امیررضا عطری- معلم دینی | Amirreza Etri- Religious Teacher

پژوهشگر دینی (علوم قرآن و حدیث)| Religious Researcher (Quran & Hadith Knowledges)

امیررضا عطری- معلم دینی | Amirreza Etri- Religious Teacher

پژوهشگر دینی (علوم قرآن و حدیث)| Religious Researcher (Quran & Hadith Knowledges)

امیررضا عطری- معلم دینی | Amirreza Etri- Religious Teacher

امیررضا عطری ام.
فعال و معلم دینی.
من هم مانند شما آدمیزادم،
ولی ((دین)) مانند ریاضی و هنر، یک ((سامانه ی اندیشه)) است، که از ((بروزِ نیت های شکوفاگرِ درونِ وجدان انسان، برگرفته از انسان های صالح)) ساخته شده و ربطی به سلیقه ها و اشتباهاتمان ندارد، همان گونه که سلیقه و اشتباه ریاضیدان و هنرمند را به پای درستی هایش در ریاضی و هنر نمی گذارید!

هیچ ادعا و علاقه ای به مقدس نمایی و غیر طبیعی بودن ندارم. فقط حوزه ی مطالعاتی مورد علاقه ام ((دین)) و شغل آموزشی ام با آن پیوند دارد. مقدس و دیندار، کسی است که وجودش به درد تمام زندگی ات بخورد. من هم یک آدم معمولی ام. دوست دارم زندگی ام همگام با عرف زندگی آدم های نرمال در کل دنیا باشد. خشک اندیش بودن بودن ضد اسلام است. پس لازم نیست که واقعی نباشیم ...

این تارنوشت شخصی، می تواند راهی برای پیوند افزونتر میان شما و من باشد.
با آرزوی بهترین ها ...

دنبال کنندگان ۱ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
آخرین نظرات

مترجم سایت

دیکشنری

بخش1

و اما نکته ی بسیار بسیار مهمی که در تکمیل مطالبم باید بگویم، این است که، این سخنانی که بیان کردم، به این معنا نیست که دیگر هر کسی که علوم دینی و اسلامی را به صورتِ رَوِشمَند (با مقدمات و اصولش) تحصیل یا شاگردی یا مطالعه و پژوهش نکرده است، به خودش اجازه ی گستاخی، ادعای فضلِ بیخود و عالِم نَمایی بدهد! دانایی، با تَوَهُّمِ دانایی حاصل نمی شود ... ! توهمِ دانایی، مصداق بارزِ بی شعوری است.

راجع به تمامیِ نقد هایی که به ((روحانیت شیعه)) وارد کرده ام، باید بگویم که: (1) نقد های بسیار دیگری نیز در این باره وجود دارد که برای رعایت اختصار، ذکرشان نکردم. (2) من نه با عبا و عمامه مشکلی دارم و نه با لباده و نعلین! بلکه من با هر رفتار اشتباهی که ((به اسمِ اسلام و تشیع)) انجام شود، مشکل دارم. مثلاً: اگر فردا پس فردا بگویند که: از شاخصه های روحانیت (الهی شدن) در ((اسلام))، این است که شما کت و شلوار بپوشی، محاسنت را سه تیغه کنی و هر صبح دو تا پشتک بزنی، مطمئن باشید که من به کت و شلوار پوشیدن، محاسن را سه تیغه کردن و هر صبح دو تا پشتک زدن ((به اسمِ اسلام))، معترض می شوم و به چنین رفتار هایی نیز نقد وارد خواهم کرد. خب شاید عده ای به من بگویند که: تو اصلاً با همه ی پوشش ها و رفتار ها مخالف هستی! اما من در جواب می گویم: نه، این طور نیست! بلکه من با هر پوشش و رفتاری که در اسلام نیست یا اسلام نسبت به آن، دستوری نداده ولی یک عده می خواهند آن پوشش ها و رفتار ها را ((به اسمِ اسلام)) تمام کنند، مخالف هستم. اگر بخواهم برایتان دو مثال دیگر در این باره ها بزنم، مثلاً این دو مورد است که: یک- در اسلام بر اساس نص صریح قرآن و روایات فراوان، بر هر زن مسلمان واجب است که به جز صورت و دست ها تا مچ، همه جای جسمش را در برابر مردِ نامحرم بپوشاند و اگر این کار را انجام ندهد، مرتکب گناه شده است ولی اجبار حجاب بر زنان توسط حکومت اسلامی، از هیچ آیه ای در قرآن و از هیچ روایتی و از هیچ استدلال عقلی ای قابل برداشت نیست، لذا بنده با اجبار حجاب بر زنان توسط حکومت اسلامی ((به اسمِ اسلام))، مخالف هستم. دو- در اسلام بر اساس قرآن، روایات و عقل، کسی اجازه دارد نسبت به دیگران درباره ی گناهانشان نهی از منکر کند که خودش منکر را بشناسد، عامل به آن منکر نباشد، بداند مخاطبش اصرار بر منکر دارد، بداند نهی از منکرش اثر گذار است، نهی از منکرش با ((اخلاق)) و ((کرامت)) همراه باشد، نهی از منکرش موجب آبروریزی شخص مخاطب نشود، نهی از منکرش مفسده ای در پی نداشته باشد، ولی اگر کسی بدون رعایت این موارد، اقدام به نهی از منکر ((به اسمِ اسلام)) کند، نه تنها در حقیقت ((نهی از منکر)) نکرده است بلکه به دین رحمانی ((اسلام)) خیانت کرده است. (3) افرادی در میانِ حوزوی ها و حتی غیر حوزوی ها هستند که سعی می کنند خودشان را همراه با سبکِ زندگیِ مردمِ امروزه نشان دهند اما در ذهنشان مدافع ((رفتار های اشتباهِ روحانیت)) هستند، یعنی لا به لای همرنگ نشان دادن خودشان با جامعه، تفکرِ برتری روحانیت و تمجیدِ مبالغه آمیز درباره ی روحانیون را نیز به اذهانِ مردم تزریق می کنند. لذا من نام شخصیت چنین افرادی را ((روحانیِ زیر پوستی)) می گذارم. (4) از قبیلِ تمامیِ رفتار های اشتباه در ((سیستم روحانیت))، در درون سیستم مدارس، دانشگاه ها، سیاسیون و هر نهاد و قشر اجتماعی دیگر نیز وجود دارد، منتهی با ظاهر و محتوایی دیگر. (5) رفتار های اشتباهی که در ((روحانیت)) وجود دارد و من به برخی از آن ها نقد وارد کردم، می تواند به شکل هایی دیگر و با عناوینی دیگر نیز مجدداً ((به اسمِ اسلام)) انجام ]شده باشد و[ بشود. مثلاً: صنف یا جریان دیگری ((به اسمِ اسلام)) ایجاد شود که شکل و عنوانش ((روحانیت)) نباشد ولی از قبیلِ همان رفتار های اشتباه را داشته باشد، لذا من با همه ی اشتباهاتی که ((به اسمِ اسلام)) انجام می شود مشکل دارم، نه صِرفاً با صنف ها، جریان ها، شکل ها و عنوان ها! (6) از قبیلِ تمامیِ نقد هایی که به ((روحانیت شیعه)) وارد کردم، به ((روحانیت)) های اهل تسنن و دیگر فرقه های اسلامی، به ((روحانیت)) های زرتشتیت، یهودیت، مسیحیت و صابئیت و به ((روحانیت)) هر دین، مذهب و مکتب دیگری نیز وارد است، با این تفاوت که محتوای نقد هایم به آن ((روحانیت)) ها، بر اساس رفتار های غلطشان، در قیاس با آموزه های اصلی عقلی مکتب شان، تغییر می کند. (7) من نه تنها به ((روحانیت شیعه))، بلکه به ((اصلِ روحانیت)) نقد های کلی و عقلی دارم. (8) من این قاعده ی تاریخی را به خوبی پذیرفتم و قبول دارم ]و انصاف نیز بر این حکم می کند[ که هر جریان و پدیده ی تاریخی را باید در زمان، مکان، فضا و شرایطِ خودش و دوره اش فهمید و قضاوت کرد، نه با شرایط و عصر های دیگر! پس چه بسا عصر هایی که اگر روحانیت و حوزه های علمیه ی شیعه سامان نمی یافتند، دشمنان تشیع برای نابودی این مذهب، به مشکل خاصی بر نمی خوردند! چه بسا عصر هایی که برای حفظ تشیع، شرایط اقتضاء می کرده است که روحانیت و حوزه های علمیه به استقلال و اقتدارِ خودشان دامن بزنند! نمی شود که ما در قرن 15 و 16 قمری بنشینیم و با وضعیت و شرایط و سبک فکریِ مختص به خودمان دنیای قرن 10 و 11 قمری را قضاوت کنیم، ولی قرار هم نیست که ما با در نظر گرفتن وضعیت قرن 10 و 11، برای ((آموزش)) و ((آموزش علوم دینیِ)) قرن 15 و 16 تصمیم بگیریم! همچون گذشتگانمان، وظیفه ی ما هم این است که شرایط و حال و هوای عصر خودمان را بفهمیم و در گذشته زندگی نکنیم! صِرفِ وجودِ یک جریان تاریخی گرچه چند صد سال هم از آن گذشته باشد، حتماً و ضرورتاً دلیل بر صحت و ادامه دادنِ آن جریان نمی باشد. ما الآن، مانند گذشتگان، در عصری نیستیم که برای حفظ و نشر تشیع، از استراتژیک دفاعی و سازمان سازی استفاده بکنیم، بلکه ما الآن در عصری زندگی می کنیم که میزانِ جلوه گریِ عدالت در یک تمدن، بزرگترین شاخصه ی حفظ و نشرِ مکتبِ فکریِ آن تمدن است. در خطِ فکریِ هیچ دین، مذهب و مکتبی، به اندازه ی ((اسلام و تشیع)) به ((عدالت)) پرداخته نشده است. لذا اگر ما مسلمانان و شیعیان، با عملکرد های نا عادلانه مان در امور گوناگون، باعث بشویم که دیگران عیب های ما را ((به اسمِ اسلام و تشیع)) تمام کنند، مسلّماً ضربه به ((اسلام و تشیع)) زده ایم. مثلاً: اگر ما مسلمانان و شیعیان، برای وضعیت امروزه ی سیستم آموزش علوم دینی مان، بر اساس طرحی پیش برویم که در حال حاضر به علل گوناگون دافعه اش بیشتر از جاذبه اش است یا بر اساس طرحی پیش برویم که پر نقص است، خب مسلّماً سیستم آموزش علوم دینی مان دیگر بازدهِ کارآمدی نخواهد داشت و این بازدهِ ناکارآمد باعث می شود که دیگران این ناکارآمدیِ ما را ((به اسمِ اسلام و تشیع)) تمام کنند. به این ترتیب بدون آن که ما قصد ضربه زدن داشته باشیم ولی در عمل، به ((اسلام و تشیع)) ضربه زده ایم. ما مسلمانان و شیعیان، باید فهم مان از تعالیم اسلامی ]از عدالت، آموزش، رفاه، تعاون و ارتباطات گرفته تا هر چیز دیگر[ را دائم منطبق بر زمان کنیم، نه به این معنا که اصول مسلّم اسلامی را کنار بگذاریم و از هر نظر بدی ها و زشتی های جهانی که در آن زندگی می کنیم را بپذیریم، بلکه به این معنا که چون ذاتِ تمام برنامه های ((اسلام و تشیع)) پویا است، دیگر ما مسلمانان و شیعیان حق نداریم که با روش هایی که دیگر برایِمان کهنه یا ناقص اند، برای جهانِ امروزِمان تصمیم بگیریم، که اگر این طور کردیم دیگران این دیدِ کهنه یا ناقص ما به جهان را، ((به اسمِ اسلام و تشیع)) تمام می کنند. به این ترتیب بدون آن که ما قصد ضربه زدن داشته باشیم ولی در عمل، به ((اسلام و تشیع)) ضربه زده ایم. ما مسلمانان و شیعیان حق نداریم که به فلسفه بافی های بی ربط برای گفتمان سازی های بی اساس و ساختن مصالحِ بی پایه و بی ربط، برای ((اسلام)) یا ((به اسمِ اسلام))، بپردازیم. من نمی گویم که ایجاد یک ((سازمان)) کار بدی است، بلکه می گویم: دنیای کنونی را درک کنید و ((به نامِ خدا)) بُت سازی نکنید ... !

آوردن نام عالمانی که در این مباحث و در فهرست مراجع نوشته ام، به معنای تأیید همه جانبه ی دیدگاه ها و مرام های علمی، اجتماعی و سیاسی هر کدام از آنان نیست ولی قطعاً بنده به خودم می بالم که این بزرگواران از جمله مفاخر و برجستگان محترم ما شیعیان در علوم و معارف اسلامی و مرجعیت دینی در جهان اسلام هستند. دیگر آن که: ذکر نام مراجع شیعه در یک فهرست، به این معنا نیست که این بزرگان، در مسائل و علوم مختلف حتماً یک دیدگاه داشته باشند! بلکه به خوبی عیان است که بسیاری شان در علوم و مسائل متعدد و فراوانی، دیدگاه های گوناگون و حتی مخالفی با یکدیگر داشته و دارند ]همچون برجستگان علمی هر دین، مذهب و مکتب دیگری![، ولی با این وجود، مراجع دینی شیعه، آنقدر در مباحث دینی نقاط اشتراکشان بیشتر از نقاط اختلافشان است که در هیچ دین، مذهب و مکتب دیگری، چنین نظمِ فکری ای دیده نمی شود!

بنده ادعا ندارم که تمامی مطالبی که در این کتاب ذکر کرده ام، از هر نظر کامل و بی نقص هستند! همچنین ادعا ندارم که در این فهرست نام تمامیِ مراجعِ دینیِ در طول دوران های کهن اسلامی تا به الآن را آورده ام، چون من در مطالعاتم قطعاً به نام بسیاری از مراجع دینیِ در طولِ تاریخ تا به عصر معاصر که در مناطق و سرزمین های گوناگون به مرجعیت دینیِ شیعیان شهرت داشته اند، بَر نخورده ام و از اطلاعاتِ محدودِ بنده مغفول مانده اند یا به نام بسیاری از مراجع دینی بَر خورده ام اما خودم شخصاً به شرح حالشان دسترسی نداشته ام و یا این که در حین پژوهش هایم متوجه مرجعیت بسیاری از علماء نشده ام. از جمله ویژگی های مراجعِ این فهرست، این موارد است: یک) علمای دینی ای هستند که به مرجعیت دینیِ شیعیان، شهرت دارند، دو) مَراجعی که قبل از غیبت صغری یا قبل از غیبت صغری و خودِ غیبت صغری یا صرفاً غیبت صغری و یا غیبت صغری و بَعدش را درک کرده اند و هیچ ارتباطی با ائمه ی قبل از امام زمان علیه السلام نداشته اند و یا اگر ارتباطی هم با ائمه ی قبل از آن بزرگوار داشته اند منتهی من در تاریخ و روایات، اثری از آن ندیدم. نسبت به ارتباطشان با ولی عصر عجَّلَ اللهُ فرَجَه نیز، باید بگویم که: تا آنجایی که من در تاریخ و روایات، بررسی کردم، 1- یا اثری از این ارتباط ندیدم 2- یا اگر حقیقتاً اثبات شود که افرادی از بینشان، ارتباطی با امام زمان علیه السلام داشته اند، الف) یا ارتباطی به واسطه ی نواب اربعه بوده، که من در تاریخ و روایات، اثری از این ارتباط ندیدم ب) و یا بنا به دلیلی عنایت های دیداری و غیر دیداریِ امام زمان علیه السلام به آنها بوده که به شکل هایی غیر علنی، غیر مستمر، محدود، معدود و همراه با خرق عادت، معنویت و کرامتِ آن حضرت، انجام گرفته است، نه این که یک ارتباط دیداری و غیر دیداریِ عادی، رسمی و معمولی بوده باشد! سه) مَراجعی که از شروع غیبت کبری به بعد، متولد شده اند ]که بخش اعظم این فهرست را نیز تشکیل می دهند[. در مورد ارتباط مراجع این دوره با ولی عصر عجَّلَ اللهُ فرَجَه، باید بگویم که: اگر حقیقتاً اثبات شود که افرادی از بینشان، ارتباطی با امام زمان علیه السلام داشته اند، این ارتباط، عنایت های دیداری و غیر دیداریِ امام زمان به آنها بوده که به شکل هایی غیر علنی، غیر مستمر، محدود، معدود و همراه با خرق عادت، معنویت و کرامتِ آن حضرت، انجام گرفته است و آن مَراجعی که این چنین مورد عنایتِ امام زمان علیه السلام واقع شده اند، حق و اجازه ی این را نداشته و ندارند که تا وقتی که زنده هستند، ارتباط یا دیدارشان با امام زمان علیه السلام را فاش و ادعا کنند. قبل از این که وارد ذکر شاخصه ی بعدی بشوم، این نکته را باید متذکر بشوم که: ارتباطات افراد با امام زمان علیه السلام، همیشه با معنویت و کرامتِ آن حضرت، همراه بوده است، ولی برخی از ارتباطاتِ افراد با امام زمان علیه السلام، به علت برخی از اقتضائات و شرایطِ ارتباطِ خاص با آن حضرت در دو دوره ی غیبت صغری و کبری، با معنویت و کرامتِ عجیب تر و چشمگیر تری از طرف ایشان همراه بوده است و می باشد، به گونه ای که خرق عادت از طرف حضرت حجت علیه السلام، به خوبی در آن قابل درک است. خرق عادت یعنی: کار هایی که در حالت طبیعی و عادی، تحققش امکان ندارد. خرق عادت هایی معجزه آمیز از طرف امام زمان علیه السلام، مثلاً مانندِ: اطلاع دادن از اخبار غیبی، پیش بینی های کثیر، گوناگون، دقیق و صحیح درباره ی آینده، پاسخ دادن به سؤالات نانوشته ی راویان که تنها در خاطرشان گذرانده بودند، پاسخ دادن به سؤالاتی که توسط شیعیان برای اطمینان به ادعای نواب اربعه، با قلمِ بی مُرَکَّب نوشته شده بود، بی پاسخ گذاشتن توقیع کسی که انحراف مذهبی اش، در آینده مشخص می شد، خبر دادن از امورِ مخفیِ افراد، خبر دادن از زمان دقیق مرگ افراد، خبر دادنِ دقیق از متن نامه ها و داخل کیسه ها بدون باز کردنشان، غیب شدن و هزاران خرق عادتِ معجزه آمیز دیگر از جانب امام زمان علیه السلام، که در کتب معتبرِ مربوطه نقل شده است، لذا برای توضیح بیشتر، به آن منابع مراجعه بفرمایید. نکاتی که درباره ی امور مربوط به غیبت امام زمان علیه السلام، در این کتاب ذکر کرده ام، کامل نیستند و فقط بخش کوچکِ گلچین شده ای از نکاتِ کلی، محوری و مهمِ امورِ مربوط به غیبت امام زمان علیه السلام هستند، که می بایستی در ضمنِ مطالبِ مطرح شده در این کتاب، با آن نکات نیز آشنا بشوید. چهار) مراجعی که خودم شخصاً در طول پژوهش های مختصر و محدودم، به نام و یاد آن ها بَر خورده ام و در ضمنِ این برخورد، اطلاعات اندکی هم که شده درباره شان کسب کرده ام و تاریخی هم از زمان ولادت یا وفاتشان در دست بوده است یا حداقل قرائن نسبتاً دقیقی درباره ی زمان و دوره ی زنده بودنشان وجود داشته است، پنج) مَراجعِ این فهرست، جزء آن دسته از علمای شیعه هستند که موردِ مخالفتِ اکثرِ شیعیان و علمایشان نیستند ]مثلاً علمایی مانند: اولین سرسلسله های شیخیه، بزرگان شیخیه ی همدان، کرمان و بصره و غیره، که اکثرِ شیعیان و علمایشان با آنها مخالف اند را ننوشته ام[، شش) ]قصدم بی ادبی نیست، اما،[ مَراجعِ این فهرست، شیاد نبودنشان نیز اثبات شده است. من به این دلیل در این فهرست شاخصه ی ((شیاد نبودن!)) را شرط کرده ام که همواره کسانی بوده و هستند که بدون داشتن صلاحیت های لازم و از سَرِ شیطنت و حتی با توجه به رویگردانی شیعیان و بزرگان و علمایشان از آن ها، ادعای سرپرستی و ریاست بر شیعیان یا طمع بر آن را داشته اند ]مانند حسین بن منصور حلاجِ سنّیِ صوفی، احمد بن هلال کرخی، محمد بن علی شلمغانی و غیره[ و افراد مزدوری نیز بوده و هستند که دستگاه های کثیفِ وابسته به منافقین و دشمنانِ تشیع در طول تاریخ و شبکه های جاسوسیِ دشمنان تشیع، استکبار جهانی و صهیونیست ها در امروزه، از آن ها حمایت کرده و می کنند و همیشه سعی در مشهور کردنشان ((به نامِ شیعه)) داشته اند، ]مثلاً: از نمونه های معاصرشان، مانندِ: سران بابیت و بهائیت، سید ابوالفضل برقعی قمی، علی اکبر تهرانی، سید محمد حسین کاظمینی بروجردی، محمود صرخی، فاضل بدیری، احمد الحسن بصری، حسین المؤید، سید علی الأمین، حسن اللهیاری، یاسر الحبیب و جریانِ منصور هاشمی خراسانی، حاج فردوسی و غیره[، بالأخص که در این سال ها چندی از این افراد و جریان ها مجدداً دیده و رسوا شده اند. در حال حاضر چند شخص و جریانِ مرموز دیگر نیز آرام آرام در حال سر بر آوردن هستند، که ان شاء الله دست اینان نیز همچون قبلی هایشان رو خواهد شد!

]قصدم اهانت نیست، اما، چندین نفر ]خصوصاً در عِراق[ هستند که در حال حاضر زنده اند و ظاهراً به ((مرجعیت دینی))، معروف شده اند اما بنده عملاً از هیچ جهت قرائنی ندیدم که به وسیله ی آن قرائن بتوانم به صحت و سلامتِ مرجع دینی بودنشان اطمینان پیدا کنم، لذا نامشان را در این فهرست ذکر نکردم و فعلاً هم در این کتاب هیچ قضاوتی درباره شان نمی کنم. تحقیق بیشتر درباره ی آنها و همه ی چنین افرادی، با خودِ شما خواننده ی گرامی.[

 

بحث های روحانیت و مرجعیت در شیعه، به این معنا نیستند که هر کس دارای این عناوین بود پس دیگر هیچ شیعه ای در ایمان، تقوی و علمِ دین از آنها بالاتر نیست! بلکه بسیار رخ داده و می دهد که مثلاً: نسبت به همین موضوعِ مرجعیت، در میانِ همین قشرِ روحانیونِ مشهور، افرادی هستند که به مرجعیت دینی معروف نیستند ولی نه تنها چیزی از مراجع دینیِ مشهورِ زمانِ خودشان کمتر ندارند بلکه به قول معروف حتی در بعضی از مسائل اسلامی، یک سر و گردن هم از آنها بالاتر اند! مثلاً: از معاصران، مانند: شیخ محمد جواد بلاغی نجفی، سید موسی زرآبادی قزوینی، شیخ حیدرقلی سردار کابلی، شیخ علی اکبر نهاوندی، شیخ عبدالحسین امینی، سید محمود طالقانی، شهید سید محمد حسینی بهشتی، میرزا کاظم نجفی تبریزی، میرزا علی فلسفی، شیخ محمد هادی معرفت، سید مرتضی عسکری، شیخ عزیزالله عُطارِدی قوچانی و ...؛ البته برخی از ((مراجعِ دینیِ مشهور)) نیز هستند که در ردیفِ همین ((روحانیونِ یک سر و گردن بالاتر از مراجعِ زمانِ خودشان!)) قرار دارند. مثلاً: از معاصران، مانند: شیخ یحیی نوری، شیخ حسینعلی منتظری، سید موسی صدر و ...؛ و بسیاری از روحانیونِ مشهور هم هستند که بدون معروفیت به مرجعیت، هم سطحِ مراجعِ دینیِ مشهورِ زمانِ خودشان اند. مثلاً از معاصران، مانند: میرزا مهدی اصفهانی، شیخ محمد حسن علامی کرمانشاهی، میرزا محمد باقر زنجانی، سید محمد باقر سلطانی طباطبائی، شیخ حسنعلی مروارید و ...؛ پس بنده در این فهرست فقط نام کسانی را ذکر می کنم که به ((مرجعیت)) شُهره و معروف بوده و هستند، نه به این معنا که هیچ مؤمن، فاضل و دانشمندی در شیعه، از هر نظر بهتر از آنها وجود نداشته و ندارد!

آن دسته از علمای دینی شیعه که کلاً به ((مرجعیت)) مشهور اند، تنها یک دسته ی مهم از علمای دینیِ شیعه محسوب می شوند، نه آن که آنها ((تنها دسته یِ مهمِ علمایِ دینیِ شیعه)) باشند و بس! دسته های دیگر از دانشمندانِ دینیِ شیعه، عبارت اند از: قرآن و حدیثی ها، مفسرین، فقهاء، متکلمین، فلاسفه، عرفاء، حکماء، ادباء، اخلاقیون، متألهین، تاریخ دانان، رجالی ها و ... . عالمان دینی بسیاری را هم سراغ داشته و داریم که در ترکیبی از علوم اسلامی تخصص داشته و دارند، مثلاً یک عالم دینی ای که هم در علوم قرآن تخصص دارد، هم در علوم حدیث، هم در فقه و هم در ادبیات. بُعد دیگری هم از تخصص در علوم اسلامی وجود دارد به این شکل که در این باره، یک دانشمند، به صورت ((میان رشته ای)) تخصص پیدا کند، مثلاً: کسی در رابطه های علمیِ فقه و حقوق، یا تاریخ اسلام و موسیقی، یا قرآن و روان شناسی، یا حدیث و پزشکی و ... تخصص پیدا کند.

آنقدر تعداد دانشمندان بزرگ و عالیقدرِ شیعه در علوم گوناگون از صدر اسلام تا به حال فراوان است که اگر بخواهیم برای هر دانشی، فقط نام و یاد مختصری هم از آنها ذکر کنیم، در مجموع به ده ها جلد کتاب قطور نیازمندیم، در دانش های اساسی و مهمی همچون: علوم قرآن، روایت، تفسیر و تأویل (که اصلی ترین و شریف ترین دانش های اسلامی هستند)، زبان عربی، ادبیات اسلامی، اصول فقه، فقه، حقوق، تاریخ، کلام، اعتقادات، الهیات، علوم عقلانی، منطق، فلسفه، علوم غریبه، حکمت، عرفان، اخلاق، تربیت، مدیریت، اقتصاد، سیاست و ... و خلاصه در یک کلام: در تمامی شاخه ها، گرایش ها و رشته های علوم دینی و علوم انسانی، و به همچنین در علوم غیرنظری، همچون: جغرافیا، هنر، پزشکی، ریاضی، فیزیک، شیمی، موسیقی، نجوم، گیاه شناسی، زیست شناسی، صنایع، معماری و ... و خلاصه در یک کلام، به جرأت می گویم: حتی در تمامی شاخه های علوم غیر نظری ... ! درباره ی آثار و خدمات عالمان شیعه در علوم گوناگون، کتب و دایرة المعارف های فراوانی نوشته شده که به آنها مراجعه نمایید، همچون: الذریعة الی تصانیف الشیعة از آقابزرگ تهرانی، تأسیس الشیعة لعلوم الاسلام از سید حسن صدر و ... .

بودن در جایگاه مرجعیت، به این معنا نیست که شخصِ مرجَع حتماً باید دارای کتابی به نام رساله ی توضیح المسائل یا استفتائات باشد یا صرفاً در علوم فقهی چهره ی شاخصی باشد یا به لقبِ ((مرجع تقلید)) ملقب باشد، بلکه معیار این است که این شخصِ مرجع، مورد رجوع فراوانِ شیعیان در باب مسائل اسلامی قرار گرفته و می گیرد و به این موردِ رجوع واقع شدن ها شهرت یافته است. یک باور اشتباه دیگر هم که درباره ی مرجعیت، هم میان مردم و متأسفانه حتی گاهی میان اهل علم هم وجود دارد، این عبارتِ ((مرجع علی الاطلاق)) یا ((مرجع عامه یا تامه)) است، به این ترتیب که اگر کسی در این باره بگوید: در بعضی از زمان ها حتی در عصر معاصر نیز مراجعی بوده اند که همه ی شیعیان از آنها تقلید می کرده اند، آن شخص یگانه مرجع تقلیدِ زمان خودش بوده است و همه ی علماء از او تبعیت می کرده اند؛ در حالی که منظورِ صحیح از این دو عبارت، این است که در بعضی از زمان ها عالمانی در میان شیعیان دارای یک مرجعیت بسیار گسترده بوده اند، مانند: آیت الله سید حسین بروجردی ]مقیم در قم[، آیت الله سید ابوالحسن اصفهانی ]مقیم در نجف[ و ...، ولی اگر کسی از به کار بردن آن دو عبارت همان معنای اشتباهی را که گفتم مقصود کند، این ادعایش صد در صد غلط است، به این دلایل: یک) در هر زمانی هر مرجع تقلیدی هر چقدر هم که دایره ی مقلدانش وسیع باشد، مطمئناً اشخاص دیگری در منطقه ی همین شخص و یا مردمان سرزمین دیگری وجود دارند که از شخص دیگری تقلید می کنند. دو) در هر زمان و چه بسا در هر جایی، هر کسی هم که هرچقدر در علوم اسلامی خبره باشد، اما حداقل یک عالِم دیگر هم خواهد بود که هم ردیف او مطرح است. سه) من در این فهرستی که گردآوری نموده ام، بزرگترین مثال نقض این ادعای غلط را ارائه کرده ام، به این طریق که شما در این فهرست وقتی به نام هر عالمی بَر می خورید که اگر کسی بگوید همه ی شیعیان ]و لو در یک کشور[ از او تقلید می کرده اند، می بینید که نام چند عالِم بزرگ دیگر نیز در همان دوره ی مرجعیتِ آن شخص به چشم می خورد که جمعیت قابل توجهی نیز از آنها تقلید می کرده اند.

ضمناً، بحث های اجتهاد، فقاهت، مرجعیت و فتوی دادنِ یک شخص غیر معصوم، اموری نیستند که در اسلام دقیقاً از یک زمان دقیق و از یک شخصِ مشخص آغاز شده باشند. مرجعیت دینی نیز امری نیست که از غیبت صغری شروع شده باشد بلکه در زمان های قبل از غیبت صغری نیز بسیار پیش آمده که پیامبر خدا و امامانِ معصوم علیهم السلام مردم را در مسائل دینی، به برخی از شاگردانِ خود رجوع می داده اند و ضمن صواب شمردن و بایسته دانستنِ مرجعیتِ دینیِ برخی از شاگردانشان، حتی دستور فتوی دادن نیز به آنها می داده اند. مِن بابِ نمونه، شاگردانی مانند: زُرارة بن أعیَن، أبان بن تَغلِب، محمد بن مسلِم، یونُس بن عبدالرحمن، احمد بن اسحاق اشعریِ قمی و ... .

عالِمان بزرگواری نیز بوده اند که بدون این که ما در متون تاریخی و روایی نص مشخصی بر سفارشِ مرجعیتشان از طرفِ شخصِ معصوم ببینیم، اما در قبل از غیبت صغری و در غیبت صغری مورد رجوع شیعیان در مباحث دینی بوده اند، بدون آن که از هر نظر مانعی برای مرجعیتِ سزاوارشان باشد؛ از دیگر ویژگی های چنین عالمانی این است که: تا آخر عمر در خط امامانِ اهل بیت ماندند و دستورات آن بزرگواران را اطاعت کردند و اگر مرجعیتشان در غیبت صغری نیز واقع شده، در کنار ویژگی های قبل، این ویژگی را نیز داشته اند که: سفارتِ نواب اربعه را قبول داشتند و تابع و مطیعِ آنها بودند. از این گونه عالمان، در قبل از غیبت صغری، می توان به این بزرگان اشاره نمود: ابراهیم بن هاشم کوفی قمی، علی بن ابراهیم قمی و ...، از این گونه عالمان، در قبل و حین غیبت صغری، می توان به این بزرگان اشاره نمود: ابوسهل نوبختی، حسن بن موسی نوبختی، علی بن بابُویه قمی و ...، از این گونه عالمان، در غیبت صغری و بعضی شان در غیبت صغری و پس از غیبت صغری، می توان به این بزرگان اشاره نمود: مثلاً آن چند عالمِ اوایل این فهرست که از لحاظِ زمانی، به یکی از این دو بازه ی زمانی تعلق داشته باشند و ... .

در عصر غیبت صغرای امام زمان علیه السلام، به نص صریح حضرتش فقط نواب اربعه سفیران یا به عبارتی نمایندگانِ ویژه ی آن حضرت بوده اند، لذا در آن عصر، جز این چهار نفر، هیچکسِ دیگر نائبِ خاصِ امام زمان نبوده است، چون آن حضرت اگر نائب خاص دیگری می داشت، باید به نص صریحِ خودش، او را نیز معرفی می کرد. ]ائمه ی قبل از امام جواد علیهم السلام، به نوعی دارای یک شبکه ی وکالتی بودند اما امام جواد علیه السلام، اولین امامی بود که به شکل ملموس و چشمگیر، آغازگر سیستم وکالتیِ سرزمینی بود و این سیستم توسط سه امام بعدی نیز اجراء شد، به این معنا که: امام جواد، امام هادی و امام حسن عسکری علیهم السلام، در مناطق گوناگون نمایندگان ویژه ای برای خود داشتند که آن نمایندگان نیز زیر مجموعه ای برای خودشان داشتند و کسانی می توانستند زیر مجموعه ی سیستم وکالتی این سه امام باشند که مورد تأییدِ آن نمایندگان ویژه باشند. نمایندگان ویژه ی امام زمان علیه السلام هم فقط نواب اربعه بودند، لذا کسانی می توانستند زیر مجموعه ی سیستم وکالتی امام زمان علیه السلام باشند که مورد تأییدِ نواب اربعه باشند.[ نواب اربعه بنا به دستور امام زمان علیه السلام، در راستای انجام دستورات آن حضرت، دریافت وجوهات شرعی از شیعیان، ایجاد یک نظم ارتباطی میان شیعیان و بنا به علل و وظایفی دیگر ]که اینجا جای بحثش نیست[، یک سیستم وکالتی وسیع در مناطق گوناگون ایجاد کردند و کسانی می توانستند جزءِ سیستمِ وکالتیِ امام زمان علیه السلام قرار بگیرند که موردِ تأییدِ نواب اربعه باشند، لذا کسانی که موردِ تأییدِ نواب اربعه نبودند، به این معنا است که مورد تأییدِ امام زمان علیه السلام نیز نبودند. اگر در شبکه ی وکالتی امام زمان علیه السلام، اکرامی از طرف آن حضرت نسبت به یکی از اعضای این شبکه صورت گرفته، بنا به دلیلی عنایتی از طرف حضرتش به آن شخص و تأییدی بر عملکردش بوده است و اگر حضرت نسبت به شخصی که از اعضای سیستم وکالتی اش نبوده اکرامی کرده، بنا به دلیلی عنایتی از طرف حضرتش به آن شخص بوده، نه به معنای چیز دیگری! با شروع غیبت کبری، شبکه ی وکالتی ائمه علیهم السلام و نیابت خاصه ی حضرت مهدی علیه السلام، به پایان رسیدند. در قرآن و روایات هم مفهومی به نام ((نیابت عامه از امام زمان)) وجود ندارد، لذا امام زمان علیه السلام از شروع غیبت کبری تا ظهور شریفش، هیچ نماینده ای ندارد. با بیان این توضیحات، در تکمیل مبحث ((سفارش مرجعیت یک عالم توسط امام معصوم)) باید بگویم که: هر نصی که از طرف امام معصوم مبنی بر سفارش مرجعیت، وکالت و نیابتِ هر کسی صادر شده، مربوط به غیبت صغری و قبل از غیبت صغری بوده ولی از آغاز غیبت کبری تا ظهور شریف امام زمان علیه السلام، هیچ نصی از طرف امام زمان علیه السلام مبنی بر سفارش مرجعیت، وکالت و نیابتِ هیچ کسی صادر نمی شود و در غیبت کبری اگر اکرامی از طرف آن حضرت نسبت به شخصی صورت بگیرد، بنا به دلیلی عنایتی از طرف حضرتش به آن شخص است، نه به معنای چیز دیگری! از چنین اشخاصی که در غیبت کبری، بنا به دلیلی مورد عنایت امام زمان علیه السلام قرار گرفته اند، می توان این اشخاصِ بزرگوار را نام برد: شیخ صدوق، شیخ مفید، سید محمد مهدی بحرالعلوم، سید شهاب الدین مرعشی نجفی و غیره. با توجه به این توضیحات، باید بگویم که: من در این فهرست نام آن دسته از مراجع دینی شیعه در غیبت صغری را ذکر کرده ام که: (1) بر اساس مطالعات شخصی خودم در متون تاریخی و روایی، نصی دالِّ بر سفارشِ مرجعیتشان از طرفِ امامِ معصوم، ندیدم (2) بر اساس مطالعات شخصی خودم در متون تاریخی و روایی، متنی دالِّ بر وکیلِ امامِ معصوم بودنشان، ندیدم.

با شروع غیبت کبری، سفارش مرجعیت یک عالم توسط امام معصوم، شبکه ی وکالتی ائمه علیهم السلام و نیابت خاصه ی حضرت مهدی علیه السلام، به پایان رسیدند.

از ظهورِ امام زمان علیه السلام به بعد نیز خودِ آن حضرت چگونگیِ سازمان و تشکیلاتش و طریقه یِ عالِمِ دینی شدنِ شیعیان را بیان خواهد کرد. این چگونگی ها و طریقه ها و تمام چگونگی ها و طریقه های دیگر، که حضرت مهدی علیه السلام در رابطه با هر چیزِ دیگر بیان خواهند کرد، مسلّماً و قطعاً بر اساسِ قرآن، الهام الهی، سنت خودِ آن حضرت و عقل خواهد بود.

وقتی می گوییم سنت شخص معصوم، یعنی: قول، فعل و تقریر آن شخص معصوم. قول یعنی: گفتار، فعل یعنی: عمل و تقریر یعنی: شخص معصوم وقتی که در حالت تقیه نیست، گفتار و عمل یک شخصِ غیر معصوم را، امضاء و تأیید کند. امضاء یعنی: جایز شماری و صحّه گذاری.

من این فهرست را از لحاظ چینش زمانی از مراجع دینی مشهوری آغاز کرده ام که تمام یا بخشی از زندگانی شان در عصر غیبت صغری واقع شده، و سپس با مراجع دینی مشهوری که حیاتشان در پس از غیبت صغری به بعد واقع شده، ادامه داده ام. ترتیب نامِ مراجعِ فوت کرده، بر اساس سال فوتشان است، پس چه بسا در این فهرست نام مرجعی جوان تر از علمای مسن و سابقه دارِ زمانِ خودش، به علت زودتر درگذشتن آن مرجع جوان تر، قبل از نام مراجعی قرار بگیرد که از او زودتر به دنیا آمده اند و زودتر از وی نیز مرجع شیعیان بوده اند. ترتیب نام مراجع زنده نیز بر اساس سال تولدشان است. سال های مربوط به مراجع فوت کرده، به هجری قمری است و سال مربوط به مراجع زنده، به هجری شمسی است. ]آخِرین ردیفِ فهرست، به ((سید موسی صدر)) تعلق دارد که در حال حاضر به علت عدم اطلاع دقیق بر زنده بودن یا شهادتش، او را در ردیفی جداگانه قرار دادم و تاریخ تولدش هم به هجری شمسی است.[

این نوع شروع کردنِ این فهرست، به این دلیل است که از شروع غیبت صغری به بعد، عدمِ حضورِ علنی و عیانِ امامِ معصوم در جامعه، شروع شد و نیاز مردم و علماء به داشتنِ مرجعیت دینی بیش از پیش احساس شد و این نیاز، مورد توجه همگان واقع و ملموس شد؛ لذا کلاً نام تمام علماء و مراجع قبل از غیبت صغری را ذکر نکرده ام، چون معیارم برای شروع این فهرست، آغاز کردنش بر پایه ی غیبت صغری بوده، و برای غیبت صغری اسامی نُوّاب اربعه ی امام زمان علیه السلام را ذکر نکرده ام، چون با امام زمان علیه السلام ارتباط مستقیم داشته اند و نمایندگان رسمی و خاصِ (یعنی بابِ) آن حضرت بوده اند، و اسامی اعضای سیستم وکالتی امام زمان علیه السلام را هم ذکر نکرده ام، چون زیر مجموعه ی سیستمِ وکالتیِ نوابِ اربعه بوده اند. این توضیحات را به این دلیل بیان می کنم که می خواهم بگویم: این فهرست، معرفی سلسله وار نام مراجع دینی ای است که ادامه شان را تا الآن و تا ظهور حضرت حجت عجّل الله فرَجَه، می بینیم و خواهیم دید ]ان شاء الله[.

از ظهور حضرت حجت سلام الله علیه تا قیام قیامت، عالم دینی شدن، نسبت به قبل، شکلِ دیگری پیدا خواهد کرد، یعنی به حالتِ قرآنی و مورد تأیید امام معصوم، اصیل، خالص، کاملاً معتبر و دور از اضافات و بدعت های خود، باز خواهد گشت ان شاء الله.

در زمان عالمان اوایل فهرست و قبل از آنها تا عصر رسالت رسول الله، عالمان اسلامیِ شیعیِ بزرگ و فراوانی وجود داشته اند که نه تنها چیزی از افراد مذکور در این فهرست کمتر نداشته اند بلکه حق استادی نیز بر گردن آنها دارند و بقای علوم شیعی مرهون تلاش های آن بزرگواران است؛ رضوان خداوند بر آنان باد! ولی بنده نمی توانم در این فهرست نام آنها را بیاورم چون آنقدر تعدادشان زیاد است که فقط ذکر نام و یاد مختصرشان به دَه ها جلد کتابِ قطور نیاز دارد ]و اصلاً بحث مرجعیت در شیعه، امری نیست که دقیقاً از یک شخص خاص و یک زمانِ مشخصِ دقیق، شروع شده باشد[، در حالی که هدف من در این فهرست، فقط ذکر نام عالمانی است که از زمانِ شروعِ غیبتِ صغری به بعد، به ((مرجعیت دینی و فقهی)) شهرت و معروفیتِ گسترده ای داشته اند؛ با توجه به این توضیحات، لازم به ذکر است که: 1) قبل از علمای اوایل فهرست (از آنها رو به قبل)، آنقدر علمای دینیِ بزرگِ فراوانی در مناطق و سرزمین های گوناگون در میان شیعیان وجود داشته اند و برخی شان زعامتِ علمی و فکریِ شیعیان را نیز بر عهده داشته اند، مانند: احمد بن اسحاق اشعری قمی، محمد بن حسن بن صفار قمی، سعد بن عبدالله اشعری قمی، علی بن ابراهیم قمی، ابوسهل نوبختی و ...، 2) و هم زمان با علمای اوایل فهرست نیز آنقدر علمای دینیِ بزرگِ فراوانی در مناطق و سرزمین های گوناگون در میان شیعیان وجود داشته اند، مانند: علی بن بابُویه قمی، ابن قِبه رازی، حسن بن موسی نوبختی، محمد بن عمر کشّی، ابن ابی زینب نُعمانی، ابوالجَیش بلخی خراسانی و ...، که فقط ذکر نام و سیره ی مختصر بزرگانِ این دو بخش، به چندین جلد کتابِ قطور نیاز دارد، منتهی بنده قصدم این بوده که فقط افرادی را ذکر کنم که شرایط و ویژگی هایی که در این ((پیش درآمد)) ذکر کردم را داشته باشند، لذا به این نتیجه رسیدم که طِبقِ: یک) این چهارچوب و ساختاری که من برای خودم تعیین کردم دو) و علمایی که من در این چند سال با نامشان آشنایی پیدا کرده ام سه) و احساس کردم و به این نتیجه رسیدم که از میانشان این افرادی را که من ذکر کرده ام، به مرجعیت، شهرتِ فراگیر داشته اند، بزرگانی که در اوایل این فهرست نامشان را آورده ام، از لحاظ آن بازه ی زمانی و شرایطی که ذکر کرده ام، در ابتداءِ این فهرست قرار می گیرند؛ در حقیقت من خواسته ام طبق توضیحاتی که در این ((پیش درآمد)) بیان کردم، به صورت مختصر و محدود، از مسیرِ ذکرِ نام مراجع دینی و تقلیدِ حال حاضر، سلسله وار به عقب برگردم. همین و نه چیز دیگر!

بر اساس تمام توضیحاتی که دادم، به شما می گویم: من این فهرست را این گونه و با این چهارچوب آغاز کرده ام و نوشته ام، ولی پژوهشگرانِ دیگر نیز می توانند چنین فهرستی را، از نگاهی دیگر و یا به شکلی دیگر، شروع و تکمیل کنند. مجدداً هم اعلام می کنم که: من از هر نظر، ادعایی مبنی بر کامل و بی نقص بودنِ تمامِ مطالبِ این کتاب ندارم. و تنها، دیدگاه ها و بررسی های محدود و مختصر خودم را درباره ی موضوعاتی که گفته ام، به رشته ی تحریر در آورده ام. همین و بس!

قبلاً هم عرض کردم: در زمان هر کدام از عالمان این فهرست، عالمان اسلامیِ شیعیِ بزرگ و فراوانی وجود داشته اند که بسیاری شان نه تنها چیزی از افراد مذکور در این فهرست کمتر نداشته اند و ندارند بلکه از برجسته ترین عالمان علوم دینی نیز بوده و هستند.

من به دلیل علاقه ام به علم جغرافیا و تأسفم نسبت به کم توجهی و کم لطفی به علمِ جغرافیای اسلامی و شیعی، و به هم چنین مهم تر از همه، شناخت عمده فضا ها و شهر های استقرار این بزرگان در غالب برهه های زندگی شان، نام شهر های حضور داشتنشان در زمان های گوناگونِ زندگی شان را ذکر کرده ام. ذکر نام عمده محل های حضور این دانشمندان می تواند در شناخت جغرافیای شیعی، استفاده ی علمی-تاریخی از فضای آن اماکن، پژوهشهای دینی، شناخت عمده مراکز مهم حضوری-علمی-تبلیغیِ شیعیان و دانشمندانشان و مواردی دیگر به ما کمک کند.

مراجع یاد شده در این فهرست و به ویژه چهره های برجسته و معتبرشان ]مثلاً: از شخصیت های کهنشان، همچون: ابن قولویه قمی، مؤلفان کتب اربعة، شیخ مفید و ...[، آنقدر نقاط و نکاتِ مثبت، نو و افتخار آمیز در زندگی شخصی، فرهنگی و علمیِ شان وجود دارد که اگر بخواهم شرحشان بدهم، مطمئناً برای هر شخصیت، به یک کتابِ قطور نیازمندیم و به همچنین اگر همچو منی بی سر و پا، گستاخی و بی ادبی کند که بخواهد افتخارات زندگی این بزرگواران را در فهرستِ این کتابِ پیشِ روی شما و آن هم در یک ستونِ کوچک! ذکر کند، نه تنها کاری مُحال است بلکه به وجود شریفشان اهانت کرده است و به طریق اولی به ساحتِ دانش بی احترامی کرده است، لذا بنده قصدم از ایجاد ستون ((توضیحات))، ذکر افتخارات و نکات درخشانِ زندگیِ این عزیزان نبوده، بلکه هدفم این بوده که بدون هیچ چهارچوب و نظم خاصی در هنگام برخوردم به این ستون، برای هر یک از این دانشمندان، فقط یک یا چند ملاحظه ی بسیار کوتاه ذکر کنم و رد بشوم. همین و بس!

مطالب این کتاب و اطلاعات این فهرست، نهایتاً تا 24 اُردی بهشت 1397 ه.ش تکمیل شده است، لذا از هر نظر، امور و قضایای این تاریخ به بَعد را در بَر ندارد. مفتخرم اعلام کنم که: ]با توجه به کاستی ها و نقص های موجود در این کتاب، ولی[ تا کنون، هیچ فهرستِ مَراجعِ شیعه ای، به این جامعیت، همچون این فهرست ]آن هم به این سبک![، نوشته نشده است اما بنده خوشحال می شوم اگر کسی برای این کتاب، شرح، نقد، مستدرک و ترجمه بنویسد. درباره ی جامعیت این فهرست، باید بگویم: منظورم از این جامعیت، چنین نیست که این فهرست، به معنای واقعیِ کلمه جامع و کامل است و هیچ چیزی را جا نگذاشته است، بلکه منظورم این است که بنده سعی کرده ام که نامِ تعدادِ نسبتاً چشمگیری از ((مراجعِ دینیِ مشهورِ شیعه)) را، در این فهرست ذکر کنم. مسلماً اگر پژوهشگرانی دیگر، وقت، دقت و توان بیشتری در این باره صرف کنند، می توانند فهرستی به مراتب جامع تر، دقیق تر، مفصّل تر و علمی تر از این فهرست بنویسند.

من نوشته ها و طرح های فکری جالبِ فراوان دیگری هم دارم، که دوست دارم به صورت رسمی و ثبت شده در دسترس جامعه و همگان قرار بگیرند ولی از آنجایی که در حال حاضر به منبع درآمدی و حمایت علمی رسمی ای دسترسی ندارم (یعنی اصلاً برای همچو منی وجود ندارد!) و نیز این گونه نوشته ای ]آن هم با چنین پیش درآمد تند، تیز، منتقد، ساختار شکن و حساسیت زایی![ در مراکز حوزوی و دانشگاهی مورد استقبال قرار نمی گیرد و اگر به صورت رسمی نیز بخواهد چاپ شود، اصلاً مورد تأیید و اقبال مسئولین مربوطه قرار نمی گیرد و شاید مردم نیز استقبال نکنند، لذا تصمیم گرفتم که این نوشتار را به صورت الکترونیکی و رایگان، در اینترنت قرار بدهم، تا اهلش استفاده بکند ... ! بسیاری از مطالبی را هم که قصد داشتم در پیش درآمد و ستون توضیحات یادآوری کنم، بنا به علل مختلف از نوشتنشان صَرف نظر کردم! چون برخی از شرایط موجود اجازه نمی داد که بیش از این به نوشتنِ نکاتِ دیگر هم بپردازم! تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل ... !

در حقیقت، اصلی ترین اهدافم از ارائه ى ]رسمى و غیر رسمىِ[ این اثر، این است که خواننده ی محترم، از دریچه ی واکاوی و نقد با روحانیت و مرجعیت ]در میان شیعیان[ آشنا شود و محاسبات ذهنی اشتباهی که در این باره ها دارد، به محاسباتِ نزدیک به صحیح و حق طلب تبدیل شود و به همچنین، خواننده ی گرامی، دست کم یک دورنمای تا حدودی جامع و مفید از گستره ی مراجع فقهی و دینیِ مطرح در میان شیعیان دوازده امامی، داشته باشد و اگر برای مسأله اى مرتبط با دین اسلام و مذهب تشیع دوازده امامی، نیاز به پژوهش داشت و خواست که آثاری از گروه مراجع دینی را در آن باره مطالعه کند، حداقل اسم چند عالِمِ بزرگِ دیگر از این گروه (یعنی مراجع) را نیز بداند و یا اگر خواست فتاوا و دیدگاه های آنان را در موضوعات گوناگون بداند و بخواند، فکر نکند که تعدادشان کم است و نادانسته پژوهش خود را محدود نکند و برای مطالعاتش در حوزه های گوناگون، انتخاب ها و دانشمندان دینی فراوانی را پیش روی خود ببیند، انتخاب کند و راه تحقیقاتی اش را وسیع تر، کامل تر و صحیح تر ادامه دهد.

همچنین امید دارم که این اثر در نوع و کارآیی خودش برای افرادِ مختلف، رهنمود و سر نخی باشد که بتوانند به مراحل مطالعاتی ارزشمند تری برسند، لذا بنده هم سهمی ولو ناچیز در پیشبرد مرز مطالعات اسلامی داشته باشم و از دعای خیر خوانندگان محترم برخوردار بشوم و نیت خیری که در این اثر ناچیز داشته ام مقبول درگاه الهی باشد ان شاء الله.

نکته ای که درباره ی متن این کتاب ]خصوصاً درباره ی پیش درآمدش[ باید به شما خواننده ی محترم بگویم، این است که: من خیلی خوب با اصولِ نوشتن یک متن پژوهشی و آکادمیک آشنا هستم و مثلاً این را به خوبی می دانم که برای ادعا ها ]به جز تحلیل کردنشان،[ باید ]به قول دانشگاهی ها[ دائم رِفرِنس بدهم و کلیات را شرح بدهم ]و از این قبیل قوانین دیگر[، و به همچنین من خیلی خوب با زبان حوزوی ها و فقهی ها آشنا هستم و هیچ زحمتی برایم نداشت که این کتاب را به زبان حوزوی ها و فقهی ها بنویسم ولی من در این کتاب قصد نوشتن یک مقاله یا پایان نامه ی دانشگاهی یا ارائه ی یک کتاب برای دانشگاه ها یا حوزه های علمیه را نداشته ام، که بخواهم موضوع و اسلوبش را هم با شیوه ی مورد قبول دانشگاه و حوزه ی علمیه هماهنگ نمایم! بلکه ]تنها، برداشت ها و خوانش های شخصی خودم از مباحث مطرح شده در این کتاب را بر اساس مطالعات قبلی ام، به شکلی ساده به رشته ی تحریر درآورده ام و[ سعی ام بر این بوده که این کتاب را بنا به نیاز فکری جامعه ی اسلامی و به زبان ساده، به شکلِ کوتاه و مختصر و به دور از زوایدِ بی منفعت برای مردم، ]همچون یک انشاءِ ساده![ برای عمومِ مردمِ کشور بنویسم. بنده علاقه ای نداشتم که این اثر را به زبانِ محیط های تحصیلاتیِ کشور بنویسم، چون اکثر افرادی که با تعصب نام خود را ((دانشگاهی)) می گذارند، به احتمال زیاد از این اثر سوء برداشت خواهند کرد و یا اصلاً توجهی به این اثر نخواهند کرد، و اکثر ((حوزوی)) ها هم با این اثر مخالفت خواهند کرد، چون 1) اکثر دانشگاهی ها روحانیت را با خودشان بیگانه یا در تقابل می دانند، و به همچنین اکثر دانشگاهی های امروزه یا دغدغه های کلان ندارند یا فقط در سیاست گذاری هایی که در دانشگاه برایِشان شده، با اتلاف وقت و فعالیت های به ظاهر علمیِ به دردنخور، فقط به دورِ خودشان می چرخند! 2) اکثر حوزوی ها نیز، با فکری بسته و با باید و نباید های صنفی شان، با چنین آثاری برخورد خواهند کرد، و اصلاً جدای از این ها، من در حال حاضر برای تغییر مثبت جامعه، ]بنا به دلایل حکومتی، دولتی، سیاسی، فرهنگی، اجتماعی و ... که اینجا محل بحثش نیست[ امیدی به نهاد ها و سازمان ها ندارم، بلکه به متنِ جامعه امید دارم، به افراد در داخل جامعه امید دارم، نه افراد جامعه در داخل آن نهادی که هستند (من به آقای X به عنوان آقای X امید دارم، نه به عنوان طلبه بودنش یا دانشجو بودنش یا رئیس بودنش یا مهندس بودنش یا اصولگَرا و اصلاح طلب بودنش یا ...)، چون در حال حاضر، در جامعه ی ما ارگان ها و نهاد ها هیچ دغدغده ی اصیلِ دینی و مهدوی ای ندارند که بخواهند منجر به یک تغییرِ آگاهانه و اصیلِ مثبت و حقیقی هم بشوند ... ! من این اثر و آثاری از این قبیل را برای نهاد و گروهی خاص نمی نویسم، بلکه برای عموم مردم می نویسم، چون در حال حاضر، در هیچ ارگانی در این جامعه اصلاً چنین فرصتی آن هم برای من و امثال من (با این خط فکری و خصوصاً درباره ی این مباحث!) وجود ندارد ... ! چون در حال حاضر، در نهاد های رسمی هیچ گوش شنوایی برای چنین حرف هایی آن هم از دهان شخصی همچو من وجود ندارد ... ! چون اصولاً عدالتِ آموزشی و تحصیلاتی وجود ندارد! چون اصلاً خط فکری من با سیاست گذاری های حاکم بر فضای آموزشی کشور جور در نمی آید. من این حرف ها را نمی زنم که مثلاً بگویم در کشور های دیگر همه چیز گل و بلبل است! خیر! در همه جای این دنیای موجود ]از آمریکا، انگلیس، روسیه و ژاپن بگیر تا هر جای دیگر[ چنین مشکلاتی وجود دارد، با این تفاوت که فقط شکل بی عدالتی هایشان با هم فَرق دارد ... ! من از داخل سرزمین خودم این مشکلات و مطالب را حس می کنم و می نویسم. دیگران در دیگر کشور ها نیز باید از مشکلاتِ کلانشان بنویسند و بگویند.

با این که خودم دانشجو و دانشگاهی هستم و برای تمامی اقشارِ اهل علم نیز احترام قائلم، منتهی هیچ انگیزه ای نداشتم که این کتاب را برای دانشگاهی ها و حوزوی ها ]به صِرفِ دانشگاهی و حوزوی بودنشان[ بنویسم، چه رسد به این که به قول معروف بخواهم به ساز آنها هم برقصم ... ! چرا؟! چون من اصلاً کلاً این سیستم آموزشی رایج در کشورم را قبول ندارم ]و شخصاً از سَرِ ناچاری و جبر در انتخاب های محدود، عنوان ((دانشجو)) و ((دانشگاهی)) بر من نیز صِدق می کند[ ... ! لذا انگیزه و سعی ام بر این بوده که این کتاب را مختصر و به زبانِ ساده، قابل فهم و به دور از زوایدِ بی منفعت برای مردم، برای همه ی توده های گوناگونِ مردمِ کشورم بنویسم. به امید این که شاید روزی، مردم شیعه و غیر شیعه و مسلمان و غیر مسلمان دیگر کشور ها نیز بتوانند استفاده هایی از این نوشتار بکنند. و الله العالِم.

 

من به خودم می بالم که یک مسلمان و شیعه ی دوازده امامی هستم.

ضمن احترام به همه ی نژاد ها، سرزمین ها و زبان ها، من به کشورم ایران افتخار می کنم و از خداوند بزرگ، هدایت و توفیق روز افزونِ مردمانش و کارگزارانش را خواهانم، که به حق و دور از تعصب، ملت ایران همیشه در طول تاریخ، بزرگ سنگربان تشیع بوده و هست و ان شاء الله ]روزی در کنار دیگر جهانیان نیز[ خواهد بود.

برای کسانی هم که امکان دارد از این مطالب من هر نوع سوء برداشت و یا سوء استفاده بکنند، باید بگویم: 1) من به روحانیتِ شیعه و اصل انقلاب اسلامی ۱۳۵۷ ایران، علاقه مندم 2) برای جمهوری اسلامی ایران، اصل ولایت فقیه، امام خمینی و آیت الله خامنه ای نیز احترام قائلم 3) دین و سیاست را از همدیگر جدا نمی دانم 4) نه تنها هیچ دشمنی ای با حوزوی ها و روحانیتِ شیعه ندارم، بلکه همیشه از روحانیون محترم، فیض و استفاده نیز برده ام و می برم و خودم را شاگرد، ارادتمند و مدیونشان می دانم 5) حتی در حال حاضر، نود و نه درصدِ الگو های غیرِ معصومِ زندگی ام نیز، از بزرگان، علماء و روحانیونِ شیعه هستند، مثلاً بزرگوارانی همچون: سید صدرالدین صدر، سید محمود طالقانی، سید موسی صدر و ...؛ اما این علاقه ها و احتراماتم دلیلی بر این نمی شود که من انصاف و روح پژوهش محور و حق طلب خودم را فراموش بکنم.

بنده خودم شخصاً، ((امام سید موسی صدر)) را یکی از عالم ترین و با فضیلت ترین علمای دینی شیعه، در زمان خودش و بلکه در عصر معاصر می دانم. او به مرجعیت تقلید، مشهور نبود ولی به مرجعیت دینی، مشهور بود.

ضمناً، مجدداً اعلام می کنم که: من دین و سیاست را از همدیگر جدا نمی دانم و سیاست را یکی از موضوعاتِ مطرح در ((اسلام)) می دانم اما پیرو و دلباخته ی هیچ شخص سیاسی و جریان سیاسی و مکتب سیاسی نیستم بلکه اگر خدای تعالی این بنده ی حقیر را لایق بداند، دوست دارم که پیروِ قرآن، سنت محمد و آل محمد و عقل باشم، لذا طبعاً سیاستی را صحیح می دانم که بر اساس قرآن، سنت محمد و آل محمد و عقل باشد. من ((سیاست اسلامی)) را قبول دارم نه ((اسلام سیاسی)) ... !

با آرزوی سلامتی روحی-ذهنی-جسمی و هدایت الهی برای همگان و توفیق برای طالبان و مشتاقان علوم قرآن و محمد و آل محمد صلوات الله علیهم أجمعین.

نقد ها و پیشنهادات شما بزرگواران را هم درباره ی این کتاب، به دیده ی منت پذیرا خواهم بود و می توانید از این چهار طریق در اینترنت با بنده ارتباط برقرار کنید:

E-Mail: amirrezaetri@yahoo.com      amirrezaetri.blog.ir                                                      

Instagram: amirreza.etri                     Telegram: assaghalaynyy

      

                                     امیر رضا عِطری کرمانشاهی

                              24 اُردی بهشت 1397 ه.ش، قم مقدّس

به دلیل حجم طولانی بارگذاری دنباله ی نوشته، برای خواندن آنلاین ادامه ی آن، به ناچار باید PDF آن را در بخش نخست مطلب، دانلود کنید.

 

  • امیررضا عطری

روحانیت

مرجعیت

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
همه ی حقوق مادی و معنوی این تارنوشت، به امیررضا عطری تعلق دارد و هر گونه بهره برداری از این مطالب، تنها با ذکر منبع یا در موارد قانونی با اجازه مالک فکر، بی مانع است، در غیر این صورت، پیگرد قانونی می شود. 1396