب ((فارس و فارسی کرمانشاهی: درآمدی با واژه نامه ای گذرا)) پژوهشی درباره ی نژاد فارس کرمانشاهی  و لهجه ی فارسی کرمانشاهی است و در دنباله ی این نگاه، به بحث های: پیوند نژاد و لهجه، ریشه شناسی تاریخی، زبان­ شناسی، هویت فرهنگی، فرهنگ در دین، پیوند فرهنگی، روشن سازی راه فرهنگی و کارکرد دینی، پرداخته است. نویسنده، این کتاب را به علت ناچیز بودن پیشینه ی تحقیق در موضوع های تخصصی مطرح شده اش در وضعیت هویتی آشفته ی وقت، یک وظیفه ی فرهنگی فوری و ارزیابی شتاب­ زده و پیشگفتاری، بر این بحث ها می داند، که واژه نامه ای کوتاه را نیز نشانه وار، در کنار گفتار های طرح شده، به نمایش گذاشته است. در حقیقت، این کار، تلاشی در راستای مطالعات میان رشته ای علوم ادبی و علوم دینی، برای نشان دادن کاربرد مستقیم علوم انسانی به مرکزیت علوم اسلامی، در زندگی و پشتوانه ی کمال انسان و جامعه است که با قرار دادن موضوع کتاب به عنوان یک اصالت، دفاع و رهگیری شده است. بخش های پیگیری شده ی این نوشتار، به این روی اند: درآمد، آغاز با من، ضرورت انجام پژوهش، روش بی رودربایستی، همگام با تاریخ، با گام های آریایی ها، گذشت روزگار و تبعات فرهنگی آن، چگونگی امروز، پرسشی احتمالی از خودم، ستون های ایران، زبان فارسی در استان و شهر کرمانشاه، پیشینه ی این پرسش و پژوهش، لهجه مهم تر از واژه، روشنگری هایی درباره ی بخش زبان این کتاب، پیشنهاد ها و ادامه با من و زبان، واژه نامه و اصطلاحات و ضرب المثل ها و کتابنامه.

 

می توانید از پیوند زیر، این کتاب را دریافت نمایید:

دریافت

 

 

سپاس.

 

 

کرمانشاه.

 

سامانه: #کرمانشاه شناسی

این کتاب، دارای ((پیوست)) در وبلاگ می باشد.

پیوست 1

پیوست2

 

 

خواندن برخط:

مشخصات کتاب:

سرشناسه: عطری کرمانشاهی، امیر رضا، 1375.

عنوان و نام پدیدآور: فارس و فارسی کرمانشاهی: درآمدی با واژه نامه ای گذرا/ امیر رضا عطری کرمانشاهی.

ویرایش نخست،  1400 .

مشخصات نشر: نشر ویرایش نخست این اثر که همین نسخه ی الکترونیکیِ آن (یعنی در تیر هزار و چهارصد) است، توسط نویسنده ی این اثر، به صورت رایگان و آزاد در اینترنت برای بهره­گیری عموم قرار داده شده است.

105 برگ، دارای پابرگی، کتابنامه و فهرست مطالب.

موضوع: نژاد فارس کرمانشاهی، لهجه ی فارسی کرمانشاهی، پیوند نژاد و لهجه، ریشه شناسی تاریخی، زبان شناسی، هویت فرهنگی، فرهنگ در دین، پیوند فرهنگی، روشن سازی راه فرهنگی، کارکرد دینی.

تایپ کردن، ویراستاری، طرح جلد، زیبا سازی و همه ی کار های مربوط به کتاب نیز از طرف خود نویسنده انجام گرفته است.

بسم الله الرحمن الرحیم

پیشکش به روح علامه علی اکبر دهخدا،

بزرگ نگهبان فرهنگ ایران و ایرانی.

هشدار:

1) بهره برداری از متن و مطالب این کتاب، با یادآوری نام کتاب و نویسنده اش مُجاز است و در بهره­گیری های علمی از این نوشتار نیز باید اصول حرفه ای برگشت دادن، رعایت گردد، وگرنه، نویسنده ی این نوشتار، شرعاً و قانوناً راضی نیست و تخلفات مربوط، قابل پیگیری است.

2) هر گونه استفاده ی اقتصادی-تجاری و چاپی-انتشاراتی نسبت به این اثر و یا دخل و تصرف های علمی و مادی در آن، فقط با هماهنگی و اجازه ی نویسنده ی آن جایز می­باشد، در غیر این صورت، نویسنده ی این اثر، شرعاً و قانوناً راضی نیست و تخلفات مربوط، قابل پیگیری است.

 

 

1- درآمد:

  1. آغاز با من

من سال 1375 در شهر کرمانشاه به دنیا آمدم. از هنگامی که خودم را شناختم، در خانه، میان آشنایان، در مدرسه و در اجتماع، ((فارسی)) سخن می گفتم. از همان روزهای نخست، آرام آرام، با درک لحن متفاوت سخنان فارسی دیگران، صحبت ها در تلویزیون و رادیو و خواندن و نوشتن، متوجه شدم که من و خانواده ام و بسیاری از هم شهری هایم، گونه ای ویژه از ((فارسی)) حرف می زنیم که آهنگش و برخی از واژگانش با سخنان فارسی دیگران، صحبت ها در تلویزیون و رادیو و خواندن و نوشتن، متفاوت است.

از همان روز ها و باز هم آرام آرام، از خاندان پدری ام می شنیدم که ما ((کرمانشاهی))، ((اهل خود کرمانشاه))، ((کرمانشاهی اصل)) و ((فارس)) هستیم. گاهی این عبارت ها را برای برخی دیگر از افراد هم به کار می بردند. برای توصیف بعضی از افراد هم ((کرد خود کرمانشاه)) را ازشان می شنیدم. پدر پدرم به من می گفت که ما ((شجره نامه)) داریم، ولی دست یکی از عمو هایش بوده است. یک بار که در یکی از شهر های پیرامون کرمانشاه کاری داشته و آن کتاب همراهش بوده است، آن را در مسجد جامع آن شهر به جا می گذارد. خاندان پدری ام، بیشترشان ((فارس کرمانشاهی)) هستند. خانواده ی مادری ام می گفتند که پدر مادرم ((ترک زبان اسدآبادی[1])) بوده و خانواده ی پدر پدرش که ((آذربایجانی[2])) بودند، از ((تبریز)) به اسدآباد همدان کوچ کرده اند. خودش ارتشی بوده و به کرمانشاه می آید. از ترکی سخن گفتن خوشش نمی­آمده و فارسی سخن گفتن را دوست داشته و ((فارسی کتابی)) تکلم می کرده است. و این که خاندان پدریِ مادر مادرم، ((کرد جاف بیجاری)) و خاندان مادری اش نیز از خان­زاده های ((کرد کلهر پشت­کوه[3])) بوده اند. بیشترشان ((کرد)) همین پیرامون بوده اند. مادر مادرم ((فارسی کرمانشاهی)) حرف می زند. پدر و مادرم، پدر پدرم و مادربزرگ هایم، در شهر کرمانشاه به دنیا آمده و بزرگ شده اند.[4]

با این که همیشه در شهرمان، سخن گفتن به زبان کردی را هم می شنیدم و کامل متوجه می­شدم، ولی هیچ وقت برایم پیش نیامد که کردی حرف زدن را برای خودم یک ((ضرورت)) ببینم. حتی به ((کردی حرف زدن)) فکر هم نمی کردم. یعنی من و بسیاری از هم نسل هایم - و حتی نسل های پیشین - در این شهر به ویژه در محله های بومی نشین ترش، این موضوع برایمان ((اهمیت نداشت)) و حتی یک ((پیش­آمد)) هم نشد. ناگفته نماند که خیلی از هم مدرسه ای هایم، از کرد های مهاجر نقاط گوناگون استان کرمانشاه بودند. در استان کرمانشاه و مرکز شهر کرمانشاه، به جز ((کرد)) ها که اکثریت اند، ((فارس)) های بومی مرکز، عمده و چشمگیر اند و قوم های ((فارس)) های پراکنده، و کمتر ((لک)) ها و ((ترک زبان)) ها و دیگر اقوام پراکنده و مهاجران هم زندگی می کنند. یهودی ها و مسیحی های آشوری و ارمنی هم در شهر کرمانشاه زندگی می کردند ولی پس از انقلاب 1357، بیشترشان به تهران و بیرون از کشور کوچ کردند، که اکنون تعدادشان در شهر، بسیار اندک است.

بزرگتر شدم و دوست داشتن زادگاهم نیز در من ریشه دواند. اندک اندک زمزمه هایی به گوشم می خورد که برخی ها می گویند که ((همه ی کرمانشاهیان)) کرد هستند و کردی سخن می گویند. ولی این، با حال و هوایی که من در آن رشد کرده بودم، در تناقض بود.

دبیرستانی که بودم، عشق به اسلام، تمام وجودم را گرفت. دلم می خواست به قم بروم و آخوند بشوم. به هر روی، خودم را به علوم قرآن و حدیث ((دانشگاه قم)) رساندم. یک سالی خیلی دلتنگ کرمانشاه می­شدم. مفهوم ((کرمانشاهی)) بودن و ارزش ((زادگاه)) برایم تجلی می کرد. به مراتب، زمزمه های ادعای ((همه کرد بودن)) و ((همه کرد زبان بودن)) از طرف برخی افراد، بیشتر از پیش، به گوش من هم می رسید. این سخنان، باعث می­شد که به من بَر بخورد. چون می دانستم که اگر من در این شهر، با این خاندان و حافظه تاریخی شان و با این اجتماع، نفس کشیدم و قد کشیدم، این ادعایی گزاف و بی پشتوانه است. چون خودم، بیشتر خاندانم و بسیاری از افرادی را که می شناختیم، مثال نقض این ادعا بودند. در این شکی نیست که بیشتر ساکنان این استان و این شهر، کرد و کرد زبان اند، ولی ((بیشتر)) نه ((مطلق))! انسان باید بداند که چه چیز از دهانش بیرون می آید و چه پِیامدهایی دارد. بیش از پیش، مفهوم ((هویت)) و ((وطن)) برایم اهمیت پیدا می کردند. چون انسان ذاتاً ((متعلق)) و ((متعهد)) است. یعنی فطرت انسان، چون نیکوکار است، برای پرداختن به ارزش ها، ((تعهد)) و ((دِین)) را پشتوانه می­بیند. این­جا است که ((هویت)) شکل می گیرد و آغاز می گردد. این جا است که ((عشق به میهن))، نشانه ای آغازگر و روشن از ((شخصیت سالم)) یک فرد می شود. ((ایمانم)) من را به این اندیشه ها وا می داشت. چون همه ی این گفتار ها فرای هر درونمایه ی فرهنگی ای که دارند، ((اخلاقی)) اند و اخلاق یک بخش از ((دین الهی)) است. این اندیشیدن ها روز به روز مرا بیشتر به عشق به ((هم میهن))، ((هم دین)) و ((انسان)) می کشاند.

در روزگار تحصیل ارشد در قم، عشق پر شور و گدازی به ((مهدویت)) پیدا کردم. در هنگامه های رفت و آمدم به کرمانشاه، متوجه شدم که شهر در یک ((بی قراری هویتی)) به سر می برد. یعنی ((جهان)) این گونه بود. ((ایران)) این گونه بود. ولی تعهدم مرا به ((آغاز از شهرم)) می کشاند. آغاز ((نگاه کردن)) به شهر. آغاز ((نگاه کردن)) به بی قراری انسان. منی که دغدغه ی مهدوی داشتم، مفهوم ((مرز)) را خوب می فهمیدم. که هر چیزی ((مرز)) باید داشته باشد. هر چیزی تکلیفش باید مشخص باشد. هیچ چیز نباید مبهم باشد. هر کس و هر چیز باید ((شخصیت)) و ((مرز)) داشته باشد، وگرنه نمی تواند به ((ایمان)) بپردازد. اصلاً ((شخصیت)) و ((مرز)) خودِ ((ایمان)) اند. زمزمه هایی که ساکنان و مهاجرانی در این شهر، نژاد و زبان غیر از خود را ندیده بینگارند و یا با این نجوا ها، خواسته و ناخواسته ((هویت)) دیگران را بی پشتوانه بکنند، ناراحتم می کرد. کوچ های بی رویه ای که نظم اجتماعی شهر را به هم می ریخت، ناراحتم می کرد، نه این که با کوچ مشکلی داشته باشم، من با نشانه روی آگاهانه و ناآگاهانه به ((هویت)) دیگران مشکل دارم. به رسمیت نشناختن دیگران، ناراحتم می کرد. ندیدن دیگران، ناراحتم می کرد. دیگرانی که راستی، خودمان بودیم، بچه های همین شهر، دسته ای از بچه های همین شهر، فارس های کرمانشاه. من برای بی قراری این شهر، برای ((عزت نفس)) اهالی خود این شهر، کاری باید می کردم. به راستی که در بی مرزترین و بدترین دوره ی فرهنگی شهرم، استانم و کشورم، زاده شدم. ((من)) باید کاری بکنم. با این فکر ها ادامه می دادم. تا به سربازی رسیدم.

متأسفانه و خوشبختانه، سرباز امریه ی دادگستری شهر کرمانشاه شدم و هم اکنون که این سطر ها را می نگارم، در همین وضع هستم. تأسف برای این که توانایی های علمی-فرهنگی ام که سربازی دین و میهنم را همچون پیش از این - باید آن­جا ها ادا بکنم، گویی در این نظام سیاسی و جامعه، پشیزی برای کسی اهمیت ندارد و هر روز باید چندین ساعت از عمرم در جایی بگذرد که بهره­دهی ام آن­جا به کمترین اندازه است، عمرم از من گرفته شود، با انبوهی خستگی و تکرار سرسام آور برگردم و در زمان اندکی که تا فردا صبح فرصت دارم، کمی به علم و فرهنگ بپردازم و کمی هم شاید زندگی بکنم. و خوشبختی برای این که رویی از مشکلات جامعه و انسان را کمی نزدیکتر و دقیقتر ببینم و از جمله بیشتر متوجه برخی از بیماری های فرهنگی شهر و استانم بشوم. از این بیماری ها می توانم به این موارد اشاره بکنم: 1. مهاجرت های سرسام آور و افسار گسیخته از مناطق پیرامون به مرکز استان به قیمت (الف) دگرگونی تدریجی هویت نژادی، زبانی و دینی شهر به حالتی قومی. (ب) از میان رفتن نظم و آداب ریشه­دار اجتماعی. 2. رهاشدگی عمدی شهر و استان و وضع افتضاح معیشت و توسعه، به دلیل عدم تعهد مسئولان مربوط. 3. از دست دادن اعتماد مردم به دین، به دلیل ناکارآمدی عمدی سیستم سیاسی مسئولان مربوط و فقر شدید مطالعه. 4. افزایش رذایل اخلاقی، به ویژه خودپسندی اجتماعی-قومی، کم شدن رحم اجتماعی و نپذیرفتن اشتباهات خود. 5. فکر نکردن به توسعه، پیشرفت و جهانی شدن. و ... .

موارد (1) و (4) بخش هایی هستند که باعث انگیزش افزون­تر این دغدغه های فرهنگی ام می شدند. اشخاص بسیاری که بعضاً ادعای تحصیل­کردگی و حقوق­دانی هم داشتند، وارد اداره می­شدند و با این که می­دانستند زبان رسمی و عمومی این کشور ((زبان فارسی)) است، و در ((سازمان ها)) ((باید)) به زبان فارسی سخن بگویند، ولی کردی حرف می زدند! - می توان همه ی این نوشتار را به دیگر بخش های ایران و جهان هم تطبیق داد، ولی من فعلاً ذره بینم را روی این دیار گرفتم. چون تعهدم و دینم به من می گوید که از ریشه باید آغاز بکنم. افراد با همشهری ها و هم­آبادی های خودشان، گرمتر می گرفتند، انگار که شهر کرمانشاه و بومی هایش مزاحمشان هستند و باید حقشان را از این شهر بگیرند و بردارند و آخرسرهم بروند، ولی نه به پشت سر، شاید به تهران و دیگر شهرهای بزرگتر یا اصلاً خارج، مثل انگلیس، دانمارک و آمریکا! به زودی ماه، مریخ و آخرین کوچه ی همه ی کهکشان­ها! پهلوان­منشی این شهر و پهنه در این بی قراری، خیلی وقت است که گم شده است و افتخار کردن به آن، از طرف مردم خشن این روز ها، کمی مسخره است. مردمی که ((سخن)) همدیگر را خوب نمی فهمند. مردمی که ((شعر)) نمی خوانند. صدا و سیمای استان هم برای این­که نیاکانمان ((صدها و هزاران سال پیش)) در این­جا باآبرو زندگی می کردند، شعار شبکه اش را ((شبکه فرهنگ و تمدن)) قرار داده است! شبکه ی رسمی استانی ای که در آن عموماً ((فارسی کرمانشاهی)) را یا خوب نمی توانند حرف بزنند یا تبدیلش می کنند به ((فارسی تهرانی)) یا مایلش می کنند به آن! جایی که چندصد کیلومتر با آن فاصله داریم. آخِر، پایتخت کلاس دارد! برخی از مردم هم اعتراض می کنند که در این شبکه باید مطلقاً به کردی کرمانشاهی سخن راند! گویی بقیه کشک اند! شاید هم برگ چغندر! عجب بلوایی! مسئولان هم از دل همین اجتماع به وجود می آیند. جایی که در آن، تکلیف مردم با خودشان و فرهنگشان روشن نیست، چگونه می خواهند تکلیفشان را با دین خود، با دیگران، با طبیعت و با خدا روشن کنند؟! جایی که در آن، به دلیل بی تفاوتی و خودبرتر بینی درونی، از تجربیات همدیگر استفاده نمی کنند، چگونه می خواهند به ((سازش اجتماعی)) دست پیدا بکنند؟! اندیشیدن به کمال در چنین وضعی، جز با توفیق و رحم خدا ممکن نیست. و خدا توفیق و رحمش را خرج کسی می کند که به لطف خدا ((توفیق و رحم الهی)) را ((بخواهد)) و در راه آن ((تلاش)) کند.

به فکرم خورد که برای بازیابی هویت افراد در این سامان، باید مرز های هویت قومی خودم را جدا بکنم تا هر کسی اول خودش را بشناسد و کمی هم که شده ((قرار)) بگیرد. من خودم را جزء کدام می دانم؟! خودم آمیزه ی فارس- آذری-کرد هستم. ایرانی ایرانی! ولی چون بیشتر نیاکانم - از سوی پدرم - ((فارس)) و ((کرمانشاهی)) هستند، خودم را ((فارس کرمانشاهی)) می دانم. چون خودم زبان مادری ام ((فارسی)) از گونه ی ((کرمانشاهی)) است و بیشتر نیاکانم نیز همین گونه بوده اند، خودم را ((فارسیِ کرمانشاهی زبان)) می دانم. مکتب فکری نیز جزء جدایی ناپذیر شخصیت انسان است و من هم پیرو ((اسلام و تشیع اِثناعشری)) هستم، ولی در این کتاب، دین به طور پایه ای، مورد گفتگویمان نیست. پس من در این­جا باید به ناآشنایی و کم آشنایی یک ((فارس کرمانشاهی فارسی کرمانشاهی زبان))، ((فارس کرمانشاهی)) و ((فارسیِ کرمانشاهی زبان)) نسبت به فرهنگش، سامان بدهم و به این مباحث می­پردازم. این مسئولیت نخست من در این راه و این پژوهش است. دیگران هم باید به مسئولیت های نخستشان بپردازند. اگر منابع کافی ای در این باره ها پرداخته شده بود، من ((چنین شتابان)) به این مسئولیت نمی پرداختم، ولی این واقعیت را پذیرفتم که با سپاس از همه ی تلاش های علمی ای که در این باره ها شده، اما این نوشته ها به شدت اندک و بیشترشان چند هویتی، دور شده از روش علمی، بی راهکار و سخت دسترس اند. از نمونه های عالی شان، می توان به جستارهای زبانی دکتر میرجلال الدین کزازی، این شهید زنده ی معاصر زبان پارسی اشاره کرد، که من سر تعظیم برابر این استاد استوار، فرود می­آورم. ولی باز اندک است. بسیار بسیار اندک است. آثار مربوط به نام این کتاب، تا به حال، به اندازه ای کم است که گاهی خودم را همچون سربازی تنها در رو به روی هجمه ها، می بینم. غیرت علمی ام نمی­پذیرد که حالا این گوشه ی ایران، کمتر از 20 کزازی داشته باشد! من نمی­گذارم که این خانه ی پدری، بی صاحب و جولانگاه باشد. بچه شیر های علی مرتضی، سرباز شرف و هویت اند. بدی ها حتی از استخوان های پوسیده شان هم می­ترسند. زمین از عِطر نفس هایشان لبریز لبریز است. من هم دوستشان دارم. پس به نگارش این کتاب، می پردازم. این، داستان فشرده ی شکل گیری این نوشتار بود.

در آیه 246 سوره مبارکه بقره این سخن، از زبان گروهى از بنى اسرائیل نقل شده است ((قالُوا وَ ما لَنا أَلاّ نُقاتِلَ فى سَبیلِ اللهِ وَ قَدْ اُخْرِجْنا مِنْ دِیارِنا وَ أَبْنائِنا))؛ آنها، به پیامبر زمان خود گفتند: «چگونه ممکن است که در راه خدا پیکار نکنیم، در حالى که از خانه ها و فرزندانمان رانده شده ایم (شهرهاى ما از سوى دشمن اشغال، و فرزندانمان اسیر شده اند؟) این تعبیر نشان مى دهد که انگیزه آنها براى جهاد، علاوه بر حفظ آیین الهى، نجات وطن بوده است و پیامبر آنان بر این سخن اعتراض نکرد و عملا بر آن مهر تأیید نهاد. پیامبر اکرم (صلى الله علیه وآله وسلم) نیز هنگامى که مى خواست از مکّه هجرت کند، سخت ناراحت و منقلب بود. درست است که مکّه ارزش معنوى و الهى فوق العاده اى داشت، ولى به نظر مى رسد که علاقه پیامبر به آن شهر جهات متعدّدى داشت که از جمله علاقه او به زادگاهش بود. خداوند با این جمله او را دلداری داد: ((إِنَّ الّذى فَرَضَ عَلَیْکَ الْقُرآنَ لَرَادُّکَ إِلَى مَعَاد)) ]سوره قصص، آیه 85[؛ (آن کس که قرآن را بر تو فرض کرد تو را به جایگاهت باز می گرداند) اساساً انسان رابطه مادّى و معنوى فراوانى با زادگاه خود دارد و تاریخِ زندگیش با آن پیوند ناگسستنى پیدا کرده است. همین پیوند، سبب علاقه او به وطن مى شود و همین علاقه، انگیزه حفظ و دفاع و عمران و آبادی آن می گردد. در حدیثى از امام على (علیه السلام) مى خوانیم: ((عُمِرَتِ الْبُلْدانُ بِحُبِّ الأَوْطانِ)) ]بحارالأنوار، ج75، ص45[ ؛ (شهرها با حبّ وطن آباد می شود). در حدیث دیگرى از همان حضرت مى خوانیم: ((مِنْ کَرَمِ الْمَرْءِ بُکائُهُ عَلى ما مَضى مِنْ زَمانِه وَ حَنینِهُ اِلى أَوطانِه)) ]بحارالأنوار، ج7، ص264 [ ؛ (از نشانه هاى ارزش و شخصیت انسان آن است که نسبت به عمر از دست رفته (که در آن کوتاهى کرده است) اشک بریزد و نسبت به وطنش علاقه مند باشد.)[5]

 

  1. ضرورت انجام پژوهش

چهار روزی در این دنیا هستیم، بگذار همین چهار روز سر جایی که هستیم و حق آب و گل داریم، دست کم به ما به دیده ی میهمان ناخوانده نگریسته نشود. گرچه مهمان ناخوانده بودن هم چیز بدی نیست. مهمان حبیب خداست و اگر ((خوب)) هم باشد، نورِ علی نور است. اگر انسان شاخصه های فرهنگی ای دارد و ناپسند هم نباشند، باید به تثبیتشان کمک کند، تا ابزار افزون­تری برای بهتر زندگی کردن داشته باشیم. این نوشته، از این قاعده، جدا نیست. من می­خواهم فرای هر دلیل بزرگوارانه و بهره­بخش انسانی دیگری، قلعه ی هویت خودم، مانند همیشه استوار و استوارتر باشد. محکم روی زمین گام بردارم. هر استفاده ی ارزشمند دیگری هم که از مطالب این کتاب بشود، باعث خوشحالی بنده است.

 

  1. روش بی رودربایستی

آن­چه که گفتم و می گویم، مسائلی است که خیلی ها در این منطقه برای گفتنش رودربایستی دارند. چون یا پشتوانه ای برای سخنانشان ندارند، یا نگران درگیری و مشاجره اند، یا به علت غلبه ی جمعیت دیگران، خودشان را اندک می­بینند، یا آمیزه ای از این ها و یا همه شان. اما من ضمن دارا بودن ویژگی سازش، سر موضوعات حساس با هیچکس تعارف ندارم و ترجیح می دهم که روش این متن ضمن ادب، بی پرده، قابل سنجش و بی پیشینه باشد و خیلی ها تلنگر بخورند تا با پذیرشِ هم زندگی بکنیم و همدیگر را به رسمیت بشناسیم. اگر من هم به دفاع از شاخصه های هویت جغرافیایی ام می­پردازم، نه به این خاطر که به قول معروف عاشق چشم و ابروی همه ی هم هویتی هایم هستم و شیفته ی هرچه که در این­جا است باشم، نه، من می خواهم ریشه ها به رسمیت شناخته شوند، وگرنه من در این شهر و حال و هوای زندگی شخصی ام، - با وجود اجتماعی بودنم! - انسان تنهایی هستم، دست کم تا الآن. و به سبک زندگی مردم این خطه، بسیار اعتراض دارم و صد البته برایشان راهکار هم دارم.

یادآوری چند نکته را ضروری می دانم: 1. من با نوشتن این نویسه، نمی­خواهم رگ کردی خودم را نادیده بگیرم، بلکه به آن می­بالم. 2. نمی خواهم فارس و کرد را رو به روی یکدیگر قرار بدهم، چون آن­ها را هم میهن می دانم. 3. در پی زنده کردن پارس گرایی یا پان پارسیسم نیستم، چون نژاد پرستی را مقابل عقلانیت و ایمان می دانم. 4. این نوشتار را برای مردم می نویسم، لذا همچون همه ی نوشته های پیشینم، نه به ((زبان علمی محض)) است و نه ((ساده ی محض)) و یک رویکرد دوگانه ی علمی-همه فهم دارم.

روش شناسی تحقیق در این مطالعه، به روش گردآوری تجربیاتی، گفتگویی و کتابخانه ای است. ابزار گردآوری اطلاعات، فیش برداری از نوع چاپی و رایانه ای بوده و تحقیق موضوعی ارائه شده است.

سندیت و پشتوانه ی ادعاهای مطرح شده در این مقال، بدین شرح است: 1. اطلاعات سینه به سینه و فرهنگ عمومی. 2. اسناد تاریخی. 3. آثار تحلیلی تاریخی و زبانی معتبر. 4. حافظه ی تاریخی چندین خاندان مقیم در استان و شهر کرمانشاه. 5. حافظه ی تاریخی خاندان نویسنده. 6. شخص نویسنده، به عنوان یک فارس کرمانشاهی، گوینده و آگاه به لهجه ی فارسی کرمانشاهی و آشنا با علوم انسانی. 7. ارزیابی عقلانی.

  1. همگام با تاریخ

4-1. با گام های آریایی ها

بیش از 3000 سال پیش، دسته ی های بزرگی از آریایی ها، با پوستی سفید روشن و نسبتاً روشن و اندامی میانه، از سرزمین های میانی آسیا رو به سرزمین هایی که آن­ها را هند و ایران بزرگ می­خوانیم، کوچ می­کنند و سه دسته ی بزرگ آن­ ها سه قوم پارس، پارت و ماد با زبان های ایرانی گروه خودشان بودند که به سوی پهنه ی باستانی سرزمین کنونی ایران می­آیند. بیشتر پارتیان در بخش های شمالی و شمال شرقی ایران ماندند، بیشتر مادیان خودشان را به غرب و تا حدودی شمال غرب رساندند و اندکی از پارسیان در غرب هند ماندند و بیشترشان خود را به میانه و تا به پهنه ی جنوبی ایران رساندند. هر کدام زبان آریایی باستانی خودشان را که به نام گروه خودشان بود داشتند. پیش از این که عموم آن­ها نام ((ایران)) را بر این سرزمین و فلات بگذارند، قوم هایی از جمله لولوبی، گوتی، کاسی (کاشی) و مانّایی، در این­جا زندگی می کردند. آریاییان با آن­ها هم درگیری هایی داشتند، هم بده بستان هایی و هم اتحاد هایی. به این گونه، ((ادامه)) می­دادند. نژاد و زبان آریایی های ایرانی، با بسیاری از اقوام ساکن در آسیا همچون سَکاها و سُغدها و در اروپا همچون ژرمن ها و رومی ها، هم­ریشه بوده است.[6]

برای همین، نمی­توان یک خط­کشی دقیق میان محل اقامت این اقوام کشید و تجمع آن­ها را دقیقاً در پهنه­ای مشخص و همگانی دانست، زیرا آن­ها 1. هم­ریشه در نژاد و زبان و تا حدودی هم­آیین بوده اند. 2. با هم متحد و هم حرکت بوده اند. 3. پس از اقامت در ایران باستان، پیشروی­شان را دیگر ادامه نداده اند. 4. با وجود خودمختاری و بعضاً درگیری، ولی سرزمینی با هویتی مشترک را تشکیل داده اند.

پس امکان و رخداد کوچ های داخل سرزمینی، منتفی نیست و قطعاً رخ داده است. فرضاً نباید انتظار داشته باشیم که اگر گروه هایی از پارسی ها در غرب ایران زندگی می کرده اند، امر شگفتی است.

 

 

 

4-2.  گذشت روزگار و تبعات فرهنگی آن

پارسیان پارسی سخن می گفتند، پارتیان پارتی و ماد ها مادی. زبان پارسی ریشه ی زبان فارسی، پارتی ریشه ی پهلوی و مادی ریشه ی کردی است. روشن است که این اقوام، حکومت نیز به وجود می آورند. پس از ورود ایرانیان، حداقل 41 حکومت در این سرزمین شکل می گیرد که حکمرانی عمده و چشمگیری بر این زمین و آب داشته اند و در تاریخ­گذاری، آشکار دیده می شوند.

ردیف

نام حکومت

نژاد

زبان

دین

1

پادشاهی های کهن

بومی

بومی

بومی

2

ماد ها

ماد (نیاکان ایرانی های کرد)

مادی (ایرانی کردی کهن)

بومی و یکتا پرستی

3

هخامنشیان

پارس (نیاکان ایرانی های فارس)

پارسی (ایرانی فارسی کهن)

یکتا پرستی

4

سلوکیان

یونانی

یونانی

بومی و بت پرستی

5

اشکانیان

پارت (نیاکان ایرانی های پهلوی)

پهلوانیگ (ایرانی پارتی کهن)

یکتا پرستی

6

ساسانیان

پارس

پارسی

زرتشتی

7

خلیفه های چهارگانه

عرب

عربی

اسلام

8

خلیفه های اُموی (اُمویان)

عرب

عربی

اسلام سنی

9

خلیفه های عباسی (عباسیان)

عرب

عربی

اسلام سنی

10

آل حسنویه

کرد

کردی و پارسی

اسلام شیعی

11

گاوباریان

پارس

پارسی

زرتشتی

12

باوندیان

پارس

پارسی

مزدکی و زرتشتی

13

طاهریان

میانه های ایران

فارسی

اسلام سنی

14

صفاریان

شرق ایران

فارسی

اسلام سنی

15

علویان تبرستان

سید های عرب مقیم شمال ایران

عربی و فارسی

اسلام شیعی زیدی و اثناعشری

16

سامانیان

شرق ایران

فارسی

اسلام سنی

17

زیاریان

شمال ایران

فارسی

اسلام سنی

18

آل بویه (بوییان)

مرکز ایران

فارسی

اسلام شیعی زیدی و اثناعشری

19

غزنویان

ترکمن

ترکی و فارسی

اسلام سنی

20

سلجوقیان

ترکمن

ترکی و فارسی

اسلام سنی

21

خوارزمشاهیان

ترکمن

ترکی و فارسی

اسلام سنی

22

اسماعیلیان الموت

شمال ایران

فارسی

اسلام اسماعیلی

23

ایلخانان

مغول

مغولی و فارسی

شمن باوری، بودایی، مسیحیت، اسلام سنی و اسلام شیعی

24

سر به داران

خراسانی (شمال شرق ایران)

فارسی

اسلام شیعی

25

جلایریان (ایلکانیان)

مغول

مغولی و فارسی

اسلام شیعی

26

آل اینجو

مغول

مغولی و فارسی

اسلام شیعی

27

مظفریان

جنوب و میانه های ایران

فارسی

اسلام سنی

28

ناصروندان

شمال ایران

فارسی

اسلام سنی

29

کیاییان (سادات ملاطی)

سید های عرب-فارس شمال ایران

فارسی

اسلام شیعی

30

تیموریان (گورکانیان)

مغول-فارس های شمال شرق ایران

فارسی

اسلام شیعی

31

چلاویان (کیا های چلاوی یا جلابیان یا افراسیابیان)

شمال ایران

تبری و فارسی

اسلام شیعی

32

قرا قویون لو

ترکمن

ترکی و فارسی

اسلام شیعی و اسلام سنی

33

آق قویون لو

ترکمن

ترکی و فارسی

اسلام سنی

34

مرعشیان (قوامیه یا سر به داران مازندران)

عرب-فارس های شمال ایران

فارسی

اسلام شیعی

35

پادوسبانیان

شمال ایران

تبری و فارسی

زرتشتی و اسلام زیدی

36

صفویان

آذری با اصالت کرد

ترکی و فارسی

اسلام شیعی

37

هوتکیان

افغانی

پشتو و فارسی

اسلام سنی

38

افشاریان

ترکمن

ترکی و فارسی

اسلام شیعی

39

زندیان

لک

لکی و فارسی

اسلام شیعی

40

قاجاریان

ترک

ترکی و فارسی

اسلام شیعی

41

پهلوی

مازنی

فارسی

اسلام شیعی

42

جمهوری اسلامی

همه ی ایران

فارسی

اسلام شیعی[7]

 

از 7 حکومت هخامنشیان، ساسانیان، گاوباریان، باوندیان، کیاییان (سادات ملاطی)، تیموریان (گورکانیان) و مرعشیان (قوامیه یا سر به داران مازندران)، 4 حکومت هخامنشیان، ساسانیان، گاوباریان و باوندیان، کامل خود را ((فارس)) می دانند و 3 حکومت کیاییان (سادات ملاطی)، تیموریان (گورکانیان) و مرعشیان (قوامیه یا سر به داران مازندران)، تقریبی خود را، ((فارس)) می دانند.

در 13 حکومت طاهریان، صفاریان، سامانیان، زیاریان، آل بویه (بوییان)، اسماعیلیان الموت، سر به داران، مظفریان، ناصروندان، چلاویان (کیا های چلاوی یا جلابیان یا افراسیابیان)، پادوسبانیان، پهلوی و جمهوری اسلامی، بیشتر تنه ی حکومت ((فارس)) اند.

در هر 41 حکومت، تأثیر ((فارس)) ها، وجود دارد.

از 35 حکومت هخامنشیان، ساسانیان، آل حسنویه، گاوباریان، باوندیان، طاهریان، صفاریان، علویان تبرستان، سامانیان، زیاریان، آل بویه (بوییان)، غزنویان، سلجوقیان، خوارزمشاهیان، اسماعیلیان الموت، ایلخانان، سر به داران، جلایریان (ایلکانیان)، آل اینجو، مظفریان، ناصروندان، کیاییان (سادات ملاطی)، تیموریان (گورکانیان)، چلاویان (کیا های چلاوی یا جلابیان یا افراسیابیان)، قرا قویون لو، آق قویون لو، مرعشیان (قوامیه یا سر به داران مازندران)، پادوسبانیان، صفویان، هوتکیان، افشاریان، زندیان، قاجاریان، پهلوی و جمهوری اسلامی، 18 حکومت هخامنشیان، ساسانیان، گاوباریان، باوندیان، طاهریان، صفاریان، سامانیان، زیاریان، آل بویه (بوییان)، اسماعیلیان الموت، سر به داران، مظفریان، ناصروندان، کیاییان (سادات ملاطی)، تیموریان (گورکانیان)، مرعشیان (قوامیه یا سر به داران مازندران)، پهلوی و جمهوری اسلامی، کامل خود را ((فارسی زبان)) می دانند و در 17 حکومت آل حسنویه، علویان تبرستان، غزنویان، سلجوقیان، خوارزمشاهیان، ایلخانان، جلایریان (ایلکانیان)، آل اینجو، چلاویان (کیا های چلاوی یا جلابیان یا افراسیابیان)، قرا قویون لو، آق قویون لو، پادوسبانیان، صفویان، هوتکیان، افشاریان، زندیان و قاجاریان، ((زبان فارسی)) حضور داشته است.

در هر 41 حکومت، تأثیر ((زبان فارسی))، وجود دارد.

2 حکومت ((فارس)) هخامنشیان و ساسانیان، غرب ایران را کامل در دست داشته اند، 2 حکومت ((فارس)) گاوباریان و باوندیان، با غرب ایران در ارتباط بوده اند. 1 حکومت ((تقریبی فارس)) تیموریان (گورکانیان)، غرب ایران را کامل در دست داشته است و 2 حکومت ((تقریبی فارس)) کیاییان (سادات ملاطی) و مرعشیان (قوامیه یا سر به داران مازندران)، با غرب ایران در ارتباط بوده اند.

4 حکومت ((تنه فارس­دار)) زیاریان، آل بویه (بوییان)، پهلوی و جمهوری اسلامی، غرب ایران را کامل در دست داشته اند، 3 حکومت ((تنه فارس­دار)) طاهریان، صفاریان و مظفریان، تا حدودی غرب ایران را در دست داشته اند و 6 حکومت ((تنه فارس­دار)) سامانیان، اسماعیلیان الموت، سر به داران، ناصروندان، چلاویان (کیا های چلاوی یا جلابیان یا افراسیابیان) و پادوسبانیان، با غرب ایران در ارتباط بوده اند.

از 18 حکومت ((فارسی زبان)) هخامنشیان، ساسانیان، گاوباریان، باوندیان، طاهریان، صفاریان، سامانیان، زیاریان، آل بویه (بوییان)، اسماعیلیان الموت، سر به داران، مظفریان، ناصروندان، کیاییان (سادات ملاطی)، تیموریان (گورکانیان)، مرعشیان (قوامیه یا سر به داران مازندران)، پهلوی و جمهوری اسلامی، 6 حکومت هخامنشیان، ساسانیان، آل بویه (بوییان)، تیموریان (گورکانیان)، پهلوی و جمهوری اسلامی، غرب ایران را کامل در دست داشته اند، 3 حکومت طاهریان، صفاریان و مظفریان، تا حدودی غرب ایران را در دست داشته اند و 9 حکومت گاوباریان، باوندیان، سامانیان، زیاریان، اسماعیلیان الموت، سر به داران، ناصروندان، کیاییان (سادات ملاطی) و مرعشیان (قوامیه یا سر به داران مازندران)، با غرب ایران در ارتباط بوده اند.

در بیشتر دوره های تاریخی، بزرگترین شهر غرب ایران و فرماندهی سپر دفاعی آن و مرکزیت منطقه ی کرمانشاهان، شهر کرمانشاه بوده، لذا حکومت ها همیشه به این پهنه و شهر و حضور در آن ها توجه ویژه ای داشته اند. حضور فارس ها، زبان فارسی، فارسی زبانان و فارسی فرهنگان در این استان و با تمرکز بر شهر کرمانشاه، پدیده ای ممکن و گریز ناپذیر بوده و می باشد. از اقامت های نسبتاً متمرکز وابسته به کشور ایران از این دست که با مثال زدنشان، درک این اقامت های هدفمند، ملموس تر شود: الگوی ایرانی: غیر تهرانی های تهران، سیستانی های گلستان، کرد های خراسان و ... و الگوی غیر ایرانی: عرب های قم، کولی های شرق و جنوب ایران، هَزارَه های مشهد و ... .

وجود آثار باستانی ای همچون سنگ­نبشته ی بیستون، از هخامنشیان؛/ آتشکده ی شیان در شهرستان اسلام­آباد غرب-دهستان شیان-شمال غربی روستای قلعه شیان؛ آتشکده ی میل میلگه در 32 کیلومتری جنوب شرقی شهر اسلام­آباد غرب- بخش حمیل- منطقه ی میلگه- کنار روستای میلگه باباخان؛ بان قلعه یا قلعه ی خسرو در شهر قصرشیرین؛ پل خسرو یا بقایای پل ساسانی خسرو در بیستون؛ پل قوزیوند در شمال شرقی بیستون- جاده ی صحنه به کرمانشاه؛ طاق بستان شامل: طاق بزرگ و کوچک، سنگ­نگاری های تاج‌گذاری خسرو پرویز، تاج­گذاری اردشیر دوم، تاج­گذاری شاهپور دوم و سوم، مراسم شکار گراز به وسیله ی سوارکاران و نواختن موسیقی با آلات موسیقی چنگ، چند سنگ­نبشته به خط پهلوی کتیبه ای و چشمه ی باستانی در کرمانشاه؛ مجموعه ی تخت شیرین در شهرستان صحنه- بخش مرکزی- روستای گاماسیاب؛ دیوار گَوری در شهرستان های سرپل ذهاب و قصر شیرین در مرز ایران و عراق در راستای شمال به جنوب- آغاز از کوهستان بمو تا روستای ژاومَرگ؛ زیج منیژه یا قلعه ی منیژه در شهرستان سرپل ذهاب- روستای پاتاق؛ شکارگاه خسروپرویز یا دیوار خسرو پرویز یا تپه ی مرادحاصل در کرمانشاه؛ طاق گرا یا طاق شیرین در 15 کیلومتری سرپل ذهاب از سوی جاده ی کرمانشاه؛ فرهاد تراش یا فرهاد تاش یا فراتاش یا فرای تاش یا کاخ نافرجام ساسانی در بیستون؛ قلعه ی مریم یا قلعه ی شَکَربانو در شهرستان سرپل ذهاب- روستای قره بُلاغ شیخ مراد در 3 کیلومتری شهر سرپل ذهاب؛ قلعه ی هرسین یا بقایای قلعه ی هرسین و کاخ خسرو یا قصر شیرین یا دو بنای ساسانی قصرشیرین در شهر قصرشیرین، از ساسانیان؛/ و نشانه های تاریخی ای همچون لهجه و واژگان باستانی ای از زبان پارسی، قرار داشتن بر شاهراه جاده ی ابریشم، یکی از شاهراه های سفر از ایران به سرزمین های باختری و از سرزمین های باختری به ایران و دیگر سرزمین های خاوری و شاهراه سفر زیارتی ایرانیان به سرزمین های عربی و عرب زبان و برعکس، ((مستقیماً)) پیشینه ی حضور ((فارس ها، زبان فارسی، فارسی زبانان و فارسی فرهنگان)) در استان و شهر کرمانشاه را به آغاز دودمان هخامنشیان یعنی تقریباً 2500 سال پیش-تا کنون می رساند.

پروفسور مسعود گلزاری، باستان شناس به­نام: حرف درباره کرمانشاه بسیار است، تنها اگر بخواهم به عظمت تاریخ کرمانشاه اشاره کنم این نکته بس است که از ۱۲۵ هزار سال پیش تا به امروز تاریخ و تمدن داشته و آثار تمامی دوره‌های تاریخی در آن موجود است. ... کرمانشاه از ۱۲۵ هزار سال پیش تا اواخر دوره پهلوی، غرق در آثار تاریخی و باستانی است. ... کرمانشاه از دوران هخامنشیان تا به امروز از هر دوره تاریخی آثاری دارد و در زمینه آثار تاریخی هیچ استانی در ایران نیست که پا به پای کرمانشاه قدم بردارد، زیرا آثار تاریخی تمام استان‌ها مشخص است و به‌طورمعمول بیشتر استان‌ها تنها از برخی دوره‌های تاریخی اثر دارند و این کرمانشاه است که از همه دوره‌های تاریخی آثاری در دل خود دارد.[8]

 

  1. چگونگی امروز

انسان زمانی می تواند به بهبود وضع خود دست یابد که در آغاز، بیماری های خود را بپذیرد. من اعتراف می کنم که این روز ها، این عصر، ایران وضع آشفته ای دارد و اوجش را می توان در برخی از استان ها و شهر هایش دید، از جمله استان و شهر کرمانشاه. تا پایان بخش (3) به توضیحاتی پیرامون این درد ها و ریشه هایشان پرداختم. طرف هنوز نمی داند که به چه قومی و کجا تعلق دارد و هنوز تکلیفش با حرف زدنش معلوم نیست! تکلیفش با دینش و با حکومتش معلوم نیست! بعضی ها هم به همدیگر احترام نمی گذارند و فقط خودشان را می بینند. کلاً خشن اند. تلخ و تلخ زبان اند. همه ی این ها درمان دارد و من راهشان را ((می دانم)). یعنی سرمایه ی عقل و سرمایه ی علم با هدایت دین، این ها را بررسی می کند و ((ما)) با آگاهی مان ((انجام دهنده)) هستیم. و دین، همان ((تشیع)) است. یکی از سرنخ هایش ((شناخت خود)) است. مردم باید بفهمند کجا دارند زندگی می کنند؟! چه پیشینه ای دارند؟! چه سرمایه هایی دارند؟! در غیر این صورت، چنین شخصی جز ((سرگشتگی)) چه چیزی برایش می ماند؟! مانند کسی که ناگهان خود را به دل جاده بزند. روی ویژگی های شخصیت باید به ((تعهد)) رسید تا بتوان به ((ثبات شخصیت)) دست پیدا کرد. بی ثبات شخصیت، ما بازیچه ی اهداف دیگران خواهیم بود.

این ها داستان ناکجاآباد نیست! نمونه اش همین کرمانشاه است. ببین نژادت چیست؟! فرهنگ های نجیب قومیتت را گرامی بدار و فرهنگ های شرم آور را کنار بگذار. زبان مادری ات چیست؟! اگر زبان مادری ات، فارسی نیست، آن زبان مادری ات را درست یاد بگیر و به احترام ایران، پارسی را هم پاس بدار. زبان پرورشگاهت چه همان زبان مادری ات بود چه نبود، دست کم به آن احترام بگذار. مردم بومی هیچ جایی، بیهوده به زبانی تکلم نمی کنند. ریشه ای در فرهنگ آن زبان دارند. فرضاً اگر در استان و ویژه شهر کرمانشاه، گروه هایی نسل در نسل فارسی سخن می گویند، ریشه ی آن ها به این فرهنگ تعلق دارد. اگر جز این است، چرا کرد های کرمانشاه، میان خودشان تقیدی به فارسی حرف زدن ندارند؟! چرا کرد های استان های ایلام، کردستان، آذربایجان غربی و خراسان شمالی، میان خودشان فارسی سخن نمی گویند؟! چرا لهجه های فارسی به ایلامی، کردستانی، آذربایجانی و درون­کرمانجی نداریم؟! مانند لهجه هایی روان و سبکِ ریشه دار از فارسی همچون: شیرازی، اصفهانی، خراسانی، کاشانی و ... . بیشتر، کرد های استان کرمانشاه در صورت اولویت نداشتن فارسی کرمانشاهی برایشان و کرد های استان ایلام، فارسی را کتابی یا مایل به تهرانی (واسطه ای) به علت رواجش با لهجه ی فاحش، به زبان می آورند و کرد های کردستان، آذربایجان غربی و خراسان شمالی، فارسی را تهرانی (واسطه ای) به علت رواجش با لهجه ی نسبتاً فاحش، به زبان می آورند. گرچه در خراسان شمالی شبیه به استان کرمانشاه، به دلیل وجود لهجه ی بومی فارسی، لهجه ی خراسانی فارسی، برخی­شان به این لهجه نیز سخن به زبان می آورند. در کجای تاریخ نوشته است که حکومت فارسی زبانی در ایران، مردم را ((مجبور)) به کنار نهادن زبان مادری غیر فارسی شان کرده و قصد یکسان­سازی داشته است؟! البته این حرف هایم نه به این معنا که اگر مردم بومی هر جایی به هر زبانی میان خودشان سخن راندند، ((حتماً)) ریشه ی نژادی شان هم همان است، بلکه هنگامی که نشانه ی مخالف­نما وجود دارد، داستان برعکس می شود، مثل آذری هایی که ترکی سخن می گویند، ایرانی هستند ولی به علت حضور و تأثیرگذاری پر فشار چندصد ساله ی حکومت های مغول و ترک روی آن منطقه، زبان ترکی میانشان طبیعی قلمداد شد وگرنه زبان اصلی شان پهلوی بوده است.

بیشتر کسانی که در شهر کرمانشاه، به عنوان ((کرد)) زندگی می کنند، ریشه ای در یکی از روستا ها یا شهر های این استان به ویژه در مناطق میانی رو به غرب دارند. حتی به علت این که بیشتر روزگار تاریخ، این شهر از مهم ترین شهر های سیاسی پهنه ی کرد نشین محسوب می شده است، کرد هایی از بسیاری از مناطق کرد پیرامون که تا سرزمین های بیرون ایران امروزی هم رفته، در این استان حضور داشته اند. کرد های محدودی در این شهر وجود دارند که با زبان و فرهنگ کردی، متعلق به خود مرکز استان یعنی شهر کرمانشاه باشند. رو به سمت شرق استان هم که از جمعیت کرد ها کاسته و لک ها افزوده می شوند و ترک زبانان هم بیشتر پیرامون سنقر دیده می شوند. با توجه به روند تاریخی اقامت، شکل سکونت های قومیت ها هم هر چه رو به گذشته می رویم، تا حدودی متفاوت تر بوده است، برای نمونه چه کسی می تواند ریشه ی انبوه کردها در استان همدان و هَگمَتانَه را انکار کند؟!

یک واقعیتی که شوخی شوخی و تلخ تلخ از سوی سیاست گذاری های صدا و سیما به مردم القا می شود این است که برای پوشاندن خلأ های موجود، پیاپی نام قومیت های گوناگون ایرانی و غیر ایرانیِ غیرِ فارس را به عنوان صاحبان اصلی کنونی ایران برجسته می کند و نام نژاد ((فارس)) را نامی خنثی و عرفی به نمایش می گذارد تا باعث راضی نگه داشتن اقوام گوناگون ساکن در ایران شود، در حالی که این خلاف اخلاق علمی است و مسلّم است که بیشتر جمعیت این کشور ((فارس و فارسی زبان)) اند. برای نمونه، در پیام های تبلیغاتی یا شناساندن استان ها، ناگهان نام های کرد، لر، لک و بلوچ و ترک، ترکمن و عرب برجسته می شود و کمتر به نام فارس اشاره می کنند و تا به ((فارس)) می رسند، می شود تهرانی، یزدی، کرمانی، قمی و ... گویی که این­ها خود، نژاد اند! همه ی ما ساکنان در ایران، چه آریاییِ ایرانی چه غیر ایرانی و غیر آریایی، چه فارس چه غیر فارس و چه چند رگه، که در این آب و خاک ریشه داریم یا شهروند تابع این کشوریم، همه با هم صاحبان این سرزمین هستیم، ولی باید این را هم درباره ی ریشه و اکنونِ جایی که زندگی می کنیم بدانیم که بیشتر جمعیت این کشور ((فارس و فارسی زبان)) اند. در طول تاریخ این مرز و بوم آنقدر استواری و انبوهی فارس ها در این مملکت افزون بوده که در برهه هایی از تاریخ، نام پارس و مشتقاتش را همان ایران قلمداد می کردند. گاهی به مردم ایران هم کلاً پارس گفته می شده است، جدا از این که این شخص واقعاً فارس بوده، یا از دسته های دیگر آریایی ایرانی همچون: پارت، کرد، مازندرانی، گیلک، پشتون، بلوچ و ... .

برآورد می شود که از 162/560/83 نفر جمعیت ایران، بین 200/312/49 نفر تا 000/000/51 نفر یعنی 61% تا 65% جمعیت، فارس فارسی زبان اند.[9] یادآوری این نکته ضروری است که زبان فارسی در میان برادرانش، دو برادر کوچکتر رشید و ارزشمند دارد که شبیه به خودش ولی ((تا حدودی))، تأثیر گذار بوده و هستند: 1. زبان پهلوی 2. زبان کردی، که حکومت های پیش از اسلام، با سیاست گذاری های نادرستشان درباره ی زبان پهلوی و با همراهی مردم، این زبان را آرام آرام از عرصه ی زندگی بیشتر مردم پارت نژاد دور کرده و آن را به حاشیه کشاندند! هنوز ریشه ی آن زبان، در زبان آذری تاتی و زبان تالشی وجود دارد و نشانه هایی از آن را در برخی واژگان و ریخت های زبان فارسی و کمتر در زبان کردی می توان دید. در میان زبان های نیا ایرانی، 3 زبان زبان پهلوی، اوستایی و پارسی، نزدیکی زبان شناختی بیشتری با یکدیگر دارند. نسل پارتیان در گروه های نژادی گوناگونی همچون آذری، گیلکی و خراسانی ادامه یافت، ولی زبانشان کمتر ادامه یافت و به خصوص پس از اسلام، بیشترشان با زبان فارسی یا همراه با زبان فارسی رشد کردند. پس درصدی از کسانی که خودشان را فارس می دانند، در حقیقت فارس نیستند، بلکه پارت های فارسی زبان اند. اما در زبان کردی، به علت ((در کنار عمل کردنشان)) عموماً چنین رویدادی رخ نداد. برای همین، این آمار ها کاملاً هم دقیق نیستند، اما یک پیش­فرض نسبتاً راهگشا به ما می دهند.

درباره ی موقعیت جغرافیایی زبان ها هم نباید انتظار یک مرزبندی دقیق داشته باشیم، چون نه امکان دارد نه لزوم. در دل استان همدان، فارسی همدانی سخن می گویند ولی در پیرامونش عموماً به لری، ترکی و کردی، در خراسان شمالی، به کردی کرمانجی هم سخن می گویند، در میان استان فارس، به ترکی قشقایی هم سخن می گویند و ... . این قاعده های فرهنگی ای که بیان می کنم، در کلیاتشان، جهانی اند و بده بستان های فرهنگی، گریز ناپذیر اند، چون انسان ((به ذات اجتماعی و انیس)) است. بسیار پسندیده هم هست، چون ما باید از گنجینه های فرهنگی یکدیگر، بهره بگیریم، ولی اصالتمان را هم نادیده نگیریم. سرگشتگی، بدفرجام است.

گفته شده است که از 434/952/1 نفر جمعیت استان کرمانشاه، %2/4 فارس اند[10]، به عبارتی یعنی تقریباً 002/82 نفر، که قطعاً این رقم، حد اقل است، چون 1. فراگیر نیست. 2. جمعیت مهاجر فارس های کرمانشاهی به استان ها و کشور های دیگر در نظر گرفته نشده است. 3. برخی از فارس های کرمانشاه که در فرهنگی کردی یا نزدیک به کردی بزرگ شده اند، به نادرست خود را ((کرد)) می پندارند، در حالی که هیچ شاخصه ی کردی ای در خاندان آن­ها و ریشه­ی خاندانی آن­ها دیده نمی شود. بدین گونه جمعیت فارس های استان کرمانشاه، قطعاً کمتر از 000/200 نفر نیست، که مسلماً به نظر می رسد که درصدی به گونه ی 95% شان در شهر کرمانشاه زندگی می کنند. چنین به دید می­رسد که شمار فارس های کرمانشاهی در جهان، کمتر از 000/250 نفر نباشد. ناگفته نماند خانواده ها و افرادی هم که در این استان به ویژه شهر کرمانشاه، با فرهنگ فارسی بزرگ شده اند، اندک نیستند، ولی به علت رواج فرهنگ و پیوند های کردی در این دیار، به ندرت پیش می آید که چنین افرادی از هویت قومی خود آگاه نباشند.

بحثی درباره ی تبار باید بگویم و آن هم این که اصلاً این واژه های کرد، فارس، آذری و ... که به کار می برم، در جهان امروز 99%، پایه و اطلاق دقیقی ندارد و لزومی هم ندارد که این گونه باشد، چون وضع غالب امروز در بحث نژاد، ((نژاد آمیزه ای)) است، یعنی در طول سده های پشت سرهم، آنقدر نژاد های نزدیک و دور به هم، با یکدیگر آمیزش نژادی داشته اند که واقعاً نمی توان به یک فرد، یک نژاد خالص را نسبت داد و اساساً ضرورتی هم ندارد. شاید به ندرت خاندانی در جهان پیدا شود که نیاکان در نیاکان، متعلق به یک قومیت باشند و این به 3 دلیل یا آمیخته ای از آن­ها یا با هم خواهد بود: 1. بسته زندگی کردن. 2. خرافاتی زندگی کردن. 3. در جریان توسعه قرار نگرفتن. منظورم از توسعه، نماد و مظاهر غربی نیست، بلکه نماد و مظاهر آبادانی ظاهری با بهره گیری از بیشترین توان و امکانات موجود است، که البته امروزه جهان غرب در این باره تا اندازه ای کامیاب بوده و جای تبریک دارد. پس نام­گذاری یک قومیت به یک نام و ویژگی های فرهنگی، گذاشتن یک پیش­فرض توانمند هویتی برای آغاز تعهد است. در گذشته هم می­بایستی چنین بوده باشد، وگرنه زیان دیده اند. نکته ای مهم در بحث شجره­ این که: یک فرد هنگامی که زاده می شود، از یک پدر و مادر زاده می شود، آن پدر و مادر، پدر و مادر دارند، پدر و مادرشان، پدر و مادر دارند، هر پدر و مادری تا به حضرت آدم (علیه السلام) که برسیم، پدر و مادر هایی رو به عقب دارند، در این حال، نژاد غالب، آن نژادی است که بیشترین پدر و مادر های یک شخص رو به پشت، به آن نژاد بوده اند. برای نمونه، برخی ها به نادرست چنین می اندیشند که همه ی ((سادات))، عرب اند، در حالی که نمونه­وار یک شخص سیدی که اجدادش چندصد سال پیش، از شبه جزیره ی عرب به ایران آمده اند، چگونه می توان پنداشت که همه ی پدربزرگ ها و مادربزرگ هایش پشت در پشت، با مردم این سرزمین ازدواج نکرده باشند؟! مثلاً، اجداد پدر در پدری و عمامه ی سیاه این شخص، دیده می شود، اما ده ها پدر و مادر غیر عربش جد در جد، دیده نمی شود؟! این موضوع، فراگیر است. دقیق باید اندیشید و پنداشت. پس در حالت غالب، جدا از بحث فارس، اصلاً در ایرانی بودن، نسلی که ریشه اش ایرانی نبوده، ولی چند نسل در ایران زندگی می کنند، این­ها دیگر ((ایرانی شده)) اند، مانند نام های خانوادگی­ای همچون: افشار، ترکی، خلج، عرب، اشعری و ... . بماند که برخی تا بسیاری از مردم کشور های پیرامون که نژادی ایرانی دارند هم، ایرانی یا نیمه ایرانی یا ((اهل شده)) ی آن کشور ها هستند. این مباحث، فراگیر اند.

در بحث شاخصه های فارس های کرمانشاهی، می توان ((عموماً و تقریباً)) به این مؤلفه ها اشاره کرد:

از شاخصه های آشکار نژادی فارس های کرمانشاهی، تقریباً عموماً پوستی سفید روشن دارند.

از شاخصه های آشکار زبانی فارس های کرمانشاهی، سخن گفتنشان در میان خودشان به فارسی کرمانشاهی یا فارسی روشن است و به هم چنین در جوامع غیر کرد، مایل به فارسی تهرانی بدون لهجه ی فاحش است.

از شاخصه های آشکار دینی فارس های کرمانشاهی، تشیع است.

از شاخصه های آشکار فرهنگی فارس های کرمانشاهی، می توان این موارد را گفت: 1. پوشش همگام با عرف مناسب جامعه دارند و در صورت مذهبی بودن، تلاش در هماهنگی بیشتر با ظواهر مذهبی گسترده در جامعه دارند. 2. بیشتر در زیباسازی خانه، تلاش می کنند. 3. کمتر در حاشیه ی شهر کرمانشاه زندگی می کنند. 4. در ازدواج، خانواده ی شخص مقابل، برایشان بسیار اهمیت دارد. 5. گرایش چندانی به کشاورزی و دامداری ندارند. 6. تأکیدی بر عَلَم کردن شاخصه هایشان در مقابل هم­میهنانشان ندارند. 7. بر نگه­داشت تمامیت ارضی ایران، پافشاری فراوان دارند. 8. بر رعایت دقیق آداب معاشرت و به ویژه احوال­پرسی گرم، پافشار و پیوسته اند. 9. مراعات حقوق شهروندی و نماد های آن، برایشان اهمیت فراوانی دارد. 10. همگام با فرهنگ عمومی ایران اند و بر هویت ایرانی و کشوری خود تأکید دارند نه هویت بسته تر خود. 11. مجلس روضه ی خانگی اهل بیت (سلام الله علیهم) به ویژه زنانه، بینشان نسبتاً رایج است. و ... .

از شاخصه های آشکار جغرافیایی فارس های کرمانشاهی، کلاً در شهر، پراکنده اند ولی اقامت بیشترشان در محله های منظم تر، نسبتاً قدیمی تر، کم تنش­تر و نسبتاً توسعه یافته تر شهر یعنی در جنوب غربی آن است، گرچه هنوز تا اندازه ای به محله های قدیمی شهر پایبند اند و در مناطق تازه ساز و پیشرفته تر میان شهری هم چشمگیر هستند. ((اکنون)) بیشترشان در محله های منظم تر، نسبتاً قدیمی تر، کم تنش­تر و نسبتاً توسعه یافته تر شهر یعنی در جنوب غربی آن، در این پهنه ی درونی می نشینند: چهار راه اجاق (مدرس کنونی)- میدان شهناز (غدیر کنونی)- خیابان شریعتی- میدان لشگر- بلوار دلگشا- میدان و خیابان فردوسی- بلوار سراب قنبر- خیابان کسری (شهید جعفری کنونی) و خیابان های وصل به آن- شهرک ژاندارمری (فرهیختگان کنونی)- شهرک متخصصین- شهرک زیباشهر- بلوار بهارستان- میدان تاجگذاری (جمهوری اسلامی کنونی) (چند کوچه ی وصل به آن)- خیابان سعدی و چهار راه دانشسرا- خیابان منزه- خیابان سرچشمه (شهید محمدی کنونی)- خیابان آرامگاه و میدان آرامگاه (آل آقای کنونی)- خیابان ناصری- بلوار مهدیه- خیابان های شاه­بختی غربی و شرقی (معلم های غربی و شرقی کنونی)- خیابان پارکینگ شهرداری (مدرس جنوبی کنونی)- میدان شهرداری ]سابق[ (انقلاب اسلامی کنونی)- خیابان اجلالیه (دارایی کنونی)- خیابان دبیر اعظم (کاشانی کنونی)- میدان مصدق (کاشانی کنونی)- خیابان مصوری- چهار راه شیر و خورشید (هلال احمر کنونی)- خیابان شورا- سه راه برق (اشرفی اصفهانی کنونی)- خیابان پل چوبی (لیژان پیشین)- خیابان دکتر فاطمی (فاطمیه) (لیژان پیشین)- میدان رفعتیه (فاطمیه ی کنونی)- خیابان دکتر هندی ها (شهید یداللهی کنونی)- خیابان شهر فرنگ- خیابان بهار- خیابان خیام (سنگ معدن پیشین و شهید عراقی کنونی) و چهار راه حسین آبادش.

در مناطق تازه ساز و پیشرفته تر میان شهری هم چشمگیر هستند، مناطقی همچون: محله ی بزرگ 22 بهمن و بخش های وابسته اش. هنوز تا اندازه ای به محله های قدیمی شهر هم پایبند اند، محله هایی همچون: بازار و بَرزَه دِماغ و بخش های وابسته و پیرامونشان. اما کلاً در شهر، پراکنده اند. در بیرون از شهر کرمانشاه تا پهنه ی جهانی، محله ی دقیق و مشخصی ندارند و پخش شده می باشند.

از نام های خانوادگی ای که در شهر کرمانشاه وابسته به فارس های کرمانشاهی است، می توان به این اسم ها پرداخت: 1. عطری 2. برخی های اکبری 3. توتونچی 4. معینی کرمانشاهی 5. برخی های خاکی 6. برخی های میرزایی 7. برخی های نظرپور 8. معقولی 9. سهیلی 10. نارنجی (برخی عرشیان) 11. کتابی 12. شادمند 13. جاویدان 14. بهرامیان 15. مخصوصی 16. پورجانی 17. شمس 18. چلبی 19. برخی های جمشیدی 20. معصوم 21. برخی های اسماعیلی 22. برخی های مردانی 23. داوری 24. ناصحی 25. اشجاری 26. شجری 27. جلالی 28. برخی های سرابی 29. سلیمی 30. سخاوت 31. مهربانی 32. لیاقتی (ضرابی زاده) 33. برخی های محمدی 34. قره سواران خانه خراب (برخی مسعودنیا) 35. اعتمادی 36. فتوحی 37. محلوجی کرمانشاهی و ... 38. بیشتر سادات شهر کرمانشاه، از جمله: عطری 39. صالح کوتاهی 40. برخی های احمدی 41. محمدی حسینی 42. کزازی 43. برخی های میرزاده 44. حسینی میبدی 45. حسینی نجومی 46. معصومی لاری 47. کرمانشاه­چی 48. حسنی خرمشاهی و ... 49. برکی تبار 50. موحدنیا 51. کازرونی 52. تکش 53. آلبتکین 54. دولتشاهی 55. آل آقا 56. کاشانی 57. دزفولی زاده 58. حاج اوغلی و ... .

اگر کسی با سندیت و استدلال، مدعی نادرست بودن جایگیری یکی از این نام های خانوادگی در این فهرست است یا خواهان افزوده شدن به آن است، می تواند مطلب خود را برای من فرستد که پس از راستی­آزمایی بنده، در ویرایش های بعدی زدوده یا در تلافی­نوشت های پسین افزوده خواهد شد. با سپاس و احترام.

بیشتر گزارشگران تاریخ اقوام در استان کرمانشاه، که گرایش کردگرایانه هم در مطالعتشان دارند، می گویند که برخی از خاندان های شهر کرمانشاه که به زبان فارسی سخن می گویند، بیشتر در 200 سال گذشته طی دوره ی قاجاریان از نقاط گوناگون ایران و عموماً به جهات تبلیغ مذهبی به این شهر آمده اند و پیوسته بر اصالت غیر کرمانشاهی شان تأکید دارند. حال من چند پرسش از این بزرگواران دارم که به علت پایه ای بودنشان، ((باید)) پاسخگو باشند: 1. آیا کرمانشاه فقط در هنگام قاجاریان شاهراه میان شهر های مذهبی بوده و پیش از آن بن بست یا جزیره بوده است و این اهمیت را فقط قاجاریان و آن هم صرفاً به جهت مذهبی فهمیدند؟! 2. آیا مراجع تقلید تنها در هنگام قاجاریان ناگهان تصمیم می گیرند که روی کوچ مبلغان به کرمانشاه پافشاری کنند؟! 3. آیا استان کرمانشاه، در هنگام قاجاریان تنها شاهراه میان شهر های مذهبی بوده و چنین رویداد مبلغانه ای برای دیگر استان ها و شهر های نزدیک عراق، رخ نداده است؟! چرا؟! 4. آیا اقامت به قول شما 200 ساله ی یک خاندان در کرمانشاه، کرمانشاهی شان نکرده و حق اصالتی در این شهر پیدا نکرده اند، اما بسیاری از برادران و خواهران کرد و لکی که دست کم 20-10 سال یا حد اکثر یکی دو نسل است که از پیرامون به این شهر آمده اند، کرمانشاهی هستند؟! 5. این همه پافشاری بر هویت مطلق کردی دادن به این استان برای چیست؟!

انسان باید بداند که در زمین چه کسی بازی می کند!

این شهر و استان، نه مِلک شخصی من است و نه هیچکس دیگری! بحث بر سر رعایت حقوق شهروندی و احترام به فرد مقابل است. هر کسی که با عشق، خودش را یک شهروند کرمانشاه می داند، با هر ریشه، نژاد، زبان و آیینی، این شهر برای اوست، فقط عاشق باید بداند که معشوق حقوقی دارد که ((باید)) برپا شوند، وگرنه لافی بیش نخواهد بود.

فرض بکنید که شهر کرمانشاه به شهری دلخواه دگرگون شده و 100 نفر ایرانی تاجیک، 100 نفر آمریکایی و 100 نفر آفریقایی تصمیم بگیرند که برای زندگی به شهر کرمانشاه بیایند، حقوق شهروندی را رعایت کنند، به بومی ها احترام بگذارند و تابع قوانین کشور نیز باشند، در این صورت چه کسی می تواند جلوشان را بگیرد؟! اصلاً چه کسی حق دارد که جلوشان را بگیرد؟!

 

  1. پرسشی احتمالی از خودم

خودم از خودم می پرسم که آمدیم و چند سال دیگر راهی علمی درست شد و تشخیص دادند که منی که خودم را غالباً فارس می دانم و این همه از قوم فارس و فرهنگ و حقوقشان دم زدم، اصلاً اصالتاً فارس نیستم، اصلاً ریشه ی من حتی ایرانی هم نیست، آیا باز هم سر مواضعم هستم؟! پاسخم به خودم با لهجه ی کرمانشاهی ام این است که: ((آری، قطعاً.)) به خودم می بالم که خودم را از قومی حساب کردم و حداقل دوستشان دارم که نجیب اند، بی ادعا هستند، خوبی هایشان و خوش­فرهنگی هایشان را در بوق و کرنا نمی کنند، با ادب و سر به زیر اند، به ریشه ی خودشان و دیگران احترام می گذارند، با دیگر هم­میهنانشان نه به چشم غیر خودی بلکه به چشم هم­خانه برخورد می کنند، تاریخ خوبی هایشان گوش فلک را کر کرده است، از سیاست های دوراندیشانه ی سیاستمداران پیشینشان است که مردم این کشور باستانی، هنوز صدای روضه های سیدالشهدا توی کوچه هاشان می پیچد، بوی عطر تن هزاران هزار شهید دفاع مقدسشان، خاک این مرز و بوم را معطر کرده، شرف داده و روسیاهی اش به من و امثال من مانده که با میراثشان بازی می کنیم، نابرادری می کنیم و نابرابری می کنیم، انگار نه انگار که این عزیز­جوانانِ این وطن، همین چند روز پیش بود که توی همین کوچه و پس کوچه ها راه می رفتند و صد البته هنوز هم با لبخند زیبایشان نظاره­گر ما هستند که ((خوب)) زندگی بکنیم، اما به اسمشان به حاشیه می پردازیم! بیچاره ما! این نوشته ها را در حالی می نویسم، که بغض دارد خفه ام می کند. به راستی که از ریشه ی ایران گفتن، شرح صدر می خواهد. ستایش های اهل بیت (سلام الله علیهم) از ((ایران)) و ((فارس))، به این سخن قرار می بخشد.

به خودم افتخار می کنم به زبانی حرف بزنم که کوروش و سلمان و رودکی، فردوسی، نظامی، حافظ، شهریار، پروین، ابتهاج، منزوی و معلم، جمال زاده و دهخدا و کزازی و شریعتی و بانو امین، خمینی، منتظری، موسی صدر، سیستانی و حکیمی و امیرکبیر و چمران، صیاد، خرازی و هادی و تختی و ... و بسیاری از یاران امام زمان (عَجَّلَ اللهُ فَرَجَه) به آن سخن می گویند. فارسی، زبان مشترک ایران و ایرانی است. زبان ادبیات است. زبان شیعه است. زبان شیرینِ اعتراض است. فارسی، زبان عشق است. من آگاهانه، لبریز از شور فارسی ام.

سپس با احترام به وضعیتی که در آن بزرگ شده ام، به دنبال اصالت نژادی، زبانی و سرزمینی ام می گردم، اگر توانستم آن زبان را یاد می گیرم، نقاط قوت آن فرهنگ را تأیید و نقاط ضعفش را ناپسند می شمارم و در راه کمک به اصلاح آن، تلاش می کنم. این، وظیفه ی آدمی همچو من است. به راستی که زندگی آباد، در گرو روان آباد است.

 

  1. ستون های ایران

تا به امروز، ((ایران)) این کشورِ از مردمان خوب روزگار، بر چند ستون، استوار مانده است:

  1. هویت ایرانی 2. زبان فارسی 3. تمامیت ارضی 4. مهربانی و غیرت 5. تشیع، اکنونِ آگاهانه و امید به بهترین آینده­ی واقعی

هر حلقومی که عامدانه هر کدام از این ستون ها را خواست بلرزاند، حلقوم شیطان است و باید خفه گردد. کسی هم که ناآگاه است، باید با دلسوزی و قاطعیت، آگاه گردد یا در غیر این صورت، شرش دور نگه­داشته شود.

 

  1. زبان فارسی در استان و شهر کرمانشاه

با گذران حکومت ها از هخامنشیان به بعد، آمد و شد مردم و ماندگاری شان، زبان فارسی در این دیار پا گرفت، استوار شد و تا به امروز در این سامان ادامه یافت. زبان شناسی، یکی از نمایانگران و آیینه های تاریخ است و اصلی ترین شاهد زبان­شناختیِ باستانی بودن زبان فارسی در این گوشه ی ایران، وجود واژگانی در لهجه ی فارسی شان است که ریشه ای باستانی دارند و وابستگی ای به منطقه های پیرامونشان ندارد، بلکه نمونه های مشابهش را می توان در لهجه های سرزمین های دورتر که فارسی در آن­جا بنیان کهن تری دارد، همچون خراسان بزرگ، پیدا کرد.[11] زبان فارسی، به دلایلی همچون 1. نظم افزون تر درونی 2. استواری بیشتر گفتاری 3. پر نوشته بودن 4. پیوند بیشترش با جهان، بر همه ی زبان های نیاایرانی و به ویژه پهلوی و بیشتر کردی، تأثیر گذاشته است، به گونه ای که مثلاً بسیاری از واژگان و ریخت ها در زبان کردی، ریشه ای فارسی دارند. اگر کسی با زبان فارسی به صورت تخصصی آشنایی داشته باشد، جمله هایی کردی از هر گویشش را برایش بخوانند، می تواند ریخت اصلی فارسی برخی از کلیدواژه­های آن جمله ها  را تشخیص دهد. کرد کلهری گویش به ((آن­ها)) می گوید ((اَوانَه/اَوان: واو میان دو لبی))، به ((خودت)) می­گوید ((خووَت: واو میان دو لبی)) و به ((برف)) می گوید ((وَفر))، کرد سورانی گویش به ((خوش)) می گوید ((خووَش: واو میان دو لبی))، به ((شهر)) می گوید ((شار)) و به ((سپاس)) می گوید ((سه پاس: با کشش در هجا ها))، کرد کرمانجی گویش به ((آسِمان)) می گوید ((آسمین))، به ((زمین)) می گوید ((زِمی)) و به ((او)) می گوید ((اِو: واو میان دو لبی)) و در همه ی تیره های دیگر کرد نیز از این دست نمونه ها، که برای کوتاه­نویسی، به همین بسنده می گردد، ولی در این باره ها می توانید همین حالا به همه ی نوشته های جناب دکتر میرجلال الدین کزازی، نگاه کنید، به ویژه:

  1. کتاب ((کرمانشاه شهر شگرف ماه))
  2. مقاله ی (((تاسه) کردی کرمانشاهی))
  3. مقاله ی گفتگویی ((پارسی کرمانشاهی در گفتگو با میر جلال الدین کزازی- وحید میرزاده))
  4. مقاله ی ((گذری گُرج از چال و پُلوک))
  5. دیباچه بر کتاب ((گِلاریژان: یکصد و ده ترانه با گویش زیبای کرمانشاهی- علی لیمویی))
  6. دیباچه بر کتاب ((واژه نامک گویش کرماشانی- علی لیمویی))

پرسشی پیش می آید که از کجا معلوم که کردی بر فارسی تأثیر نگذاشته و این واژگان و ریخت ها، ریشه ی کردی ندارند؟! پاسخ این است که کسی نگفته است که کردی بر فارسی هیچ تأثیری نگذاشته ولی هنگامی که منِ نوعی، واژه و ریختی را با ریشه ی فارسی می دانم، یکی از دلیل هایش این است که من می توانم منابعی باستانی به زبان فارسی را معرفی کنم که آن عبارات در آن­جا وجود دارند ولی کسی نمی تواند منبع کردی قدیمی تری را نسبت به آن نوشته معرفی کند که آن عبارت ها در آن­جا نوشته شده باشند. نمونه­وار، من برای استناد ریشه شناسی هایم می­توانم به مانند این نوشتار های باستانی و دست اول، پشتوانه داشته باشم: زند، پازند، دین­کَرد، شِکَند گُمانیک ویچار، جاماسپی، شایست نشایست، مینوی خِرَد، انجیل زنده، کارنامه ی اردشیر بابکان، خیم و خِرَدِ فرخ مَرد، دیوان رودکی، شاهنامه ی فردوسی و ... .

نمونه­وار، کسی بگوید در گروه­واژه ی ((آبشوران)) که در این واژه­نامه آمده، شما از کجا می گویی که واژه ی ((آب)) فارسی است و کردی نیست؟! لاتین نیست؟! عربی نیست؟! در پاسخ می گویم که حکیم فردوسی در شاهنامه ی فارسی اش در سده­ی 4 و 5 خورشیدی، سروده است که:

... یکی   آتشی   برشده    تابناک / میان آب و باد از بر تیره خاک[12] ...

اکنون، شما منبعی باستانی تر از این نوشته، به کردی، لاتین یا عربی به من نشان دهید که در آن، از مفهوم H2O به لفظ ((آب)) یاد کرده باشد؟

لهجه ی کرمانشاهی فارسی که تا به امروز برای ما به یادگار مانده، در کل، ویژگی هایی دارد:

  1. ریشه ی ایرانی باستانی و همگام 2. اثرپذیری از لهجه های فارسی پیرامون: فارسی همدانی و تهرانی (پایتختی) 3. اثرپذیری از زبان های ایرانی پیرامون: کردی و لری 4. اثرپذیری از زبان های ناایرانی پیرامون: عربی (دینی رسمی) و ترکی (وارداتی حکومتی) 5. اَدا کردن سرسخت و باز، به علت زندگی مرزدارانه و کوهستانی 6. سادگی و صمیمیت 7. بیشتر ویژه ی شهر کرمانشاه 8. هنوز دارا بودن واژه ها، گروه­واژه ­ها و ریخت هایی کهن و یگانه، و از این راه توانمندی کمک به سره گویی فارسی.

این لهجه، اثرگذاری هایی نیز داشته است:

  1. بازویی برای نگهداری از زبان های فارسی باستانی و الگو 2. زبانی مشترک برای پیوند اقوام گوناگون در کرمانشاهان 3. اثرگذاری بر لهجه ی فارسی همدانی 4. اثرگذاری بر زبان های ایرانی پیرامون: کردی های استان کرمانشاه، لری و لکی 5. گونه ای شخصیت دادن به ماندگاری هویت دسته ای از فارس های باختر و زبان فارسی باختری

تلنگر این که، امروزه در استان کرمانشاه در شهر هایی جدا از مرکز نیز، به ویژه در شهر های قصرشیرین، صحنه و کنگاور، می توانند به لهجه ای نزدیک به فارسی کرمانشاهی، گویش کنند.

این لهجه، جزء جدایی ناپذیری از گنجینه ی فرهنگ ایرانی است و برما ایرانیان است - به خصوص بر ما فارس های کرمانشاهی و کرمانشاهیان -، که آن را پاس بنهیم و به کارگیری کنیم.

یک واقعیت ناپسندی که درباره ی تاریخ دانش در خطه ی کرمانشاه وجود دارد، این است که جزء مناطق کم نوشته­ی ایران است و مردمش عموماً در گذر روزگار، کم دست به قلم بوده اند، چه به کردی چه به فارسی. نباید دنبال دلیل های پیچیده نیز گشت. شاید دلایلی از این قرار، به این موضوع دامن زده است: 1. زندگی طبیعت گرا 2. در شاهراه جنگ ها بودن 3. گرایش فراوان به داد و ستد 4. وجود آیین ها و مذاهب گوناگون ولی کم عمق میان مردم و با پیروان پراکنده 5. کم گرایشی به ادبیات 6. دغدغه ی فرهنگی نداشتن 7. خودپسندی اجتماعی 8. کم توجهی به علوم.

 

  1. پیشینه ی این پرسش و پژوهش

| درباره ی نژاد فارس کرمانشاهی، ما کمبود منبع نداریم، بلکه نبود منبع داریم! و فقط می توانیم ردپای این موضوع را خودمان در آثار زبانی ای که درباره ی تاریخ این لهجه و زبان فارسی در این پهنه، نوشته شده اند، با نشانه های زبان شناختی، تاریخی و باستان شناسانه، به عنوان آیینه ی نمایانگر تبار این دسته از مردم، در دید بگیریم و با همین روش، به منابع تاریخی معتبر برگشت کرده و همگام با جستار های زبانی، تاریخی و باستان شناسانه، سرنخ های این بحث را دسته بندی کرده و برآیند روشن و آشکار به دست دهیم. برای همین، گزاف نیست اگر بگویم که این کتاب، اولین منبعِ در عین حال روشمند، دسته بندی شده و کوتاه این موضوع است. برای تحقیق در این باره، پیشنهاد نمی کنم که آسان­طلبانه فقط به ارزیابی های تاریخیِ تخصصیِ نوشته شده درباره ی سرزمین کرمانشاه مراجعه کنید، بلکه به هر منبعی که پیوندی به تاریخ این گوشه ی ایران می رساند نگاه کنید، زیرا بیشتر آثار تخصصی کرمانشاه شناسیِ نوشته شده، از پیش نگاهی تنها کردگرایانه درباره ی این منطقه گزینش کرده اند و به شما خوراک علمی بسته ای می دهند. از علل این کارشان، می توان نوعی جهت گیری سیاسی علیه حکومت های وقت، به شمار آورد. از کتاب های تاریخ کرمانشاهان، می توان از این کتاب یاد کرد:

  • کرمانشاهان و تمدن دیرینه آن شامل: اوضاع طبیعی، جغرافیایی، تاریخی، اجتماعی و اقتصادی (2جلدی)- ایرج افشار سیستانی.

|| درباره ی لهجه ی فارسی کرمانشاهی و تاریخ زبان فارسی در این دیار، منابعی ارزشمند کار شده اند، ولی بسیار اندک و محدود اند. آثار جناب دکتر میر جلال الدین کزازی از این دست اند که برخی شان را پیش از این شناساندم. به همچنین:

  1. همین کتاب.
  2. پایان نامه ی ((بررسی فرایندهای واجی فارسی کرمانشاهی براساس واجشناسی خودواحد- اعظم خسروی، راهنمایی خسرو غلامعلی زاده و مشاوره ی عامر قیطوری))
  3. مقاله ی ((فعل در فارسی کرمانشاهی- زهره بهجو))
  4. مقاله ی ((زبان گونه های اجتماعی در گویش فارسی کرمانشاهی- وحید رنجبر چقاکبودی))
  5. مقاله ی ((تحلیل مورایی کشش جبرانی در گویش فارسی کرمانشاهی- سمیرا احمدی ورمزانی و مهدی فتاحی))

||| در شاعران: (بیشتر ترانه)

  1. فرشید یوسفی (پیام و فرشید)
  2. یدالله بهزاد ایوانی کرمانشاهی (بهزاد)
  3. محمدرضا فتاحی (تندر) دارای مجموعه شعر کامل به این لهجه-
  4. علی اشرف نوبتی (پرتو)
  5. منوچهر ناصحی (پپو و پاییز) دارای مجموعه شعر کامل به این لهجه-
  6. علی لیمویی (ثابت) دارای مجموعه شعر کامل به این لهجه-
  7. نوروز قادری

|||| در بخش فرهنگ واژگان، کتاب های:

  1. فرهنگ لغات گویش کرمانشاهی- خسرو حیدرزاده (دیباچه محمدرضا همزه ای)
  2. واژه نامک گویش کرماشانی- علی لیمویی (دیباچه میرجلال الدین کزازی و ایرج افشار سیستانی)
  3. همین کتاب

||||| در گزارشگران تحلیلگر:

  1. محمود ظریفیان الگو: روزنامه ی باختر کرمانشاه-
  2. بهزاد خالوندی الگو: فصلنامه ی فروزش-
  3. حمید مولایی فر الگو: روزنامه ی باختر کرمانشاه-

|||||| در پژوهشگران جداسازی فارسی کرمانشاهی با فارسی سخن گفتن کرد های استان کرمانشاه، مقاله های:

  1. بررسی تداخل نحوی کردزبانان کلهر ساکن کرمانشاه به هنگام تکلم به زبان فارسی معیار- خسرو غلامعلی زاده، عامر قیطوری و اکرم کرانی
  2. بررسی خطاهای واژگانی دوزبانه های کردزبان ساکن کرمانشاه به هنگام تکلم به زبان فارسی معیار- اکرم کرانی، خسرو غلامعلی زاده و عامر قیطوری

||||||| در ارزیابی بی­ پرده، بی پروا، ضد شبهه، دسته بندی شده، راهگشا و نوین:

  • همین کتاب

|||||||| در آوازخوانی و رسانه:

  1. سید اسماعیل پیرخِدِری (تک آهنگ)
  2. جلال نصیری (دو آهنگ و یک دکلمه)
  3. و دیگران، که با احترام، ولی بیشترشان جدا از بحث پایین بودن ارزش ادبی و محتوای بیشتر سروده ها- یا به خوبی با بیان درست این لهجه آشنا نیستند یا کنار همین مشکل، تعلق خاطری نیز به آن ندارند و تنها می­خواهند کاری جذب­کننده و طرفدارساز انجام دهند. دو خواننده ی پیش هم دست کم از قاعده ی نخست، مستثنی نیستند.

/ در بحث رسانه نیز، در رادیو و تلویزیون کرمانشاه و شبکه های اجتماعی، عموماً همین مشکلات وجود دارد.

نسبت به لهجه ی فارسی کرمانشاهی و تاریخ زبان فارسی در این دیار، تفاوتی که این اثر با آثار پیش دارد، این است که: 1. سرنخ هویت نژادی پارسی این زبان و لهجه را مستند و مستدل نشان می دهد. 2. کلیت این لهجه را در دیدگاه گرفته است. 3. اطلاعات کلان، دسته بندی شده و فشرده به دست می دهد. 4. شخصیت دار بودن لهجه را به عرصه­ی نمایش می گذارد. 5. زیر تأثیر قوم گرایی به ویژه کردگرایی و بیشتر بودن کردها در این زمین نیست. 6. در کنار دیگر مباحث کتاب، دارای پیام و هدف کاربردی است.

نسبت به تفاوتش با فرهنگ واژگان یاد شده: 1. ریشه ی مستقل پارسی این زبان و لهجه را می نمایاند. 2. وارد جزئیات زبانی-ادبیاتی همچون ریشه شناسی و ترکیب شناسی شده ­است. 3. بازبررسی فرهنگی کرده است. 4. واژ ها و گروه­واژه های نوپدیدآمده را نیز عرضه می کند. 5. برخی کلمه ها و ترکیب ها را به علت خطاداری، بی معنایی، بومی نبودن و بی­ادبانگی نیاورده است. 6. چکیده است. 7. برداشتی کردگرایانه و طفیلی گون از واژه ها ندارد. 8. همراه با برخی اصطلاحات و ضرب المثل ها شده است. 9. در کنار دیگر مباحث کتاب، دارای پیام و هدف کاربردی است.

نسبت به ارزیابی بی­ پرده، بی پروا، ضد شبهه، دسته بندی شده، راهگشا و نوین در این کتاب: سخن بیدار کننده ی دلسوزانه ی با راهکار که با تلنگرش، همچون سربازی استوار، تکلیف خودشناسی و ارتباطات فرهنگی را مشخص کند، بهتر از مدارا کردن هویت باخته و خودباختگی فرهنگی است. بایسته و لازم پرداخته شده است.

 

  1. لهجه، مهم تر از واژه

به دید بنده چنین می رسد که چون هویت اصلی یک لهجه، به مرز های آهنگین و ریخت های آن است، اگر واژه ای در آن لهجه، دیگر گفته نشود، به اصل لهجه آسیبی وارد نمی گردد، ولی اگر آهنگ و ریخت لهجه، آسیب ببیند، صِرفِ گفتن واژگان ریشه دارِ آن لهجه، ریشه ی آن لهجه را پاینده نمی کند. مثلاً اگر کرمانشاهی ای که در شهری دور از اینجا بزرگ شده، واژه هایی را که در واژه­نامه ی این کتاب آمده با هویت کرمانشاهی شان نداند و آن ها را با تأثیر خانواده اش با لهجه ی فارسی آن شهر تلفظ کند، واژه زنده مانده اما لهجه مُرده است و چه بسا کسانی آن کلمات را به نام آن منطقه بشناسند! منتهی، کرمانشاهی ای که با لهجه ی فارسی کرمانشاهی بزرگ شده، حتی اگر این کلمه های ویژه و بومی را هم نداند، واژه های فارسی کلان را با آهنگ خودش بیان می کند، می تواند واژه هایی را بومی سازی کند یا با ریخت بومی، واژه بسازد و ریشه ی لهجه و هویت آن زنده بماند!

این سخنان به این معنا نیست که واژه ی بومی، ارزشی ندارد، بلکه به این معناست که اگر پایبندی به واژه ی بومی را مهم تر از پایبندی به لهجه (آهنگ و ریخت) بدانیم، به لهجه آسیب می زنیم. وگرنه شکی در این نیست که واژگان یک زبان و لهجه، سرگذشت و حافظه ی آن هستند. لهجه، روح زبان است. واژگان، روان زبان اند. پایبندی به ریشه­دار سخن گفتن، تن زبان است.

برای همین، یکی از سخنانی را که در بخش ((پیشنهاد ها)) می خواستم بیاورم، همین­جا می آورم و آن هم این که روی سخنم  به بزرگواران کرمانشاهی ای است که این لهجه را دوست دارند یا دست کم آن را پاس می نهند، مطالعات زبان و ادبیات فارسی دارند، دانشجو یا آموزشگر آن هستند و خلاصه دغدغه ی ادبی دارند: بنده با توانایی اندک و وقت محدودم، در این کتاب درباره ی فارس و فارسی کرمانشاهی، سخنان فصل الخطاب، راهنما و واژه نامه ی نوینی ارائه نموده ام، حال، شما که اهل این دیارید، به شاخصه های آن و اصلاحش ارج می گزارید و علاقه و تخصص خودتان را زبان و ادبیات فارسی می دانید، واقعاً چه اولویتی مهم تر از این باید داشته باشید که با همکاری همدیگر، یک کتاب مفصل درباره ی پایه ها و قواعد ((لهجه ی فارسی کرمانشاهی)) بنویسید؟! اگر شما این کار را نکنید، چه کسی این کار را بکند؟! آیا این خاک، این حال و هوا و این فرهنگِ بدفرهنگ شده، حقی بر گردن شما ندارد که به دادش برسید؟! مگر غیر از این است که شما در این دامان بزرگ شدید و به قول لهجه ی فارسی اش ((نازار)) شدید؟! چرا انجمن های ادبی پویا و زنده برپا نمی کنید؟! جایی ندارید؟! مگر خیابان، زمین و چمن خدا را از شما گرفته اند؟! چرا نمی نویسید؟! چرا گفتگو نمی کنید؟! چرا به ((انسان)) کمک نمی کنید؟! رنج انسان را می­توان از راه ((ادبیات)) هم کم نمود. مگر نه این است که خدای بزرگ در قرآن کریم فرمود:

ادیب، می تواند در راه هدایت باشد، به شرط این که چنین باشد: ... ((... آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَذَکَرُوا اللَّهَ کَثِیرًا وَانْتَصَرُوا مِنْ بَعْدِ مَا ظُلِمُوا ...)): ... ((... ایمان آورده و کارهاى شایسته کرده و خدا را بسیار به یاد آورده و پس از آنکه مورد ستم قرار گرفته‏ اند یارى خواسته‏ اند ...))[13]

 

دنباله ی نوشته


 اسدآباد همدان.[1]

 آذری آذربایجانی.[2]

 بخش بزرگ استان ایلام.[3]

 ر.ک: تبار نامه ی مختصر شخصی، امیر رضا عطری کرمانشاهی.[4]

[5] 11/4/1400، پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی، وطن دوستی از منظر اسلام، 10/4/1400، makarem.ir

 ر.ک: تاریخ ایران باستان، حسن پیرنیا (مشیرالدوله).[6]

 بررسی اندازه ای نژادی-زبانی-دینی حکومت های تاریخ ایران، امیر رضا عطری کرمانشاهی.[7]

[8] 14/4/1400، همشهری آنلاین، هیچ استانی به پای کرمانشاه نمی­رسد، 10/3/1399، hamshahrionline.ir

9. 14/4/1400، ویکی پدیا دانشنامه آزاد، فارسی زبانان، 2021/6/21، fa.wikipedia.org، به نقل از

"Iran — The World Factbook". Central Intelligence Agency. Archived from the original on 3 Februrary 2012. Retrieved 13 May 2013..

"Country Profile: Iran" (PDF). Library of Congress – Federal Research Division. May 2008. Retrieved 30 April 2019.

"The World Factbook - Iran". United States Central Intelligence Agency (CIA). (April 28, 2011) Retrieved 15 May 2011.

"Ethnic Groups and Languages of Iran" Library of Congress, Federal Research Division. http://lcweb2.loc.gov/frd/cs/profiles/Iran.pdf. Retrieved 2009-12-02.

[10] 15/4/1400، ویکی پدیا دانشنامه آزاد، استان کرمانشاه، 2021/7/5، fa.wikipedia.org، به نقل از طرح بررسی و سنجش شاخص‌های فرهنگ عمومی کشور (شاخص‌های غیرثبتی){گزارش}: استان کرمانشاه/ به سفارش شورای فرهنگ عمومی کشور؛ مدیر طرح و مسئول سیاست گذاری:منصور واعظی؛ اجرا: شرکت پژوهشگران خبره پارس- شابک: ۱۵۷۶۶۲۷۶۰۰۹۷۸* وضعیت نشر: تهران- موسسه انتشارات کتاب نشر، ۱۳۹۱ *وضعیت ظاهری: ۲۹۶ص: جدول (بخش رنگی)، نمودار (بخش رنگی).

 ر.ک: پارسی کرمانشاهی در گفتگو با میر جلال الدین کزازی، وحید میرزاده. [11]

[12] 23/4/1400، گنجور، فردوسی، شاهنامه، آغاز کتاب، بخش 3 گفتار اندر آفرینش عالم، بی­تا،  Ganjoor.net، به نقل از ویکی دُرج، کتابخانه آزاد شعر پارسی،Wikidorj.com

[13] ر.ک: (24/4/1400)، پارس قرآن، قرآن کریم، الشعراء، آیه 227، ترجمه ی محمدمهدی فولادوند، بی­تا، parsquran.com

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
همه ی حقوق مادی و معنوی این تارنوشت، به امیررضا عطری تعلق دارد و هر گونه بهره برداری از این مطالب، تنها با ذکر منبع یا در موارد قانونی با اجازه مالک فکر، بی مانع است، در غیر این صورت، پیگرد قانونی می شود. 1396