خواندن برخط بررسی عوامل پذیرش جهانی دولت امام مهدی، از منظر قرآن و روایات-1
بسم الله الرحمن الرحیم
تقدیم به:
پدر و مادر عزیز تر از جانم، که همیشه مدیونشان هستم.
تشکر و قدردانی:
حمد و سپاس خدای را که توفیق کسب دانش و معرفت را به ما عطا فرمود. در اینجا بر خود لازم می دانم از تمامی اساتید بزرگوار، به ویژه اساتید دوره ی کارشناسی ارشد، که در طول سالیان گذشته مرا در تحصیل علم و معرفت و فضائل اخلاقی یاری نموده اند تقدیر و تشکر نمایم.
از استاد گرامی و بزرگوار جناب آقای دکتر محمد جواد نجفی که راهنمایی اینجانب را در انجام تحقیق، پژوهش و نگارش این پایان نامه تقبل نموده اند نهایت تشکر و سپاسگزاری را دارم.
چکیده:
این پژوهش، در پی بررسی عواملی است که از دیدگاه قرآن و روایات، زمینه ی پذیرش جهانی نهضت و حکومت حضرت مهدی علیه السلام را فراهم می کنند. بر پایه ی نوید خداوند در وحی و آموزه های فرستادگانش، در آخرالزمان با گرایش جهانی مردم، حکومت جهانی سعادت بخش به رهبری منجی موعود شکل خواهد یافت. با نگاه به این که موضوع مهدویت با اصل زندگی ارتباط دارد و جزئی محوری در آموزه های وحی و فرستادگان الهی است، هدفی که در این نوشتار، مد نظر است، پرداختن به موضوعات پیوند مهدویت و جهانی شدن و عوامل فطری، درونی و بیرونی این پذیرش جهانی است. عوامل درونی، ویژگی های مهدویت و عوامل بیرونی، بحران های اجتماعی هستند. روش انجام کار در این پژوهش، محور قرار دادن آیات قرآن و روایات اهل بیت علیهم السلام، توضیحی درباره ی متن آیات و روایات و استناد به منابعی برای شفافیت بیشتر مباحث است. نتایج به دست آمده از این پژوهش، این است که اصلی ترین عامل رویکرد جهانی به گفتمان مهدویت، شخص خود مهدی موعود است. به نظر می رسد که عامل جذاب کلی پویش مهدویت برای عموم مردم نیز، جاذبه ی بی نظیر این نهضت است که برآیند همه ی ویژگی های درونی اش برای بهبود پیوسته ی مادی و معنوی زندگی جهانیان است.
کلمات کلیدی: پذیرش جهانی – دولت جهانی – امام زمان – مهدویت - عدالت
این پژوهش، در یک مقدمه و چهار فصل با عبارت های زیر سامان یافته است:
- فصل اول: کلیات (دارای مقدمه)
- فصل دوم: زمینه های فطری پذیرش جهانی دولت مهدوی
- فصل سوم: عوامل درونی پذیرش جهانی دولت مهدوی
- فصل چهارم: عوامل بیرونی پذیرش جهانی دولت مهدوی
یکی از کهن ترین بحث هایی که در تاریخ دین همیشه مورد گفتگو و بررسی بوده است و در حوزه ی آینده پژوهی نیز به آن پرداخته می شود، پیدایش منجی آخرالزمان و کیفیت این ظهور و برنامه های پیش روی آن است. از مواردی که همیشه در این مباحث مطرح بوده، این است که چنین حکومتی، فراگیر و جهانی خواهد بود و همگان با اقبال به آن روی خواهند آورد. با گذشت زمان و افزایش مکاتب، تمدن ها، اکتشافات و اختراعات، همواره ملت ها و گروه ها در فکر بهبود وضع زندگانی خویش از لحاظ گوناگون بوده، تفاوت سبک زندگی ها و طرز تفکر ها ادامه یافت و موازی با این قضایا همچنان بحث وحدت پیدا کردن مردم جهان در عصر رهبری منجی آخرالزمان نیز مطرح بوده است. علمای ادیان به خصوص اسلام و مذهب تشیع اثنا عشری، همواره در طول قرون گذشته پاسخگوی بسیاری از مسائل و شبهات مهدویت بوده اند ولی یکی از مباحث اساسی ای که واقعاً کم به آن پرداخته شده است و با گذشت زمان، اهمیت پرداختن به آن آشکار تر می گردد، موضوع چگونگی پذیرش دولت منجی موعود توسط مردم جهانی است که در هنگامه ی ظهور، از تضاد ها و کشمکش ها لبریز است. زیرا همان طور که مطرح گشت، جهان امروز پر از درگیری های فکری است و شاید به جرأت بتوان گفت که یکی از عالی ترین جلوه های الهی آن نهضت مقدس، بازگشت دادن مردم به فطرتشان و گردهم آوردنشان در یک مسیر مستقیم الهی است که این اتحاد با محوریت منجی موعود صورت خواهد گرفت. اما به راستی چگونه در جهانی که پر از جبهه ها، شکاف ها و تضاد های فکری، فرهنگی، اخلاقی، علمی، اقتصادی و سیاسی است، مردم جهان به نهضت منجی موعود گرایش پیدا خواهند کرد؟! چه عواملی و چگونه موجب خواهند شد که جهان هزار و یک رنگ پیش از ظهور، به یک نهضت واحد الهی بپیوندد؟!
- بیان مسأله
مدت ها در فکر پرداختن به حل مسأله ای مهم و به روز در حوزه ی مطالعاتی مهدویت بودم تا این که با مشورت گرفتن از یکی از استادانم دکتر جعفر نکونام (عضو هیئت علمی علوم قرآن و حدیث دانشگاه قم)، به واکاوی مسأله ی جهانی نگر پیش رو رهنمون شدم. مسأله ی اصلی این پایان نامه، پاسخ به این سؤال است که از منظر قرآن و روایات، چه عواملی باعث خواهند شد که نهضت و حکومت امام زمان علیه السلام، مورد اقبال در سطح جهانی قرار بگیرد؟! به بیان دیگر، (الف) نهضت ها و حکومت های بشری در طول تاریخ هر چقدر هم که بزرگ و جذاب بوده اند ولی تمام جهان را تحت تأثیر خود قرار نداده اند و برای تمام جهان، جذابیت نداشته اند و یا اگر حکومتی نیز به محوریت شخص معصوم قرار داشته است اما یا مردم از ادامه ی همیاری با آن سر باز زده اند یا دایره ی فراگیری اش تمام جهان نبوده است، کیفیتش به تکامل یافته ترین حالت دینی نبوده است و واسطه های الهی ای هم که در رأس حکومت بوده اند، عمر طولانی ای نداشته اند. (ب) در آیات شریفه و روایات صحیحه و متواتره، به صراحت تمام، اشاره به فراگیر شدن بی سابقه ی نهضت الهی مهدوی در سطح جهانی شده است.
بر اساس منظومه ی فکری تشیع، شایسته ترین و اصلی ترین طرحی که همه ی مؤلفه های ((جهانی شدن)) را دارد، گنجایش محوریت این طرح بزرگ را دارد و همه ی مردم جهان می توانند آن را بپذیرند، ((مهدویت) است. لذا موضوع این نوشتار، پیگیری تلاشی علمی در راستای نمایاندن روشمندانه ی ابعادی از اثبات همین مطلب است.
مسلماً، وقتی نهضت مهدوی جریان خواهد گرفت که پیش از آن، زمینه های فکری و فرهنگی اش نهادینه سازی شده باشد. به عبارتی دیگر مردم وقتی موضوعی را خواستار خواهند شد و یا به آن خواهند پیوست که حداقل شناخت مختصری هم که شده از آن داشته باشند. از این رو وقتی که ما شیعیان مدعی شکل گرفتن نهضت جهانی به رهبری شخصی معصوم هستیم، مطمئناً به اندازه ی ادعایی که داریم باید دلایل قانع کننده و استواری هم برای این اعتقاد به منظور ارائه به جهانیان داشته باشیم. در قرآن و روایات، با بیانی عقلانی و مستند، به بیان برخی از این دلایل پرداخته شده است ولی متأسفانه هیچ اثر واقعاً مستقلی توسط پژوهشگران اسلامی در این باره نوشته نشده است. جدای از این بحث، ما در عصر غیبت کبرای امام زمان علیه السلام به سر می بریم و یک دوره از دوره های سرنوشت ساز آخرالزمان بر عصر ما منطبق است، بر ماست که در حیطه ی علوم دینی، تا حدی که توان و ظرفیتش را داریم، نسبت به پرسش های بزرگ و چالشی مهدوی، مطالعه ی روشمند نموده و در این موارد پاسخ هایی متقن به جامعه ی علمی و عمومی ارائه دهیم. بی شک یکی از مهم ترین پرسش هایی که تا کنون، به روشنی و گستردگی درباره ی آن، پاسخ روشمندی ارائه نشده است، یافتن پاسخ هایی برای این پرسش بزرگ است که شخص آن حضرت و دولت کریمه اش چه شاخصه هایی دارند که در سطح جهان مورد اقبال و پذیرش عموم ملت ها قرار خواهند گرفت؟! پیگیری علمی این پرسش در این پایان نامه، نه تنها به سهم خود مقداری اندک، جای خالی پاسخ به این پرسشِ بزرگ را در پژوهش های مهدوی به خود اختصاص خواهد داد، بلکه این پاسخ برای عموم افراد جامعه نیز، زمینه و جنبه ای مقدمه ساز برای ورود عقلانی شان به مباحث مهدویت خواهد بود، لذا من پیگیری علمی این مسأله را انگیزه ای بزرگ، ضروری و مهم می دانم.
هدف در این پژوهش، تا حدودی روشن تر ساختن عواملی است که از منظر قرآن و روایات، به علت آن عوامل، مردم جهان تدریجاً به نهضت مهدویت علاقه مند می شوند، به آن جذب می شوند، به صورت عملی آن را یاری خواهند کرد و در زمان ظهور و خروج امام زمان علیه السلام، بیش از پیش به آن متوجه و روی آور خواهند شد. ضمناً در کنار این مباحث، عوامل داخل حکومتی آن حضرت را هم که باعث مورد اقبال قرار گرفتن در سطح جهانی خواهد شد نیز مورد بررسی قرار داده ایم. کاربرد فکری پاسخ به این مسائل تا حدی است که اگر پاسخ های قانع کننده ای برای آن ها نداشته باشیم، مسلماً یک بخش چالش برانگیز از منظومه ی فکری تشیع را فرو نهاده ایم، آن هم در عصری که فکر مردم بیش از پیش به مسئله ی منجی بشری گرایش پیدا کرده است. هر ادعایی نیاز به استدلال دارد و ما شیعیان نمی توانیم که چنین ادعای بزرگی را بی استدلال و استناد رها کنیم، زیرا در این صورت، این گفتمان بی نظیر را از یک نقطه ی قوت بزرگ به یک نقطه ی ضعف تبدیل کرده ایم.
پرسش اصلی این پژوهش، این است که از منظر قرآن و روایات، چه عواملی باعث می شود که نهضت و حکومت امام زمان علیه السلام، جهان را تحت تأثیر خود قرار دهد و در سطح جهانی، جدی ترین جاذبه های ممکن را داشته باشد؟! مسائل فرعی ایجاد شده از دلِ همین سؤالِ اصلی که پاسخ یابی آن ها ضروری است، عبارت اند از این که بنا بر آیات و روایات: 1- عوامل فطری و سرشتی گرایش مردم در پذیرش جهانی نهضت و حکومت امام مهدی علیه السلام، چه عامل هایی هستند؟ 2- عوامل درونی و ویژگی های این نهضت و حکومت، چه عامل هایی هستند؟ 3- عوامل بیرونی و اجتماعی گرایش مردم به این نهضت و حکومت، چه عامل هایی هستند؟
پاسخ بنیادی برای پرسش اصلی این پژوهش، ((جاذبه ی بی نظیر شخص مهدی موعود)) می باشد، بدین معنا که پویش یکپارچه و اصیل عدالت جهانی، مرهون رهبری یک مصلح پاک، فرهمند و محبوب ایجاد می شود که این مصلح، همان منجی آخرالزمان در ادیان ابراهیمی انگاشته می شود.
پاسخ های پرسش های فرعی این پژوهش، به این قرار اند: (الف) از لحاظ جاذبه های فطری: نوع بشر به دلیل خواست فطری اش، به یک پیشوای معصوم گرایش دارد و بدون او حتی اگر به بهترین پیشرفت های مادی هم برسد، خلأ معنوی را حس خواهد کرد و هیچ جایگزینی برای این پیشوای الهی نخواهد داشت، لذا اگر برای انسان های دردمند و مشتاق عدالت، محرز شود که مجدداً پس از چندین قرن، یک شخص معصوم در اجتماع حضور علنی پیدا کرده است، مسلماً به صورت فطری به او و راهش علاقه ی جدی پیدا خواهند کرد و در این راه عمل خواهند کرد. (ب) عوامل درونی این پذیرش: پیشوای این حرکت، خود بزرگترین ضامن گرایش مردم جهان به این نهضت است چون تمام ادیان و مکاتب دینی و حتی برخی از مکاتب غیر دینی، بحث انتظار ظهور منجی آخرالزمان را در آموزه هایشان دارند. جلوه گری هایی که نهضت مهدوی در ابعاد گوناگون زندگی (دینی، فرهنگی، علمی، اقتصادی و سیاسی) خواهد داشت، آنقدر بدیع و جذاب خواهد بود که توجه جهانیان را عملاً به خود جذب خواهد کرد. (ج) عوامل بیرونی این پذیرش: انسان ها ((بدون رهبری یک انسان معصوم و الهی))، هر چقدر هم سعی کنند که عدالت را درست تبیین و اجراء کنند، ولی باز دیدگاه های ذهنی غلطی درباره ی اصل عدالت و کیفیت اجرای آن خواهند داشت، برای همین، جامعه ی انسانیت بدون رهبری یک انسان معصوم، نمی تواند بر اجرای عدالت همگانی، کامل و همه بعدی، کاملاً مشرِف و ضامن باشد، لذا این عوامل، زمینه ساز این خواهد بود که بسیاری از مردم برای دوری از مشکلاتشان، گرایششان را به سمت نهضت و حکومت مهدوی دگرگون کنند.
پیش فرض هایی که در مطالعات قرآنی و روایی در این باره کسب شده، شاهد بر همین فرضیه هایی است که در این پژوهش مطرح شده اند. باور به موعود گرایی از آموزه های مسلم الهیات و اعتقاد به مهدویت، از اصول مشترک شیعی و سنی و روایاتش متواتر است. پذیرفته شدن این موضوع در الهیات و اسلام، پیش درآمدی بنیادین و محکم برای ورود به فهم عامل های مقبولیت عمومی آن می باشد. گرایش فطری و دینی مردم جهان به منجی آخرالزمان و وجود یک شخص معصوم در زندگی انسان ها و نظارت او بر تمام شؤون زندگانی شان با یاری رساندن تدریجی عموم همین انسان ها به او، به وسیله ی شناخت و تمنایی که نسبت به او پیدا می کنند، قطعاً ضامن پذیرش و اقبال جهانی و عمومی به آن حضرت، نهضتش و دولتش خواهد بود. بر طبق پیش فرض های مطالعاتی ام، بدیع بودن و جذابیت بی سابقه ی نهضت مهدوی و تاثیرش در زندگی فردی و اجتماعی و مادی و معنوی بشر آنقدر جلوه گر خواهد بود که گرایش همه ی جهانیان را در پی خواهد داشت. در سایه ی چنین حکومت الهی است که عدالت و قسط حقیقی در همه ی ابعاد پیاده خواهد شد، اشتباهات رفع خواهند شد، هر کس به حقوق و جایگاه واقعی و مناسب خود خواهد رسید، دیگر هیچ دلیل منطقی و عقلانی ای وجود نخواهد داشت که عموم مردم از چنین حکومت عدلی بیزار شوند، یا از آن پشتیبانی نکنند و یا به آن روآور نشوند. دیگر آن که این فقط یک شخص معصوم خواهد بود که عالی ترین نسخه ی مادیت و معنویت را می تواند به بشریت عرضه کند، آن هم نسخه ای که دارای اعتبار مطلق و بدون آزمون و خطا است. این فقط یک شخص معصوم خواهد بود که حول محور او می توان به پیشرفته ترین مراحل و ابعاد زندگی دست یافت و زندگی را ارتقاء داد. هیچ شخص و نهضتی نمی تواند جای خالی چنین شخص معصومی و نهضتش را پر کند. علاوه بر این ها، چون در متون اصیل و معتبر دینی، به وفور و به صراحت اشاره شده است که پس از این منجی موعود، وصی و امام دیگری متولد نخواهد شد و او آخرین بازمانده ی الهی است، میزان این گرایش برای مردم جهان به بالاترین حد خود خواهد رسید. این ها همه دلایلی قانع کننده برای پاسخ دادن به سؤال های این پژوهش خواهند بود. متن این استدلال ها و استناد ها در آیات قرآن کریم و روایات شریفه وجود دارند که ان شاء الله در میان متون این نوشتار، به قدر توان و فرصت به آنها خواهیم پرداخت. در این پژوهش، تمرکز بر روی روایات شیعه بوده و به بحث سندی پرداخته نشده است. متون روایی بهره گیری شده، از منابع روایی معتبر گردآوری گشته و اصالتشان در نزد علمای قرآن، روایت و تفسیر، پذیرفته شده و مورد اتفاق می باشد. ترجمه های متون قرآنی و روایی، از خود نگارنده است ولی برای این ترجمه ها، به ترجمه های مشهور هم توجه شده به طوری که مشخصاً برای ترجمه ی آیات، از سه ترجمه ی آیت الله ناصر مکارم شیرازی، حجت الإسلام و المسلمین حسین انصاریان و بانو مجتهده سیده نصرت بیگم امین، کمک گرفته شده و برای ترجمه ی روایات هم از پیگیری و تورق در متون ترجمه ی روایاتی فراوانی، بهره گیری شده است. برای هر مبحثی، از تعداد اندکی از آیات و روایات بهره گیری گردیده تا اختصار نیز رعایت گردد.
- سابقه ی مسأله و پیشینه ی پژوهش
جدا از این که اصل این بحث در ادیان ابراهیمی دیگر نیز سابقه دارد، پیشینه اش در عالم اسلام از همان ایام رسالت پیامبر و امامت ائمه علیهم السلام، به صورت جزئی، موردی و پراکنده و بنا به ضرورت و اقتضاء در خلال آیه های قرآن و روایت های معصومان آغاز و بیان شده و اثرات این مباحث تا به عصر ما ادامه داشته است. پرداختن پژوهشگرانه و موشکافی نسبت به کلیت سؤال اصلی این تحقیق، از نقل روایات چهارده معصوم علیهم السلام آغاز شده و در لا به لای کتب تحلیلی مهدویت هم تنها به صورت موردی، مختصر و محدود بررسی شده است. پرداختن به پاسخ دادن نظام مند و چندگانه به این سؤال ها، تا کنون در یک اثر مستقل شکل نگرفته بود.
از جمله آثاری که به صورت کلی یا گذرا یا محدود به اساس این موضوع یا کلیات و جزئیاتی در آن پرداخته اند، عبارت اند از:
کتاب ها: 1- وابستگی جهان به امام زمان عجل الله فرجه، آیت الله لطف الله صافی گلپایگانی. 2- حکومت جهانی مهدی (عج)، آیت الله ناصر مکارم شیرازی. 3- تشیع و فراگیری جهانی اش، مرتضی رضوی. 4- جهانی شدن و حکومت حضرت مهدی علیه السلام، رحیم کارگر. 5- حکومت دینی و دموکراسی، رحیم لطیفی. 6- گفتمان جهانی مهدویت و آینده ی بشر، قنبرعلی صمدی. 7- موعود گرایی و صلح و امنیت جهانی، علی ربیعی. 8- مهدویت، سیمای جهان در عصر امام مهدی علیه السلام، محمد امینی گلستانی. 9- مهدویت و جهانی سازی، علی اصغر رضوانی.
مقاله ها: 1- آسیب شناسی جهانی سازی با مدل جهانی گرایی مهدویت، علیرضا صدرا. 2- جهانی شدن و چشم انداز فرج، غلامرضا بهروز لک. 3- جهانی شدن و مهدویت، دو نگاه به آینده؛ سید عبدالقیوم سجادی 4- چگونگی پیروزی امام زمان علیه السلام، عزیزالله علیزاده مالستانی. 5- ویژگی های تمدن آخرالزمان از منظر قرآن، مهدی خوشدونی.
پایان نامه ها و رساله های دانشگاهی: 1- حکومت امام عصر علیه السلام، از منظر قرآن و سنت؛ سید محمد داوود موسوی، مهدی حسینیان؛ جامعة المصطفی، 1385 ه.ش. 2- ویژگی های حکومت جهانی مهدی علیه السلام؛ سید عبداللطیف سجادی، عزالدین رضانژاد و سید عبدالقیوم سجادی؛ مجله ی پژوهه، شماره ی 13، 1384 ه.ش.
در میان آثار مذکور، نزدیک ترینشان به موضوع و روند این پایان نامه، کتاب ((مهدویت و جهانی سازی، نوشته ی علی اصغر رضوانی)) است که فصل هایش از این قرار اند: دیدگاه های مربوط به جهانی شدن / نگرش به ماهیت جهانی شدن / ریشه های تاریخی جهانی شدن / نقد مبانی فکری جهانی سازی غربی / چالش ها و فرصت های جهانی شدن / جنبه های منفی جهانی شدن / جهانی شدن در منابع دینی / امتیازات طرح اسلام. امتیازات و تفاوت هایی که این پایان نامه نسبت به این کتاب دارد از این قرار است: 1- پایان نامه نسبت به کتاب، از شرح و تفصیل افزون تری درباره ی جهانی شدن مهدویت، برخوردار است. 2- کتاب بیش از هر چیزی به توضیح درباره ی اصل ((جهانی شدن)) پرداخته است و در نهایت به صورت مختصر، امتیاز اسلام را نسبت به طرح های دیگر بیان کرده است ولی این پایان نامه به چگونگی روند این ((جهانی شدن اسلامی)) و آن هم مفصلاً پرداخته است. 3- تمام محور بحث های این پایان نامه بر اساس قرآن، روایات و به ویژه روایات تفسیری است اما در کتاب، قرآن و روایات محوریت ندارند. 4- در پایان نامه، دلایل جذب خودجوش مردم جهان به نهضت مهدویت، گفته شده است ولی این کتاب صرفاً و مختصراً به دلایل بر حق بودن طرح مهدویت نسبت به دیگر طرح های جهانی شدن پرداخته است. 5- این پایان نامه بر خلاف کتاب مذکور، وارد مباحث حاشیه ای نشده است و ورودش به مباحث حاشیه ای صرفاً بنا به حد ضرورت و نیاز بوده است. 6- این پایان نامه وارد مبحث اصل ((جهانی شدن)) نگشته و اصل این موضوع با طرح مهدویت و مستقیماً از دیدگاه قرآنی و روایی بررسی شده ولی کتاب تمرکزش بر روی تطبیق مهدویت با جهانی شدن است.
ذکر این نکات نه تنها به معنای پایین انگاشتن بار علمی اثر مذکور و نادیده گرفتن تلاش علمی نویسنده اش نیست، بلکه از نویسنده ی گرامی اش، سپاسگزاری می شود.
روش شناسی تحقیق در این مطالعه، به روش گردآوری کتابخانه ای و روش آن توصیفی-تبیینی است. ابزار گردآوری اطلاعات، فیش برداری از نوع رایانه ای بوده و تحقیق موضوعی ارائه شده است.
در این پژوهش که تلاش بر تشریح ربط ((مهدویت)) و ((جهانی شدن)) شده، پیشاپیش باید منظور از این دو اصطلاح، روشن گردد:
الف) مهدویت:
مهدویت، موعود باوری به معنای اعتقاد به یک نجات بخش است که در آخرالزمان برای نجات و رهایی انسان ها و برقراری صلح و عدالت خواهد آمد. اعتقاد به منجی در ادیان و ملل و اقوام مختلف و با آیین ها و فرهنگ های کاملاً متفاوت وجود دارد و در آن ها منجی موعود و نجات بخش به اَشکال و صور گوناگون و متنوعی مطرح شده است. در میان این گروه ها، شیعه به ظهور حضرت مهدی (ع) معتقد است.[1]
ب) ((جهانی شدن))، که نباید آن را با ((جهانی کردن]اقتصاد[)) و ((جهانی سازی ]یا آمریکایی سازی[)) اشتباه گرفت، هنوز تعریف متفق القول، جامع و مانعی در علوم اجتماعی و سیاسی برایش ارائه نگردیده است، اما می توان چنین گفت که:
((جهانی شدن)) به این معنا است که تحولی در جهان جریان دارد و نشانگر فرآیندی است که در آن اقتصاد، فرهنگ، سیاست و کارگزاران این امور، جهانی می شوند و در عرصه ی جهانی ظهور و بروز می یابند. ((جهانی شدن)) نشانگر یک تحول اجتماعی گسترده و فرآیندی است که بنیاد جامعه را تغییر داده، یک تحول تاریخی به وجود می آورد. تحولی که با فشردگی زمان و مکان، همسانی و هم شکلی بسیاری از امور و نزدیکی جوامع به یکدیگر است.[2]
فصلدوم: زمینههای فطری پذیرشجهانی دولتمهدوی
پیش از آن که بخواهیم به عوامل جاذبه ای که در درون گفتمان مهدویت یا در نگاه بیرونی ما به این گفتمان وجود دارد بپردازیم، پیش زمینه ای بر اساس آیات و روایات وجود دارد که توسط خداوند متعال در درون و نهاد خود بشر گزارده شده و آن ((فطرت)) نام دارد.
2-1. فطرت، راهنما و عامل جاذبه ای پیشین
طبیعت، مربوط به اشیاء، غریزه، مربوط به حیوانات و فطرت، مربوط به انسان ها است. فطرت، یک امر تکوینی است، یعنی اکتسابی نیست و از طبیعت و غریزه آگاهانه تر است. انسان آنچه را که می داند، می تواند بداند که می داند. این سلسله دانستنی های نهادینه شده، آگاهانه و انسانی (فرا حیوانی) که از جنس تفکرِ منجر به تحولِ روحانی اند و در نهاد همه ی انسان ها وجود دارد را فطرت می نامیم. این مجموعه ویژگی های هماهنگ و مشترک، یکی از بنیادی ترین تفاوت های بین انسان با اشیاء و حیوانات را روشن می کند. مثلاً ویژگی حقیقت خواهی در نهاد انسان ها وجود دارد اما در اشیاء و حیوانات چنین ویژگی ای دیده نمی شود.[3]
((فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنیفاً فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْها لا تَبْدیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُون))[4]
((پس با تمام وجود و حق گرایانه به سوی این دین روی بیاور و بر سرشت خدا که مردم را بر اساس آن آفریده است پا بر جا باش، برای آفرینش خدا هیچگونه تغییری نیست، این است دین پا بر جا اما بیشتر مردم این حقایق را نمی دانند.))
«... عن زُرَارَةَ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ علیه السلام عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ ((فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْها))، قَالَ: فَطَرَهُمْ عَلَى مَعْرِفَةِ أَنَّهُ رَبُّهُمْ وَ لَوْ لَا ذَلِکَ لَمْ یَعْلَمُوا إِذَا سَأَلُوا مِنْ رَبِّهِمْ وَ لَا مِنْ رَازِقِهِم.»[5]
«... از زراره است که گفت: از امام صادق علیه السلام درباره ی گفتار خدای تعالی ((فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْها)) پرسیدم، ایشان فرمود: خدا انسان ها را بر شناخت این که قطعاً او خدای آن ها است آفرید و اگر چنین آفرینشی نبود، هنگامی که انسان ها از آفریدگار و روزی دهنده شان پرسیده می شدند، چیزی نمی دانستند.»
علامه سید محمد حسین طباطبائی در تفسیر این آیه ی کریمه، چنین بیان کرده است:
نوع انسان یک سعادت و شقاوت دارد، براى این است که اگر سعادت افراد انسانها به خاطر اختلافى که با هم دارد مختلف مىشد، یک جامعه صالح و واحدى که ضامن سعادت افراد آن جامعه باشد، تشکیل نمىگشت، و همچنین اگر سعادت انسانها به حسب اختلاف اقطار، و سرزمینهایى که در آن زندگى مىکنند، مختلف مىشد، و سنت اجتماعى که همان دین است اساسش همان چیزى باشد که منطقه اقتضاء دارد آن وقت دیگر انسانها نوع واحدى نمىشدند، بلکه به اختلاف منطقهها مختلف مىشدند، و نیز اگر سعادت انسان به اقتضاى زمانها مختلف مىشد، یعنى اعصار و قرون یگانه اساس سنت دینى مىگشت. باز انسانهاى قرون و اعصار نوع واحدى نمىشدند، و انسان هر قرنى و زمانى غیر انسان زمان دیگر مىشد، و اجتماع انسانى سیر تکاملى نمىداشت، و انسانیت از نقص متوجه به سوى کمال نمىشد، چون نقص و کمالى وجود ندارد مگر اینکه یک جهت مشترک و ثابت بین همه انسانهاى گذشته و آینده باشد.[6]
لذا انسان ها ذاتاً در نهاد خود از یک طبیعت هماهنگ و یکپارچه ی الهی بر خوردار اند و بر همین اساس نیز گرایش هایی از جمله: دوست داشتن مهربانی، عدالت، زیبایی، سلامتی و بیزاری از بد خویی، ستم، زشتی و بیماری را آرام آرام از هنگام تولد به بعد، در درون خود حس می کنند. یکی از اصلی ترین گرایش هایی که انسان پس از بلوغ در درون خود حس می کند، حس نیاز به ((یافتن معنا برای زندگی خویش)) است. او آرام آرام از توجه حداکثری به ابعاد جسمانی و ظاهری، گذر می کند و دنبال یافتن یک مفهوم متعالی برای زندگی کردن خویش است. صَرف نظر از پیدا کردن معنای درست یا نادرست، هر انسانی دنبال یافتن یک معنای هدایتی برای زندگی خویش است و از همین جا است که پیوند انسان با دین، آشکار می شود ولی ممکن است انسان در این یافتن، دچار اشتباه گردد. خداوند متعال با پی ریزی دین، به این نیاز بشر پاسخ داده است و بر اساس آیه و روایتی که خواندیم، دین با فطرت بشر هماهنگ است و این فطرت نیز بر اساس آفرینش الهی است، پس اگر بشر بر خلاف فطرت خود عمل کند، در حقیقت بر خلاف آفرینش و دین الهی عمل کرده است و از طرح هدایت اصیل که همان هدایت الهی است دور شده است. این نکته را نیز بیان کردیم که چون هدایت بدون امر الهی اصلاً معنایی ندارد، کسانی که در دادن معنا به زندگی خود از دین الهی دوری کنند، در حقیقت به پوچی نزدیک می شوند. پس اولاً هدایت و دینی جز هدایت و دین الهی وجود ندارد، ثانیاً ارتباط انسان با دین، نشانه ی رحمت الهی و گریز ناپذیر است، ثالثاً اگر انسان ها در دادن معنا به زندگی خویش بر خلاف مسیر دین الهی عمل کنند، در حقیقت خودشان را خسته و درمانده می کنند. انسان دائماً به یک معنای متعالی برای زندگی خویش نیازمند است و با افزایش قوه ی عقل، این نیاز در او مشهود تر می شود. پس انسان باید برای رفع این نیاز به سراغ عاملی که بهتر و راحت تر می تواند با او ارتباط بر قرار کند برود و این عامل موجودی جز هم نوع خودش یعنی ((انسان)) نیست. انسانی نیز می تواند رهگشای معنوی زندگی مخلوقات و به ویژه نوع انسان باشد که خود مظهر کمال و صفات الهی باشد و این چنین انسانی لزوماً و باید فرستاده ی الهی باشد، چون بی اذن خداوند متعال امکان مظهر کمال و صفات الهی شدن وجود ندارد و به عبارتی فیض دهنده ای جز خدا وجود ندارد که بشود از راهی جز اذن و انتصاب او، مظهر کمال و صفات الهی شد. مسلماً در این مظهریت شایستگی هایی نیز برای اشخاص منتخب الهی وجود داشته است و این انتخاب یک قضیه ی صرفاً انتصابی محض و بی علت نیست، که اینجا مجال و محل پرداختن به این بحث نیست. پس چنین انسانی که تجلی کمال و صفات الهی یا به عبارتی ((انسان کامل)) است، باید به اذن، علم و صلاح پروردگار برای هدایت در میان مخلوقات خدا و هم نوع های خود یعنی بشر زندگی کنند. این انسان های کامل که پیامبران، اوصیاء و بانوان معصوم هستند، در صفحات تاریخ دین به نام ها و سرگذشت هایشان بر می خوریم. به دلایل گوناگون و مصلحت الهی، بانوان معصوم در مقام پیامبر یا وصی پیامبر قرار نگرفته اند، که اینجا مجال و محل پرداختن به این بحث نیست. خداوند متعال در ابلاغ و اجرای دین، واسطه های خود را که همان انبیاء و اوصیاء باشند، میان خود و مخلوقاتش قرار داده است و راه های شناختشان را نیز برای مردم، روشن ]از جمله اعجاز[ قرار داده است. این اولیای الهی یکی پس از دیگری، روند تکاملی ابلاغ دین به مردم را به عالی ترین شکل های ممکن انجام داده اند و اجرای دین نیز در مواردی که شرایط گوناگون دست به دست هم داده اند، به رهبری برخی از همین اولیای الهی از جمله: حضرت یوسف، حضرت داوود، حضرت سلیمان، پیامبر خاتم و امیرالمؤمنین علیهم السلام، به صورت محدود و مقطعی رخ داده است.
پس انسان برای معنا بخشیدن صحیح به زندگی اش، به یاری و راهنمایی یک انسان کامل، نیازمند است. این بی قراری و تکاپو برای دریافت معنای صحیح زندگی از یک الگوی بی نظیر، ریشه در ذات و فطرت بشر دارد و تا وقتی که این نیاز به صورت حقیقی و اصیل بر طرف نشود، این خلأ را همچنان در نهاد خود حس خواهد کرد. لذا و به علت همبستگی انسان ها به یکدیگر، در امر هدایت اجتماعی نیز انسان به این درک خواهد رسید که رستگاری اجتماعی چیزی جدا از رستگاری فردی نیست و باید امر راهبری اجتماع نیز با اتکاء به یک معنای قدسی که بر وفق سرشت بشر پیش می رود، مدیریت شود. تجسم ابلاغ و اجرای این امر قدسی باید در یک واسطه ی الهی جمع باشد که ارشاد فردی و اجتماعی خلق به سوی رضایت خداوند متعال را عهده دار باشد و انسان بتواند به با کیفیت ترین و با دوام ترین شکل ممکن، با این واسطه ی الهی ارتباط و بهره گیری روحی و معنوی برقرار کند. انسان همیشه مشتاق نزدیک شدن به کسی است که این ویژگی ها (انسانیت کامل یا دین ناطق) را دارا باشد، لذا جدا از بحث های جزئی و تطبیقی دینی که بعداً به آن خواهیم پرداخت، بشر بنا به تلنگر درونی اش، می داند که به یک هدایتگر و راهنمای اصیل نیاز دارد که بتواند از ارشاد او در پیشبرد معنا یافته و همه بُعدی زندگی اش بهره ببرد. انسان می داند که زندگی کردن، کمتر از یک سفر کوهستانی که به راه بلد نیاز دارد نیست. پس بشر ذاتاً و فطرتاً دنبال کسی است که خلأ های عمیق و اساسی هستی و وجود او را بتواند با عالی ترین معنا های متعالی پر کند و به همین سبب است که انسان در هر مکان، زمان و موقعیتی هم که باشد در تکاپوی یافتن الگو هایی است که به روند تعالی دادن اصیل شخصیتش کمک کنند.
بر خلاف آموزه های موجود در فلسفه ی مشهور و رایج و تصوف که خداوند را مصداقی از وجود می دانند، آموزه های قرآن و پیامبر و خاندانش علیهم السلام به ما می آموزانند که وجود، خود مخلوق خداوند است. خداوند متعال، خالق و پروردگار وجود، حیات، قدرت و علم است نه این که مطابق پندارهای اشتباه، مصداقی از این مفاهیم باشد.[7]
بر این اساس چون برای کمالات و صفات الهی، نهایتی وجود ندارد و هدف خدا از آفرینش جن و انسان، بندگی کردنشان و کسب کمالات در این راه است، پس عقلاً و حکمتاً شایسته نیست که واسطه ی الهی ای که خدا او را برای هدایتگری مخلوقات و بشر قرار می دهد، معصوم و با دانش بی نهایت نباشد. با الگوبرداری از چنین انسان کاملی که منصوب خدا و تجلی کمالات و صفات الهی است، نوع انسان می تواند پا در راه کسب روزافزون خوبی ها بنهد و به این واسطه و براساس ذات خداوندی، همیشه به کسب کمالات ابدی، بیشتر و همه جانبه تر بپردازد.
بسیاری از کسانی که در طول تاریخ پا در وادی فهم موعود باوری نهاده اند و دچار اشتباه شده اند و یا حتی دیگران را نیز دچار اشتباه کرده اند و چه بسا افرادی که در این راه شیطنت کرده اند، به دلیل این است که عمداً یا سهواً این موضوع را نادیده گرفته اند که موعود و منجی ای که با الگو گیری از او رنج های بشر پایان می یابد، باید اولاً منصوب خداوند باشد و ثانیاً دارای عصمت و دانش بی نهایت باشد، وگرنه در غیر از این صورت، اولاً پیروی همیشگی و همه جانبه از غیر از چنین شخصی، شایسته نیست و ثانیاً اساساً رهایی مطلق از باطل و شناخت رضای خدا و گام نهادن در این راه، ممکن نخواهد بود. تاریخ نیز ایستاده گواه بر این قضایا است.
((مَنْ یُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطاعَ اللَّهَ وَ مَنْ تَوَلَّى فَما أَرْسَلْناکَ عَلَیْهِمْ حَفیظاً))[8]
((کسی که از پیامبر خاتم اطاعت کند، در حقیقت از خدا اطاعت کرده است و هر کس که از چنین اطاعتی روی بگرداند، پس ای پیامبر خاتم، ما تو را بر مردم به صورت نگهبانی که به اجبار از خطاکاری هایشان جلوگیری کند نفرستادیم.))
«... عَنْ سُلَیْمِ بْنِ قَیْسٍ الْهِلَالِیِّ: أَنَّهُ سَمِعَ مِنْ سَلْمَانَ وَ مِنْ أَبِی ذَرٍّ وَ مِنَ الْمِقْدَادِ رَحْمَةُ اللَّهِ عَلَیْهِمْ حَدِیثاً عَنْ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ أَنَّهُ قَالَ: مَنْ مَاتَ وَ لَیْسَ لَهُ إِمَامٌ مَاتَ مِیتَةً جَاهِلِیَّةً.»[9]
«... از سلیم بن قیس هلالی است که گفت: از سلمان، ابوذر و مقداد رحمة اللّه علیهم، حدیثی از پیامبر خدا صلی الله علیه و آله شنیده است که ایشان فرمود: هر کس که بمیرد و امامی نداشته باشد، به مرگ نادانی مرده است.»
«قالَ رسولُ اللّهِ صلیَ اللّهُ علیهِ و آلهِ: مَنْ مَاتَ وَ لَمْ یَعْرِفْ إِمَامَ زَمَانِهِ فَقَدْ مَاتَ مِیتَةً جَاهِلِیَّةً.»[10]
«پیامبر خدا صلی اللّه علیه و آله فرمود: هر کس که بمیرد و امام زمانش را نشناسد، پس قطعاً به مرگ نادانی مرده است.»
تمام این مطالب استدلالی، ریشه در فطرت و اندیشه ی بشر دارند و خود انسان می داند که شایسته نیست که رهبری اصلاح تمام دنیا که هیچ، بلکه معنا دادن به تمام جوانب و ابعاد زندگی شخصی خود را به کسی بسپارد که خود نیازمند اصلاح شدن است.
((یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تُقَدِّمُوا بَیْنَ یَدَیِ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ سَمیعٌ عَلیمٌ))[11]
((ای کسانی که ایمان آوردید، در هیچ امری از خدا و پیامبرش پیشی مگیرید و از خدا پروا کنید، قطعاً خدا همیشه و بسیار، شنوا و دانا است.))
«قالَ أمیرُالمؤمنینَ علیهِ السلامُ: کَیْفَ یُصْلِحُ غَیْرَهُ مَنْ لَا یُصْلِحُ نَفْسَهُ؟!»[12]
«امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: چگونه دیگری را اصلاح می کند آن کسی که خودش را اصلاح نکرده است؟!»
طرح این مباحث، به این معنا نیست که در هیچ زمینه ای از غیر از فرستاده ی الهی نباید الگو گرفت، بلکه این نکته را یادآوری می نماییم که هیچ انسان غیر معصومی، صلاحیت این را ندارد که از او در همه ی زمینه ها و به صورت مطلق الگوگیری و اطاعت شود.
مجموع عالم و کل جهان دارای نقطه ی مرکزی است؛ این نقطه ی مرکزی، به جز بحث ظاهر جهان، در باطن، قلب امام زمان یا به عبارتی وجود ولی عصر است، چنان که نقطه ی مرکزی انسان در ظاهر، مغز است اما در باطن، روح انسان یا به تعبیر دیگر قلب او می باشد. تمام اجزای عالم امکان، به سوی موجود ممکن اشرف، در حرکت است. هر عالم مقدمه ی عالم بعد و عالم کامل تر است. به طور کلی، هر مادونی مقدمه ی مافوق است تا در عین به فعلیت رسیدن استعداد خاص خود، در مسیر کمالی خود، راه کمال موجود کامل تر را بپیماید. پس اگر سیر جهان بدون موجود ممکن اکمل باشد، جهان از هدف اشرف خود محروم می شود. لذا همیشه و تا حرکت در عالم امکان هست، باید به سوی موجود اکمل باشد و آن، حجت خدا خواهد بود که یا نبی یا وصی نبی است.[13]
پس تا اینجا روشن شد که انسان برای معنابخشی اصیل به زندگی اش، به یک راهنما و مرشد اصیل نیاز دارد و شروع احساس این نیاز ریشه در فطرت و نهاد بشر دارد. تکاپوی انسان ها در این راه نیز محدود به نژاد، زبان و آیین ویژه ای نبوده و نیست.
2-2. نیاز فطری انسان به دین ناطق
انسان ذاتاً از آغاز تولد به بعد، به یک سِری مفاهیم فکری، معنوی و انسانی (فرا حیوانی)، گرایش و کشش دارد که تفاوت متعالی او با دیگر موجودات را رقم می زند. تعالی این تفاوت آن گاه آشکار تر می گردد که به دو ویژگی منحصر به فرد انسان یعنی آزادی و داشتن حق انتخاب نیز بنگریم. یعنی طبق آفرینش خداوند، انسان با فطرت الهی، آزادی و حق انتخابی که دارد، می تواند آگاهانه و با اراده و انتخاب خودش در راه کسب مکارم اخلاقی یا رذایل اخلاقی پیش برود، لذا این جا است که اعمال شایسته ی انسان، ظرفیت پاداش و اعمال ناشایسته اش ظرفیت عذاب پیدا می کنند.
((وَ یَقُولُ الَّذینَ کَفَرُوا لَوْ لا أُنْزِلَ عَلَیْهِ آیَةٌ مِنْ رَبِّه إِنَّما أَنْتَ مُنْذِرٌ وَ لِکُلِّ قَوْمٍ هادٍ))[14]
((و کسانی که کفر ورزیدند، می گویند: چرا به غیر از قرآن، معجزه ی دیگری از طرف پروردگارش بر او (پیامبر) نازل نشده؟! تو فقط بیم دهنده ای نه معجزه گری که بر اساس میل کافران کار کنی و برای هر امتی، هدایتگری است.))
«... عَنْ أَبِی بَصِیرٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیهِ السلامُ فِی قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ ((وَ مَنْ یُؤْتَ الْحِکْمَةَ فَقَدْ أُوتِیَ خَیْراً کَثِیراً))، فَقَالَ: طَاعَةُ اللَّهِ وَ مَعْرِفَةُ الْإِمَامِ.»[15]
«... از ابو بصیر است که گفت درباره ی گفتار خدای تعالی ((وَ مَنْ یُؤْتَ الْحِکْمَةَ فَقَدْ أُوتِیَ خَیْراً کَثِیراً)) از امام صادق علیه السلام پرسیدم و ایشان فرمود: فرمانبرداری از خدا و شناخت امام ]معصوم و هدایتگر[.»
«... عَنْ سُلَیْمَانَ بْنِ جَعْفَرٍ الْحِمْیَرِیِّ قَالَ: سَأَلْتُ الرِّضَا علیهِ السلامُ فَقُلْتُ: تَخْلُو الْأَرْضُ مِنْ حُجَّة؟ٍ فَقَالَ علیهِ السلامُ: لَوْ خَلَتِ الْأَرْضُ طَرْفَةَ عَیْنٍ مِنْ حُجَّةٍ لَسَاخَتْ بِأَهْلِهَا.»[16]
«... از سلیمان بن جعفر حمیری است که گفت: از امام رضا علیه السلام پرسیدم پس گفتم: آیا زمین از حجت خدا خالی می شود؟ پس ایشان علیه السلام فرمود: اگر زمین به اندازه ی یک چشم بر هم زدنی از حجت خدا خالی شود، اهلش را فرو می بلعد.»
از مواردی که انسان بر اساس فطرت و آفرینش ویژه ی الهی اش پیگیر آن است، معنا دادن به زیست خود یا در حقیقت، پیدا کردن معنای اصلی زندگی اش است. بشر از یک دورنما به عمر خود می اندیشد و فلسفه ی زندگی برایش سؤال می شود. این که این زندگی چیست، با آن باید چه کند و حقیقت چیست؟! اینجا فعلاً مسأله ی ما این نیست که چه کسانی در پویش این راه و پاسخ به این پرسش ها، سستی می کنند یا چابکی و یا به پاسخ های درست می رسند یا نادرست.
یکی از همین موارد حقیقت خواهی فطری که بشر به دنبال آن است، یافتن الگو هایی از نوع خود است که با گام نهادن در دنباله روی از آنها، به درک درستی از زندگی خویش پی ببرد، جایگاه حقیقی خود در جهان هستی را بیابد و با دید روشنی در راه شناخت و کسب کمالات گام نهد. چنین الگوی در نوع خود بی نظیری است که شایستگی هدایت مردم را دارد و یک جهان بینی اساسی و حقیقی به انسان ها می دهد. چنین ویژگی هایی در کسی نخواهد بود مگر این که منصوب خداوند باشد، چون درک و رسیدن به مطالب مذکور، راهی جز اجازه، حکمت و تعلیم خداوند ندارد. چنین افرادی پیامبر، امام و بانوان معصوم هستند که کمترین وسیله ی شناختشان، اعجاز است. ((دین)) عبارت است است از همین دید جامع وحیانی و بی نظیری که این اشخاص نسبت به حقایق هستی، روش زندگانی و هدف امور ارائه می دهند، که طبیعتاً و منطقاً برای رسیدن به سعادت راهی جز پیروی از این بینش اصیل وجود ندارد. بر اساس حکمت الهی است که پیاده سازی این طرح، لزوم و ضرورت وجود حجت ناطق الهی در همه ی زمان ها را می طلبد. پس برپایی جهان، خود دلیلی است بر وجود و زنده بودن حجت ناطق الهی در زمین، خواه این حجت، حاضر باشد یا غایب. در غیر این صورت، به علت عدم هدایت و عدم رساندن فیض، جهان رو به فساد، زوال و نابودی خواهد رفت.
2-3. فطرت و شناخت شایستگی های اساسی یک پیشوای الهی
تمام الگوگیری هایی که انسان انجام می دهد، برای رسانیدن خود و پیرامونش به وضعیت مطلوب است، جدا از این که مطلوب آن شخص درست باشد یا نادرست. پس اصل نیاز به الگوگیری برای ارتقاء، امری نهادینه شده و قابل فهم برای بشر است. طبیعتاً هر چه آرمان اصلاح خود و پیرامون برای شخص، مهم تر و بزرگ تر شود، اسوه ای که نیاز به پیروی از آن دیده می شود نیز باید با دانش تر و شریف تر باشد و امکان آزمون و خطا داشتن رهبری اش نیز پایین تر بیاید. در این شکی نیست که از دیرباز، بحث آرمان شهر نیز مطرح بوده است و تحقق دادن مطلوب ترین وضعیت فردی و جمعی از نظر عدالت، سلامت همه جانبه و پیشبرد کمالات، قابل تردید نیست. پس به حکم منطق، هنگامی باطل به طور کامل از بین خواهد رفت که محوریت همه جانبه ی تمام امور، به دست کامل ترین انسان باشد. در چنین حالتی است که امکان آزمون و خطا داشتن رهبری چنین رهبری نیز به صفر خواهد رسید. کمال مطلق نیز چون به جز ذات خداوند خالقی ندارد، این انسان کامل لزوماً منصوب و منتخب الهی است و غیر از این صورت، امکان عقلی و عملی ندارد.
اگر بشر به واحد شدن حکومت سراسر جهان و سپردن رهبری اش به این شایسته ترین انسان رضایت ندهد، هدایت و عدالت نیز به حداقل درجات ممکن و آن هم محدود و ناقص، وجود خواهد داشت و هیچوقت رستگاری جمعی رقم نخواهد خورد. اگر کسی هم به رستگاری فردی دست یابد، از عدالت اجتماعی و شکوفایی افزون تر برخوردار نخواهد بود و دایره ی تأثیرش روی دیگران نیز محدود تر خواهد بود. لذا فطرت و عقل، فقط به یک الگوگیری شخصی حکم نمی کند و باید واسطه ی الهی که شایسته ترین انسان است در رأس و محوریت امور قرار گیرد تا الگوگیری شخصی و اجتماعی، با هم ضامن یک شکوفایی پیش رونده باشند.
پیروی از این هدایتگر الهی، از درخواست های مسلّم فطرت از انسان است که برای پیمودن مسیر کسب کمالات روز افزون و بی نهایت فردی و اجتماعی، باید پا در الگوگیری از این واسطه های الهی نهاد. اما رسالت این واسطه های الهی در طول تاریخ، ایجاد زمینه هایی بوده است که بشر لزوم و ضرورت برپایی یک امت واحده به رهبری یک واسطه ی الهی را بفهمد. برپایی و پیروزی نهایی حق بر باطل که یکی از سنت های الهی است نیز همین را اقتضاء می کند.
چنین پیشوایی که مردم باید در یک تکاپوی جمعی، نیاز به حضور او را بفهمند و بفهمانند و خواهان برخورداری از هدایت الهی اش باشند، باید ویژگی هایی داشته باشد که هیچ انسان دیگری به جز فرستادگان الهی، آن ویژگی ها را نداشته باشند، ویژگی هایی دست کم از جمله:
- عصمت. 2- دانش همه جانبه و بی نهایت. 3- توان ایجاد معجزه.
عصمت: پاک بودن دائمی از هر عیب، نقص و گناه، در هر بعدی.
دانش همه جانبه و بی نهایت: توان پاسخ درست دادن به هر سؤال و شبهه ای در هر دانش، فن و هنری.
توان ایجاد معجزه: توان دائمی انجام اموری با اجازه و حکمت خدا و خارق العاده که همه ی انسان ها به جز فرستادگان الهی، از انجام دادن آن امور، ناتوان باشند.
این ها حداقل نشانه هایی است که باید برای شناخت حجت الهی مورد ارزیابی قرار بگیرند، تا هر کسی نتواند ادعایی بزرگ تر از شایستگی هایش بنماید. نشانه های دیگری نیز برای شناخت ولی الهی وجود دارد که چون جنبه ی فرعی دارند، به ذکر همین سه مورد بسنده می کنم.[17]
نکته ای که در اینجا شایسته است مطرح بنماییم، رهنمودی درباره ی مبحث عصمت امام است که عموماً بیش تر از دو مورد دیگر، محل تأمل مردم واقع می گردد که چه دلیل و توجیهی بر اثبات و وجوب عصمت برای امام است؟! که البته مفصلاً در آیات و روایات، به این موضوع پرداخته شده است اما برای شرح کوتاهی هم که در این باره شده و این نکته به درازا نینجامد، مختصراً یکی از دلایل عقلانی ای که در این باره از آیات و روایات برداشت می شود را چنین بیان می کنیم که:
دلیل بر اثبات عصمت امام این است که آن چه که موجب شده ما محتاج به وجود امام باشیم، معصوم نبودن ما است. زیرا اگر همه ی مردم، معصوم بودند، احتیاج به امام نداشتند. ولی چون معصوم نیستند، محتاج به امام معصوم می باشند. و از اینجا می دانیم که علت احتیاج ما به امام، معصوم نبودن افراد اجتماع است، چنان که علت احتیاج فعل به فاعل را حدوث فعل می دانیم و می گوییم: چیزی که نمی خواهد حادث شود محتاج به فاعل نیست، و لذا می گوییم هر فعل حادثی (پدیده ای) محتاج به محدث (یعنی پدید آورنده ای) است. به همین دلیل واجب است بگوییم هر شخص غیر معصوم، نیازمند به امام است، وگرنه علت احتیاج نقض می شود. پس اگر امام هم معصوم نباشد، او نیز مانند دیگران محتاج به امام معصوم است و هکذا تا آن که منجر به تسلسل شود (پس برای رفع تسلسل که محال است) ناچار آنیم که بگوییم: مردم غیر معصوم، محتاج به امام معصوم هستند.[18]
((فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ النُّورِ الَّذی أَنْزَلْنا وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ خَبیرٌ))[19]
((پس به خدا و پیامبرش و نوری که فرستادیم ایمان بیاورید و خدا به آنچه انجام می دهید، همیشه و بسیار آگاه است.))
«... عَنْ أَبِی خَالِدٍ الْکَابُلِیِّ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ علیهِ السلامُ عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ ((فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ النُّورِ الَّذِی أَنْزَلْنا))، فَقَالَ: یَا أَبَا خَالِدٍ النُّورُ وَ اللَّهِ الْأَئِمَّةُ مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ صلَّی اللّهُ علیهِ و آلهِ إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَةِ وَ هُمْ وَ اللَّهِ نُورُ اللَّهِ الَّذِی أَنْزَلَ وَ هُمْ وَ اللَّهِ نُورُ اللَّهِ فِی السَّمَاوَاتِ وَ فِی الْأَرْضِ وَ اللَّهِ یَا أَبَا خَالِدٍ لَنُورُ الْإِمَامِ فِی قُلُوبِ الْمُؤْمِنِینَ أَنْوَرُ مِنَ الشَّمْسِ الْمُضِیئَةِ بِالنَّهَارِ وَ هُمْ وَ اللَّهِ یُنَوِّرُونَ قُلُوبَ الْمُؤْمِنِینَ وَ یَحْجُبُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ نُورَهُمْ عَمَّنْ یَشَاءُ فَتُظْلِمُ قُلُوبُهُم ...»[20]
«... از ابو خالد کابلی است که گفت: از امام باقر علیه السلام از گفتار خدای تعالی ((فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ النُّورِ الَّذِی أَنْزَلْنا)) پرسیدم، پس ایشان فرمود: ای ابو خالد، به خدا سوگند که تا روز قیامت، نور همان أئمه از آل محمد علیهم السلام هستند و به خدا سوگند که آنها همان نوری هستند که خدا نازل کرد و به خدا سوگند که آنها همان نور آسمان ها و زمین هستند و ای ابو خالد، به خدا سوگند که قطعاً نور امام در دل های مؤمنان، روشن تر از خورشید درخشان در روز است، و به خدا سوگند که همان ها هستند که دل های مؤمنان را نورانی می کنند و خدای تعالی از هر کس نورشان را بپوشاند پس دل هایشان تاریک می گردد ...»
((وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِکَ إِلاَّ رِجالاً نُوحی إِلَیْهِمْ فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ إِنْ کُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ))[21]
((و پیش از تو جز مردانی که به آنها وحی می کردیم نفرستادیم، پس اگر نمی دانید، از اهل دانش بپرسید.))
«... عَنِ الْوَشَّاءِ قَالَ: سَأَلْتُ الرِّضَا علیه السلام فَقُلْتُ لَهُ: جُعِلْتُ فِدَاکَ ((فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ إِنْ کُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ))؟ فَقَالَ: نَحْنُ أَهْلُ الذِّکْرِ وَ نَحْنُ الْمَسْئُولُونَ، قُلْتُ: فَأَنْتُمُ الْمَسْئُولُونَ وَ نَحْنُ السَّائِلُونَ؟ قَالَ: نَعَمْ، قُلْتُ: حَقّاً عَلَیْنَا أَنْ نَسْأَلَکُمْ؟ قَالَ: نَعَمْ، قُلْتُ: حَقّاً عَلَیْکُمْ أَنْ تُجِیبُونَا؟ قَالَ: لا ذَاکَ إِلَیْنَا إِنْ شِئْنَا فَعَلْنَا وَ إِنْ شِئْنَا لَمْ نَفْعَلْ، أَ مَا تَسْمَعُ قَوْلَ اللَّهِ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى ((هذا عَطاؤُنا فَامْنُنْ أَوْ أَمْسِکْ بِغَیْرِ حِسابٍ))؟! ]ص، 38[»[22]
«... از وشاء است که گفت از امام رضا علیه السلام پرسیدم پس به ایشان گفتم که فدایت گردم، درباره ی ((فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ إِنْ کُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ)) ]برایم توضیح دهید[، پس فرمود: ما اهل دانش هستیم و ما پرسش شوندگان هستیم، گفتم: پس شما پرسش شوندگان و ما پرسشگران هستیم؟ فرمود: بله، گفتم: حقی است بر ما که از شما پرسش کنیم؟ فرمود: بله، گفتم: حقی است بر شما که پاسخ ما را بدهید؟ فرمود: نه، این به ما واگذار شده است که اگر بخواهیم، انجام می دهیم و اگر نخواهیم ]و صلاح نباشد[، انجام نمی دهیم، ]مگر[ آیا گفتار خدای تعالی را نشنیده ای که ((هذا عَطاؤُنا فَامْنُنْ أَوْ أَمْسِکْ بِغَیْرِ حِسابٍ))؟! ((این بخشش ما است، پس بی حساب، به هر کس که می خواهی ببخش و از هر کس که نمی خواهی ]و صلاح نمی دانی[ خودداری کن.))»
روشن شد که پیامبر اکرم و اهل بیتش علیهم السلام نور های ناطق الهی و تجسم دین هستند و دین بدون آن ها معنایی ندارد. لازمه ی این حقیقت که معصوم بودن آن ها است باید تجلی معرفتی نیز پیدا کند که در هر مکان و زمانی الگوی کامل شناختی باشند و به سوی خدا رهنمون شوند، لذا طبعاً چنین حالتی به خودی خود وجه اعجاز دارد و می تواند به مخاطب اطمینان درستی و اصالت راه پیروی از آن ها را بدهد.
2-4. شناخت نشانه های ویژه ی آخرین پیشوای الهی
اصل ویژگی های یاد شده، در تمامی فرستادگان الهی، مشترک است اما کمیت و کیفیتشان به یک اندازه میان همه شان مشترک نیست، لذا بعضی از اولیای الهی نسبت به برخی دیگرشان، در نزد خدا مقرب تر و دارای مقام والا تری هستند. طبعاً هر چه مأموریت فرستاده ی الهی، مهم تر گردد، شایستگی های ظرفیتی و انتصابی اش نیز بالاتر و قوی تر است. لذا می بینیم که بسا اوقات، برخی از فرستادگان الهی، برای برخی دیگر از فرستادگان الهی، احترام ویژه و فوق العاده و افزون تری قائل بوده اند و در همه ی موارد به آنها اقتداء می کرده اند. یکی از روشن ترین این موارد این است که در طول تاریخ، همیشه اولیای الهی برای آخرین ولی الهی احترام ویژه ای قائل بوده اند. این احترام به علت شایستگی های ظرفیتی و انتصابی آخرین حجت الهی و اهمیت ویژه ی مسؤولیت ایشان می باشد. میزان اهمیت نقش آخرین حجت الهی، به اندازه ای است که تمامی فرستادگان الهی، نقشی در آگاه سازی و روشنگری مردم نسبت به شناخت این منجی موعود و رسالتش داشته اند. اگر در این پژوهش، مجال و محل پرداختن به این موضوع خارج از دایره ی قرآن و روایات بود، نمونه های فراوانی از پرداختن پیامبران الهی به مسأله ی مهدویت و احترام ویژه شان برای آخرین امام الهی یادآوری می شد. اینک توجه شما را به ذکر نمونه ای از آیات قرآن در اکرام جایگاه منجی موعود و احترام ویژه و شگفت آور اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام به ایشان، جلب می کنیم:
((بَقِیَّتُ اللَّهِ خَیْرٌ لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنینَ وَ ما أَنَا عَلَیْکُمْ بِحَفیظٍ))[23]
((بازمانده ی خدا برایتان بهتر است اگر مؤمن باشید و من (پیامبر) نگهبان بر ]هدایت اجباری[ شما نیستم.))
«... عَنْ عُمَرَ بْنِ زَاهِرٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیهِ السلامُ قَالَ: سَأَلَهُ رَجُلٌ عَنِ الْقَائِمِ یُسَلَّمُ عَلَیْهِ بِإِمْرَةِ الْمُؤْمِنِینَ؟ قَالَ: لَا ذَاکَ اسْمٌ سَمَّى اللَّهُ بِهِ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ علیهِ السلامُ لَمْ یُسَمَّ بِهِ أَحَدٌ قَبْلَهُ وَ لَا یَتَسَمَّى بِهِ بَعْدَهُ إِلَّا کَافِر. قُلْتُ: جُعِلْتُ فِدَاکَ، کَیْفَ یُسَلَّمُ عَلَیْهِ؟ قَالَ: یَقُولُونَ السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا بَقِیَّةَ اللَّهِ، ثُمَّ قَرَأَ: ((بَقِیَّتُ اللَّهِ خَیْرٌ لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ)).»[24]
«... از عمر بن زاهر است که درباره ی امام صادق علیه السلام گفت: مردی از ایشان درباره ی قائم پرسید که آیا مردم با توجه به ویژگی امیری آن حضرت بر مؤمنان، به ایشان سلام می کنند؟ فرمود: نه، این نامی است که خدا فقط امیرالمؤمنین علیه السلام را به آن نامیده است که پیش از حضرتش، هیچکس به این نام نامیده نشده است و پس از حضرتش هم به جز کافر، به این نام نامیده نمی شود. گفتم: فدایت شوم، چگونه بر او سلام می کنند؟ فرمود: می گویند: السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا بَقِیَّةَ اللَّه (سلام بر شما ای بازمانده ی خدا)، سپس این آیه را قرائت فرمود: ((بَقِیَّتُ اللَّهِ خَیْرٌ لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ)).»
«... عَنْ خَلَّادِ بْنِ الصَّفَّارِ قَالَ: سُئِلَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیهِ السلامُ هَلْ وُلِدَ الْقَائِمُ علیهِ السلامُ؟ فَقَالَ: لَا وَ لَوْ أَدْرَکْتُهُ لَخَدَمْتُهُ أَیَّامَ حَیَاتِی.»[25]
«... از خلاد بن صفار است که گفت: از امام صادق علیه السلام پرسیدند که آیا قائم علیه السلام، متولد شده است؟ پس فرمود: نه، و اگر درکش می کردم، قطعاً همه ی عمرم به او خدمت می کردم.»
توجه داشته باشید که این مطلب را کسی می گوید که خود از امامان اهل بیت علیهم السلام و مقتدای مهدی موعود است. اهل بیتی که شخص مهدی موعود علیه السلام در گرامیداشت جایگاهشان چنین می فرماید:
«... ]عن[ عَلِیِّ بْنِ إِبْرَاهِیمَ الرَّازِی ... ]قالَ الحُجَّةُ علیهِ السلامُ[: ... مَا رَأَیْتُمْ کَیْفَ جَعَلَ اللَّهُ لَکُمْ مَعَاقِلَ تَأْوُونَ إِلَیْهَا وَ أَعْلَاماً تَهْتَدُونَ بِهَا مِنْ لَدُنْ آدَمَ علیهِ السلامُ؟! ...»[26]
«... ]از[ علی بن ابراهیم رازی ... است که گفت: ]حضرت حجت علیه السلام[ فرمود: ... آیا ندیدید که چگونه خدا از زمان حضرت آدم علیه السلام برای شما پناهگاه هایی قرار داد که به آنها پناه ببرید و پرچم هایی قرار داد تا با آنها هدایت شوید؟! ...»
به جز ویژگی هایی که در بین تمام فرستادگان الهی، مشترک است، آخرین حجت الهی باید نشانه های ویژه ای را دارا باشد تا از دیگر فرستادگان الهی پیشین متمایز گردد و با مأموریت بزرگش نیز سنخیت داشته باشد. یعنی افزون بر عصمت، دانش همه جانبه و بی نهایت و توان ایجاد معجزه، باید نشانه هایی هم داشته باشد که بتوان به آخرین حجت الهی بودن او پی برد.
بر اساس قرآن و روایات، نشانه هایی برای منجی موعود بر شمرده شده است، از جمله:
نوع اول:
آثار و مواریث پیامبران:
از جمله:
- تابوت آدم علیه السلام. 2- سنگ موسی علیه السلام. 3- تورات، انجیل و دیگر کتاب های وحیانی به صورت تحریف نشده. 4- پیراهن حضرت یوسف علیه السلام. 5- انگشتر حضرت سلیمان علیه السلام.
نشانه هایی که از جدش پیامبر و امیرالمؤمنین علیهما السلام دارد:
از جمله:
- پرچمی که جبرئیل علیه السلام در روز جنگ بدر آورد. 2- پیراهنی که پیامبر صلی الله علیه و آله در روز جنگ احد پوشیده بود و نشان خون هنوز بر روی آن هست. 3- عمامه ی سحاب پیامبر صلی الله علیه و آله. 4- زره ی پیامبر صلی الله علیه و آله که چنان بر تن او راست آید که بر تن پیامبر بود، یعنی کمی از ساق بیرون باشد و به تن امامان دیگر چنین نبود. 5- انگشتر و عصای پیامبر صلی الله علیه و آله. 7- عهدنامه ی پیامبر صلی الله علیه و آله. 8- مصحف امیرالمؤمنین علیه السلام. 9- ذوالفقار امیرالمؤمنین علیه السلام. 10- دارا بودن اسب های یربوع و براق، استر دلدل و الاغ یعفور.
نوع دوم:
نشانه های ویژه ی تشریفی آن حضرت در هنگام ظهور و قیام:
از جمله:
- ماه و خورشید، در فرمان او باشد. 2- باد و ابر های شدید، در تسخیر او باشد. 3- ابر بر وی سایه افکند. 4- به نام او از آسمان ندا شود. 5- به ترساندن دشمنانش از طرف خدا، یاری شود. 6- شمشیر های جنگ بدر، برای یارانش نازل شود. 7- حضور جبرئیل، میکائیل، اسرافیل و فرشتگانی دیگر، در هنگام ظهورش. 8- نزول عیسی بن مریم علیهما السلام. 9- توان دائمی طی الارض. 10- شفاء دادن بیمارانی که هر پزشکی از درمانشان ناتوان است.[27]
به علت رعایت اختصار و دور نشدن از اصل بحث، از شرح موارد ذکر شده، خودداری می شود، لذا شما خواننده ی گرامی، برای مطالعه درباره ی مطالب یاد شده، به منابع روایی مراجعه بفرمایید.[28]
2-5. نیاز روحی بشر به پیشوای الهی حتی در رفاه مادی
رسیدن به عالی ترین درجه های مادیت بدون حضور یک واسطه ی الهی، امکان پذیر نیست، زیرا بشر هر چقدر هم که به صورت فردی و اجتماعی سعی در آباد کردن جسم و دنیا کند، باز هم ابعادی از آبادی ظاهری باقی خواهد ماند که از لحاظ ارتقای کمی و کیفی اش نیاز به ارتباط با مبدأ خلقت و ماوراء طبیعت است و برآوردن این نیاز جز از راه ارتباط با واسطه ی الهی، امکان پذیر نخواهد بود.
((... یَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَیْدیهِم ...))[29]
((... دست قدرت خدا، بالاتر از دست هایشان است ...))
«... عَنْ أَبِی بَصِیرٍ قَالَ: سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیهِ السلامُ یَقُولُ: لَمْ یَزَلِ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ رَبَّنَا وَ الْعِلْمُ ذَاتُهُ وَ لَا مَعْلُومَ وَ السَّمْعُ ذَاتُهُ وَ لَا مَسْمُوعَ وَ الْبَصَرُ ذَاتُهُ وَ لَا مُبْصَرَ وَ الْقُدْرَةُ ذَاتُهُ وَ لَا مَقْدُورَ فَلَمَّا أَحْدَثَ الْأَشْیَاءَ وَ کَانَ الْمَعْلُومُ وَقَعَ الْعِلْمُ مِنْهُ عَلَى الْمَعْلُومِ وَ السَّمْعُ عَلَى الْمَسْمُوعِ وَ الْبَصَرُ عَلَى الْمُبْصَرِ وَ الْقُدْرَةُ عَلَى الْمَقْدُورِ ...»[30]
«... از ابو بصیر است که گفت: شنیدم که امام صادق علیه السلام می فرمود: خدای تعالی پروردگار ما، همیشه دانش ذاتش بود در حالی که دانستنی ای وجود نداشت، شنیدن ذاتش بود در حالی که شنیدنی ای وجود نداشت، دیدن ذاتش بود در حالی که دیدنی ای وجود نداشت و قدرت ذاتش بود در حالی که قدرت داده شده ای وجود نداشت، پس هنگامی که چیز ها را پدید آورد و دانستنی موجود شد، دانشش بر دانستنی، شنیدنش بر شنیدنی، دیدنش بر دیدنی و قدرتش بر قدرت داده شده واقع گشت ...»
فرض و تصور کنیم که بشر بتواند بدون حضور یک واسطه ی الهی، جسم و دنیای خویش را به آباد ترین شکل ممکن دربیاورد، اما آبادی معنوی و حقیقی را چه خواهد کرد؟! برای پر کردن خلأ معنا نیافتگی زندگی، همان طور که در مباحث پیشین بیان کردیم، باید از راه هایی که خدای تعالی قرار داده است که همان حجت های ناطقش هستند، الگوگیری و پیروی کرد. لذا در صورت رو آوردن یک جانبه ی بشر به مادیات، صرف نظر از کمیت و کیفیت نتیجه اش، هیچ چیزی جای خالی غیبت پیشوای الهی را پر نخواهد کرد، هدایت به طور حداقلی ادامه خواهد یافت و همچنان انسان با بحران های فراوان و عمیق زندگی خواهد کرد.
2-6. جهان شمولی و فراگیری همه جانبه ی مهدویت
این دو آیه و دو روایت تفسیری، از نمونه رهنمود های اسلامی برای نمایاندن ویژگی جهان شمولی و فراگیری مهدویت هستند:
((یُریدُونَ لِیُطْفِؤُا نُورَ اللَّهِ بِأَفْواهِهِمْ وَ اللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَ لَوْ کَرِهَ الْکافِرُونَ))[31]
((می خواهند با دهان هایشان نور خدا را خاموش کنند در حالی که خدا کامل کننده ی نور خود است، گرچه کافران را خوش نیاید.))
((هُوَ الَّذی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدى وَ دینِ الْحَقِّ لِیُظْهِرَهُ عَلَى الدِّینِ کُلِّهِ وَ لَوْ کَرِهَ الْمُشْرِکُونَ))[32]
((او کسی است که پیامبرش را با هدایت و دین حق فرستاد تا دینش را بر همه ی ادیان پیروز گرداند، گرچه مشرکان را خوش نیاید.))
«... عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْفُضَیْلِ: عَنْ أَبِی الْحَسَنِ الْمَاضِی عَلَیْهِ السَّلَامُ، قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ و جَلَّ: ((یُرِیدُونَ لِیُطْفِؤُا نُورَ اللَّهِ بِأَفْواهِهِم)) قَالَ: یُرِیدُونَ لِیُطْفِئُوا وَلَایَةَ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام بِأَفْوَاهِهِمْ، قُلْتُ: ((وَ اللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ))؟ قَالَ: وَ اللَّهُ مُتِمُّ الْإِمَامَةِ لِقَوْلِهِ عَزَّ وَ جَلَّ الَّذِینَ ((فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ النُّورِ الَّذِی أَنْزَلْنا))[33] فَالنُّورُ هُوَ الْإِمَامُ، قُلْتُ: ((هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدى وَ دِینِ الْحَقِّ))؟ قَالَ: هُوَ الَّذِی أَمَرَ رَسُولَهُ بِالْوَلَایَةِ لِوَصِیِّهِ وَ الْوَلَایَةُ هِیَ دِینُ الْحَقِّ، قُلْتُ: ((لِیُظْهِرَهُ عَلَى الدِّینِ کُلِّهِ))؟ قَالَ: یُظْهِرُهُ عَلَى جَمِیعِ الْأَدْیَانِ عِنْدَ قِیَامِ الْقَائِمِ، قَالَ: یَقُولُ اللَّهُ ((وَ اللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ)) وَلَایَةِ الْقَائِمِ، ((وَ لَوْ کَرِهَ الْکافِرُونَ)) بِوَلَایَةِ عَلِیٍّ ...»[34]
«... محمد بن فضیل از امام کاظم علیه السلام نقل کرده است که از آن حضرت درباره ی گفتار خدای تعالی ((یُرِیدُونَ لِیُطْفِؤُا نُورَ اللَّهِ بِأَفْواهِهِم)) پرسیدم و ایشان فرمود: می خواهند ولایت امیرالمؤمنین علیه السلام را با دهان هایشان خاموش کنند، گفتم: ((وَ اللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ))؟ فرمود: و خدا کامل کننده ی امامت است، به خاطر فرمایش خدای تعالی: ((فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ النُّورِ الَّذِی أَنْزَلْنا))، پس نور همان امام است، گفتم: ((هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدى وَ دِینِ الْحَقِّ))؟ فرمود: او خدایی است که به پیامبرش امر فرمود به ولایت برای وصی اش و این ولایت، همان دین حق است، گفتم: ((لِیُظْهِرَهُ عَلَى الدِّینِ کُلِّهِ))؟ فرمود: دینش را هنگام قیام حضرت قائم، بر همه ی دین ها چیره می گرداند، فرمود: ]این که[ خدا می فرماید: ((وَ اللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ))، ولایت حضرت قائم است، ((وَ لَوْ کَرِهَ الْکافِرُونَ))، گرچه به ولایت علی علیه السلام اکراه داشته باشند، ...»
«... عَنْ سَدِیرٍ الصَّیْرَفِیِّ و الْمُفَضَّلِ بْنِ عُمَرِ وَ أَبی بَصِیرٍ وَ أَبَانِ بْنِ تَغْلِبِ عن أبی عبدِ اللَّهِ علیهِ السلامُ: ... بَنُو أُمَیَّةَ وَ بَنُو الْعَبَّاسِ لَمَّا وَقَفُوا عَلَى أَنَّ زَوَالَ مُلْکِهِمْ وَ مُلْکِ الْأُمَرَاءِ وَ الْجَبَابِرَةِ مِنْهُمْ عَلَى یَدِ الْقَائِمِ مِنَّا نَاصَبُونَا الْعَدَاوَةَ وَ وَضَعُوا سُیُوفَهُمْ فِی قَتْلِ آلِ الرَّسُولِ صلَّی اللهُ علیهِ و آلهِ وَ إِبَادَةِ نَسْلِهِ طَمَعاً مِنْهُمْ فِی الْوُصُولِ إِلَى قَتْلِ الْقَائِمِ وَ یَأْبَى اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ أَنْ یَکْشِفَ أَمْرَهُ لِوَاحِدٍ مِنَ الظَّلَمَةِ ((إِلَّا أَنْ یُتِمَّ نُورَهُ))[35] ((وَ لَوْ کَرِهَ الْمُشْرِکُون))[36] ...»[37]
«... از سدیر صیرفی، مفضل بن عمر، ابو بصیر و ابان بن تغلب است که امام صادق علیه السلام فرمود: ... بنی امیه و بنی عباس وقتی فهمیدند که زوال پادشاهی آنها به دست قائم ما می باشد، با ما به دشمنی برخاستند و در قتل آل رسول صلی الله علیه و آله و نابودی نسل او شمشیر کشیدند به طمع آنکه بر قتل قائم دسترسی پیدا کنند، اما خدای تعالی امر خود را مکشوف یکی از ستمگران نمی سازد و ((إِلَّا أَنْ یُتِمَّ نُورَهُ)) ((وَ لَوْ کَرِهَ الْمُشْرِکُون)) ]((جز این نیست که نور خود را کامل می کند،)) ((و گرچه مشرکان را خوش نیاید))[ ...»
خداوند بزرگ و مهربان همیشه به وسیله کتاب های وحیانی و حجت های خود که پیامبران و اوصیائشان باشند، انسان ها را راهنمایی کرده، به آنها فیض رسانده و راه درست زندگی کردن را به آنها آموخته است. از دیرباز، پیامبران الهی و اوصیائشان به زندگانی بشر ((معنا)) داده اند و اهداف زندگی را برای آنها روشن کرده اند. هر گاه که بشر از آموزه های پیامبران دور شد، روح انسانیت را از دست داد و به فساد در ابعاد گوناگون پرداخت. با گذشت زمان و افزوده شدن تجربیات بشر، پیامبران نیز آموزه های دین را واضح تر، به روز تر و دقیق تر به مردم آموختند. از آموزه های اساسی ای که رفته رفته پیامبران اهمیت ویژه ی آن را برای انسان ها روشن تر می کردند، گفتمان ظهور منجی الهی و نجات اساسی بشر از رنج های خود ساخته اش، به رهبری این منجی الهی بود که در آخرالزمان رقم می خورد. هر پیامبر نسبت به پیامبر قبلی، این گفتمان را روشن تر به مردم ابلاغ می کرد و اهمیت ویژه و منحصر به فرد رهبری یک شخص معصوم در جامعه، برای مردم ملموس تر می شد، تا جایی که با گذشت هزاران سال و شاخه شاخه شدن یکتا پرستان و اختلافاتی که میان خود پدید آوردند ولی همچنان این گفتمان در ادیان ابراهیمی مطرح است و از عقاید جدایی ناپذیر یکتا پرستان جهان می باشد. این بحث حتی در برخی از ادیان غیر ابراهیمی و مکاتب بشری نیز مطرح است. همواره در طول تاریخ، یکتا پرستان انتظار ظهور این منجی را می کشیده اند و با لحاظ کردن نشانه ها و شرایط ظهورش که از زبان پیامبران و اوصیائشان و در آثار دست اول دینی، شنیده و مطالعه کرده بودند، احتمال می داده اند که شاید آنها افتخار زندگی در سایه سار آخرین حجت الهی و حکومت عدل او را داشته باشند، لذا مفهوم انتظار و نشاط دینی همیشه در میان پیروان ادیان ابراهیمی در طول دوران ها ساری و جاری بوده است. در مرور صفحات تاریخ، به مواردی بر می خوریم که در نقاط گوناگون جهان، یکتا پرستان حتی حکومت هایی با شعار دین محوری تشکیل داده اند و از اصلی ترین سیاست گذاری های خود را توجه به مسئله ی ظهور منجی موعود قرار داده اند.
یکتا پرستان جهان، در اعتقاد به اصل ظهور منجی موعود در آخرالزمان، با همدیگر اشتراک دارند ولی در جزئیات این گفتمان و تطبیق و تعیین مصادیق، با یکدیگر اختلافاتی دارند. یکی از مهم ترین آموزه ها و اصول دینی ای که پیروان ادیان ابراهیمی به آن معتقدند، این است که اجرای تام و تمام دستورات کتاب های وحیانی در عرصه ی زندگی دنیا، فقط به رهبری یک شخص معصوم ممکن است و به علل فرآیند های گوناگون دینی و تاریخی، این رهبری و اجرا توسط آخرین وصی الهی، در آخرالزمان، در کل جهان و در تمام ابعاد صورت می پذیرد. اساساً مقوله ی هدایت بشر، مسأله ای است که به یک فرستاده ی الهی نیاز دارد، چون بدون این واسطه ی الهی، دیگر هدایت برای بشر معنایی نخواهد داشت، چون هدایت بدون امر الهی اصلاً معنایی ندارد، لذا هدایت جهانی نیز حداقل در امور دنیوی، اجتماعی و ظاهری، تنها در صورتی ممکن خواهد بود که جهان و ابعاد گوناگون حکومتداری آن به رهبری یک شخص معصوم اداره شود ولی تاریخ گواهی می دهد که عموماً بشر با شهوت قدرتش، خواهان حکومت خود و فکر خود در روی زمین بوده است و دنیا همیشه عرصه ی کشمکش های سیاسی و نظامی بوده است، لذا این روند تا زمانی توسط خود بشر به این وضع ادامه پیدا می کند که بفهمد برای بهبود اصیل و همه جانبه ی زندگی، هیچ چیز نمی تواند جایگزین رهبری یک فرستاده ی الهی شود. این جا است که متوجه می شویم که اولاً انسان برای نجات خود از رنج های خود ساخته اش، چاره ای جز پناه بردن به یک حجت الهی ندارد، ثانیاً برای پایان دادن به این رنج ها باید حکومت همه جانبه ی جهانی، به دست این حجت و رهبر الهی باشد وگرنه نا عدالتی و ستم همچنان در نقاطی از جهان و ابعادی از زندگی باقی خواهد ماند.
به این ترتیب دست کم دو مورد از دلیل های پیوند گفتمان های ((مهدویت)) و ((جهانی شدن)) را دریافتیم و سپس دانستیم که انسان ها برای نجات از امور ناحق، لزوماً و باید به واحد شدن حکومت جهان و سپردن آن به یک شخص معصوم رضایت بدهند و درجهت فهم و نشر این گفتمان تلاش کنند.
جهانی شدن حاکم بر عصر مدرن، غیر از پدیده ی حکومت واحد جهانی در عصر ظهور است و مؤلفه های آن دو با هم متعارض اند. مؤلفه های جهانی شدن حاکم بر عصر مدرن، عبارت است از:
- فرسایش اقتدار کشور ها؛
- به چالش کشیدن مفاهیم ملی؛
- حاکمیت فرهنگ غرب بر دیگر فرهنگ ها و حذف خرده فرهنگ ها.
اصل حرکت جهانی سازی را که حرکت به سوی جامعه ی جهانی واحد است می توان مطلوب دانست، اما حاکمیت فرهنگ غربی بر دیگر فرهنگ ها و حذف خرده فرهنگ ها نامطلوب است. در عصر ظهور، فرهنگ های دیگر جذب فرهنگ اصیل اسلامی می شوند و دین اسلام حاکمیت مطلق بر دیگر ادیان خواهد داشت؛ خرده فرهنگ ها حذف نخواهند شد.[38]
این پایان نامه، در صدد بررسی عوامل پذیرش جهانی دولت مهدویت از دیدگاه آیات قرآن مجید و روایات شریفه در گفتمان فکری شیعی است، برای همین، به مرور بحث های اثبات خاتمیت حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله در پیامبران، خاتمیت امامت ائمه ی دوازده گانه ی پس از ایشان علیهم السلام در اوصیاء و خاتمیت قرآن کریم در کتاب های وحیانی، پرداخته نمی شود و بحثمان در جایگاه بررسی موضوع های مطرح شده، از مجرای آیات قرآن کریم و روایات شریفه ی اسلامی بررسی شده است. وقتی برای تعیین دقیق آن شخص منجی، به روایات شریفه ی پیامبر اکرم و ائمه علیهم السلام که در این باره متواتر اند مراجعه شود، روشن است که مصداق حقیقی و یگانه ی منجی آخرالزمان، دوازدهمین وصی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله، نهمین فرزند و امام از نسل امام حسین علیه السلام و تک فرزند و پسر بزرگوار امام حسن عسکری علیه السلام، یعنی حضرت حجت بن الحسن العسکری می باشد، که در سحرگاه نیمه ی شعبان سال 255 ه.ق در شهر سامراء عراق متولد شده است. پس از ماجرای غیبت ایشان در سن 5 سالگی، از آن هنگام تا هنگامه ی ظهور شریفشان، در غیبت به سر می برند که از سال 260 تا 329 غیبت صغری ( با نیابت نواب اربعه) بوده است و از سال 329 تا هنگامه ی ظهورشان نیز در غیبت کبری (بدون نیابت) به سر می برند. به امر الهی، تدریجاً از زمان ظهورشان به بعد نیز جهانیان خواستار رهبری ایشان در امور زندگی خود خواهند بود.
در این تحقیق، جواب دادن به یکی از پرسش های درون گفتمانی موعود باوری در نظام فکری شیعی پردازش شده، لذا به تعالیمی که مقدمه ی ورود به این مباحث هستند پرداخته نشده است. از جمله کتاب های تحلیلی معتبری که مطالعه شان برای ورود به جزئی نگری در منجی باوری و مهدویت پیشنهاد می شود، به این قرار است:
- منتخب الأثر فی الإمام الثانی عشر علیه السلام، آیت الله لطف الله صافی گلپایگانی 2- موسوعة الإمام المهدی علیه السلام، آیت الله سید محمد صدر 3- معجم أحادیث الإمام المهدی علیه السلام، به سرپرستی آیت الله علی کورانی عاملی 4- الإمام المهدی عجل الله فرجه و الظواهر القرآنیة، آیت الله محمد سند 5- البرهان علی وجود صاحب الزمان علیه السلام، آیت الله سید محسن امین عاملی 6- المهدی، آیت الله سید صدر الدین صدر 7- امام مهدی عجل الله فرجه در آیینه ی ادیان، آیت الله سید مرتضی عسکری 8- بحث حول المهدی، آیت الله سید محمد باقر صدر 9- دولت مهدی علیه السلام یکتا پرچمدار انقلاب و عدالت اجتماعی و موعود کل ملل، آیت الله دکتر محمد صادقی تهرانی 10- قیام و انقلاب مهدی علیه السلام از دیدگاه فلسفه ی تاریخ و مقاله ی شهید، آیت الله مرتضی مطهری 11- وابستگی جهان به امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف، آیت الله لطف الله صافی گلپایگانی 12- عصر الظهور، آیت الله علی کورانی عاملی و ...
نوع بشر به دلیل اقتضای فطری اش، به یک پیشوای معصوم احتیاج دارد و بدون حضور او حتی اگر به بهترین درجه های مادیت نیز برسد همیشه خلأ معنوی را حس خواهد کرد و هیچ جایگزینی برای این پیشوای الهی نخواهد داشت، لذا اگر برای انسان های دردمند و مشتاق عدالت، محرز شود که مجدداً پس از چندین قرن، یک شخص معصوم در اجتماع حضور علنی پیدا کرده است، مسلماً به صورت فطری به او و راهش علاقه ی جدی پیدا خواهند کرد و در این راه عمل خواهند کرد.
[1] 25/10/1398 ش، ویکی شیعه، دانشنامه ی مجازی مکتب اهل بیت (ع)، مهدویت، 15/11/1398 ش، www.wikishia.net
[2] رحیم کارگر، جهانی شدن و حکومت حضرت مهدی عجل الله فرجه، چاپ دوم، قم: بنیاد فرهنگی مهدی موعود عجل الله فرجه، 1389 ش، ص16.
[3] ر.ک: مرتضی مطهری، فطرت، چاپ سی ام، تهران: صدرا، 1396 ش، صص33و34؛ اقتباس با تصرف.
[4] الروم، 30.
[5] احمد بن محمد بن خالد برقی، المحاسن، (جلال الدین محدث) چاپ دوم، قم: دار الکتب الإسلامیة، 1371 ق، ج1، ص241.
[6] سید محمد حسین طباطبائی، المیزان فی تفسیر القرآن، (سید محمد باقر موسوی همدانی) چاپ پنجم، قم: جامعه ی مدرسین حوزه ی علمیه ی قم، دفتر انتشارات اسلامی، 1374 ه.ش، ج15، ص209.
[7] ر.ک: میرزا مهدی اصفهانی، أبواب الهدی، (حسین مفید) چاپ اول، تهران: منیر، 1387 ش، صص 154و155؛ اقتباس با تصرف و ترجمه.
[8] النساء، 80.
[9] سلیم بن قیس هلالی، کتاب سلیم بن قیس الهلالی، (محمد انصاری زنجانی خوئینی) چاپ اول، قم: الهادی، 1405 ق، ج2، ص932.
[10] محمد بن علی بن شهر آشوب ساروی مازندرانی، مناقب آل أبی طالب علیهم السلام، چاپ اول، قم: علامه، 1379 ق، ج1، ص246.
[11] الحجرات، 49.
[12] علی بن محمد لیثی واسطی، عیون الحکم و المواعظ، (حسین حسنی بیرجندی) چاپ اول، قم: دار الحدیث، 1376 ش، ص383، ح6469.
[13] لطف الله صافی گلپایگانی، وابستگی جهان به امام زمان (عج)، چاپ دوم، قم: مرکز تنظیم و نشر آثار آیت الله لطف الله صافی گلپایگانی، 1387 ش، صص 6و10، با تلخیص و تصرف.
[14] الرعد، 7.
[15] محمد بن یعقوب کلینی، أصول الکافی، (علی اکبر غفاری و محمد آخوندی) چاپ چهارم، تهران: دار الکتب الإسلامیة، 1407 ق، ج1، ص185.
[16] محمد بن علی بن بابویه قمی، عیون أخبار الرضا علیه السلام، (مهدی لاجوردی) چاپ اول، تهران: جهان، 1378 ق، ج1، ص272.
[17] ر.ک: محمد جواد خراسانی، مهدی منتظر عجل الله فرجه، (سید جواد میرشفیعی خوانساری) چاپ چهاردهم، تهران: لاهوت، 1384 ش، صص 44تا46.
[18] علی رجبی دوانی، مهدی موعود علیه السلام، ترجمه ی جلد سیزدهم بحار الأنوار علامه مجلسی، (علی رجبی دوانی) چاپ بیست و نهم، تهران: دار الکتب الإسلامیة، 1381 ش، صص 419و420.
[19] التغابن، 8.
[20] محمد بن یعقوب کلینی، أصول الکافی، (علی اکبر غفاری و محمد آخوندی) چاپ چهارم، تهران: دار الکتب الإسلامیة، 1407 ق، ج1، ص194.
[21] النحل، 43.
[22] محمد بن یعقوب کلینی، أصول الکافی، (علی اکبر غفاری و محمد آخوندی) چاپ چهارم، تهران: دار الکتب الإسلامیة، 1407 ق، ج1، ص210.
[23] هود، 86.
[24] محمد بن یعقوب کلینی، أصول الکافی، (علی اکبر غفاری و محمد آخوندی) چاپ چهارم، تهران: دار الکتب الإسلامیة، 1407 ق، ج1، ص412.
[25] محمد بن ابراهیم ابن ابی زینب نعمانی، الغیبة، (علی اکبر غفاری) چاپ اول، تهران: صدوق، 1397 ق، ص245.
[26] محمد بن حسن طوسی، کتاب الغیبة للحجة علیه السلام، (علی احمد ناصح و عباد الله تهرانی) چاپ اول، قم: دار المعارف الإسلامیة، 1411 ق، ص286.
[27] ر.ک: محمد جواد خراسانی، مهدی منتظر عجل الله فرجه، (سید جواد میرشفیعی خوانساری) چاپ چهاردهم، تهران: لاهوت، 1384 ش، صص 46 تا 53؛ اختصار با تصرف.
[28] برای نمونه ی یک متن روایی، ر.ک: محمد بن حسن صفار قمی، بصائر الدرجات فی فضائل آل محمد صلی الله علیهم، (محسن کوچه باغی تبریزی) چاپ دوم، قم: مکتبة آیة الله المرعشی النجفی، 1404 ق.
[29] الفتح، 10.
[30] محمد بن یعقوب کلینی، أصول الکافی، (علی اکبر غفاری و محمد آخوندی) چاپ چهارم، تهران: دار الکتب الإسلامیة، 1407 ق، ج1، ص107.
[31] الصف، 8.
[32] الصف، 9.
[33] التغابن، 8.
[34] محمد بن یعقوب کلینی، أصول الکافی، (علی اکبر غفاری و محمد آخوندی) چاپ چهارم، تهران: دار الکتب الإسلامیة، 1407 ق، ج1، ص432.
[35] التوبة، 32.
[36] التوبة، 33.
[37] محمد بن علی بن بابویه قمی، کمال الدین و تمام النعمة، (علی اکبر غفاری) چاپ دوم، تهران: اسلامیه، 1395 ق، ج2، ص354.
[38] ابوذر رجبی، "مسائل کلام جدید و مهدویت" پژوهش های مهدوی، شماره ی 2، پاییز 1390 ش: صص 169و170.
- ۰۱/۰۳/۲۷
- ۴۶ نمایش