امیررضا عطری- کاربرد علوم انسانی | Amirreza Etri- Humanities Application

دبیر و فعال علوم انسانی | Humanities Teacher & Activist

امیررضا عطری- کاربرد علوم انسانی | Amirreza Etri- Humanities Application

دبیر و فعال علوم انسانی | Humanities Teacher & Activist

امیررضا عطری- کاربرد علوم انسانی | Amirreza Etri- Humanities Application

امیررضا عطری ام.
فعال و دبیر علوم انسانی.

این تارنوشت می تواند راهی برای پیوند و ارتباط افزونتر ما باشد.
با آرزوی بهترین ها ...

Amirreza Etri
Iranian Activist and Humanities Teacher.

This blog can be a way for us to connect and communicate more.
Best wishes...

- - - تابع قوانین جمهوری اسلامی ایران - - -

دنبال کنندگان ۱ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
آخرین نظرات

مترجم سایت

دیکشنری

۱۶ مطلب با موضوع «علوم انسانی Humanities :: زبان و ادبیات پارسی Persian language and literature» ثبت شده است

  • امیررضا عطری

سامانه: #(قَطَعات اَدَبی): 1

 

هو الحبیب ...

 

دلم می خواهد همچون کودکِ زیر روشنای خورشید، در پهنه ای بی کران، در بی کران دشتی راز وار، دوان دوان، رو به خوشی ای ناکجا بدوم، بجهم. در آن لحظه ای که آوای خنده هایم، صدای فراز هایم، چشم جهان را به ژرفای ایستایی و گوشش را به سکوت وا می دارد. آری، من فلسفه ی طبیعتم و طبیعتم فلسفه ی من.

عشق را، می فهمم، حتی اگر شور تنهایی ام لبریز از جایی باشد که تو نمیآیی ...

  • امیررضا عطری

شنیداری:

تکلیف من پارسی زبان در زندگی چیست؟! 1 هم معنادهی و آوا، --------- انسان بودن و جهان امروز ----------- ایرانی بودن و جهان امروز -------------- فعالیت در جهان امروز ------------- دینداری و جهان و امروز ---------- کرمانشاه و چالش هایش -------------- هدف من در حال بیداری 

What Should I do with Pornsites?!

دیداری:

+انسان و دین 151 پیش درآمد ----------- درون اسطوره. ما و تمدن------------- واژگان دین. گذر از قرارداد1 --------------واژگان دین. گذر از قرارداد2------------واژگان دین. گذر از قرارداد3--------------واژگان دین. گذر از قرارداد4------------- گفتگوی آزادی. دستگاه اندیشه ی دینی1---------------گفتگوی آزادی. دستگاه اندیشه ی دینی2------------گفتگوی آزادی. دستگاه اندیشه ی دینی3 -------------------گفتگوی آزادی. دستگاه اندیشه ی دینی4

  • امیررضا عطری

ی:

یُقُر: استوار و چالاک. نیرومند و با اقتدار.

یوها: پرخور و شکم دریده.

یِه­ لا: یه ور. افتاده.

یِیگَر: ]یِگَر[ خودرأی و پافشار.

یاالله یارِت: ]یا و الله: عربی[ ]تلفظ: یالّا یارِت[ گروه­واژه ای برای پاسخ به عبارت یاالله.

یَخ و ماس: ]تلفظ: یَخُ ماس[ ]یخ و ماست[ آدم شل، کند و سخت صحبت.

یَکی چَکی: ستیز. یکی به دو.

یِگانَه وار: دوستانه. خودمانی.

یِه رو نِیرو: یک روز نه یک روز. یک روز در میان.

یِه کَلَه: ]کنایی[ یک­سر. یک باره. پیوسته.

 

2-2. اصطلاحات:

آتِشِ زیرِ قَزان: بلوا کننده. ناآرامی دهنده. اختلاف انگیز.

اَکِه خُدا بَرات نَسازَه/ اَکِه ِامامِ زَمان بَرات نَسازَه: بیچاره بشوی! ]با حذف ((اَکِه)) و تبدیل ((نَسازَه)) به ((بِسازَه))، به دعا دگرگون می شوند، به معنای: خوشبخت باشی.[

اَنِ مَنَه قِرقِرَه نَکُن:  کم حرف های من را تکرار بکن.

خاکِتَم: خاک پاتم!

خانَه رُمیدَه/ خانَه تُمیدَه: آدم نادان و خیره سر.

خانِی قِسمَت بِرُمَه ]خانِه یِ[: کنایه ای شوخی­گون، برای مقصر دانستن تقدیر در سرنوشت بد خود، به ویژه برای ازدواج!

دَردِت بِه عُمرِم/ دَردِت بِه مالِم: دردت به هستی ام بخورد!

دَس بِزَنی خاک، بِشَه طَلا: الهی خوشبخت باشی!

دِلُ و جیگَرِت پاین بیا/ دِلُ و جیگَرِت بیا تو لَگَن: ای بمیری با این کار نادانانه ای که کردی!

دِین بِه گَردَنِت: گناهکار باشی.

سَر اَزِمان نَتوچان/ نَشیوان: آرامش فکری مان را به هم نزن!

سَگِ دَرِ جَهَنِّم: آدم بسیار خشمگین و گیر دهنده.

شِکَم اَ سَرِش دَرَّفتَه: خیلی بی شرمانه، پرخوری می کند.

قُلِشَه گِرِفتَه: گیر داده و ول نمی کند!

  • امیررضا عطری

غ:

غِیری: ]غَیر: عربی[ اندکی. یک مقداری.

غول: ]عربی[ برای آب و جای آب: ژرف. عمیق.

 

ف:

فارس: ]در ریشه: پارس[ شهروند فارس نژاد فارسی زبان یا با نژاد و زبان غالب فارسی.

فِجیل: برگ تربچه ای که تربچه نمی دهد.

فِرت: به هدف نزدن. هدف را رد کردن.

فِرز: تند و شتابدار. چالاک. سریع.

فِرَّه: پرتاب.

فُوش: ]واو میان دو لبی[ ]فارسی شده ی فحش. فحش: عربی[ دشنام.

فیتِک: ضربه با انگشت دست که از پشت انگشت دیگر، آزاد شود.

فیسو: با فیس و افاده.

فیکَه: سوت بلند دهانی با کمک دست یا بی کمک آن.

فیکِنَه: ابزار سوت، مانند سوت داور فوتبال.

فِتِ قِلقِل: آشوب انداختن. هیاهو درست کردن.

فِتِ فِت: ]فِتِ فِت کَردَن[ غیبت و پشت سر دیگران سخن گفتن، به ویژه برای زنان.

فِت و فات: ]فِت و فات کَردَن. تلفظ: فتُ فات کردن[ فِتِ فِت

فِس فِس: ]کنایی[ آرام و خونسرد کار کردن.

فِلِ فِل: به هوس افتادن. آرام آرام در هوای انجام کاری افتادن.

  • امیررضا عطری

د:

داش: آتشی. تنوری. سوخاری. خوراکی بریانی.

داشتَن: ]ماضی بعید[ ]واو میان دو لبی:[ داشتُودَم، داشتُودی، داشتُود، داشتُودیم، داشتُودین، داشتُودَن.

دِراریم: دربیاریم. دِرار: دربیاور.

دِرّاندَن: پاره کردن. جِر دادن.

دِراوُردَن: درآوردن.

دِرایم: دربیاییم. بیرون بیاییم.

دِردُو: ]واو میان دو لبی[ ]شاید دَردُو: در دویدن[ فعال و حق گیر. تلاشگر و هوشیار.

دَرزی: ]قدیمی[ ]دَرز: به مَجاز: باسن[ آمپول.

دُرُس: ]از ((درست))[ ]کنایی[ بی شرف و پست.

دَرَقَت: توان. زور. نیرو.

دِرِک: گیاه هرز.

دِرِّندَه: آدم بی رحمِ بی فکر.

دُرو: دروغ.

دُروزِن: دروغگو.

دِرّیدَن: 1. دَریدَن. پاره شدن. جِر خوردن. 2. دَراندَن. پاره کردن. جِر دادن. جِراندَن. جِرّاندَن[1].

دُز: دزد.

دُزی: دزدی.

دَسگایی: ]دستگاهی[ ]صمیمانه[ لوس و مسخره.

دَسَه ­لات: ]شاید کوتاه سازی ((دست­ساخته هایش، پیش رویت است.)) باشد.[ ]بیشتر زنانه[ هنر و کمالات.

  • امیررضا عطری

2- زبان:

2-1. واژه نامه:

الف:

آ:

آ: 1. آری. 2. آهان.

آباجی: ]ترکی: آغاباجی[1][ خواهر. آبجی ]صمیمانه[.

آبِرا: ]ترکی[2]-مغولی[3]+فارسی: آقابَرادَر[ برادر جان.

آبشوران: 1. جریان آبی که از میان شهر می گذرد. 2. محله ای کشیده در میان چند محله ی شهر کرمانشاه.

آخُون: ]در شیعیان[ ]شاید مخففی از آغا + خُوندِگار، به معنی خداوندگار[4][ آخوند. روحانی.

آخُونی: طلبگی.

آدای: آقا دایی. دایی جان.

آرَحیم: ]رَحیم: عربی[ 1. آیت الله آقا رحیم آل آقا، از علمای اواخر دوره ی قاجاریان. 2. مسجد قدیمی آیت الله آقا رحیم آل آقا.

آری: آره[5]. بله.

آستوری: ]آرامی[ آسوری. آشوری. مسیحی آشوری.

آشیخادی: ]شَیخ و هادِیّ: عربی[ ]فارسی-کردی[ 1. آیت الله شیخ محمد هادی جلیلی، از علمای اوایل دوره ی پهلوی. 2. مسجد قدیمی آیت الله شیخ محمد هادی جلیلی.

آشورا: آبشوران.

آقا: ]ترکی[ ]در شیعیان[ آخوند. روحانی.

آنا: ]حرف ندا[ ]شاید ((این همان است))، ((ایناهاش)) و ((ایناهاتش[6])) باشد[ 1. اینه. همینه. 2. بگیرش. 3. حواست به من باشه.

آو: ]واو میان دو لبی[ آب.

آه: آری. آره.

آب پَر: لبه ی برجسته ی بام.

آتِش رَفتَن بِه بالا وَ پاین: آتِش رفتن به.

آتِش رَفتَن بِه: 1. ]با فعل ماضی نقلی ناقص ((رفته))[ وصف نفرین­وارکسی که با سرد کردن یک مکان در روز های سرد، اعضای آن مجموعه را لرزان کند: آتش رفته بشش! 2. ]با فعل و وصف پیشین[  برای کسی که بسیار شلوغ کاری می کند: آتش رفته بششان! 3. ]با فعل مضارع التزامی گفتاری ((بِرَه))[ نفرین دچار شدن دو گونه شخص پیشین، به آتش گرفتگی فرضی: ]برای نمونه ی جمع:[ اَکِه آتِش بِرَه به همه­شان!

آش عَباسعَلی: ]عَبّاس و عَلِیّ: عربی[ آشِ وَسَلی. گونه ای آش مقوی و گوشت دار ویژه ی شهر کرمانشاه.

آشِ وَسَلی: آش عباسعلی.

  • امیررضا عطری

پیرو 2 برای کتاب ((فارس و فارسی کرمانشاهی: درآمدی با واژه نامه ای گذرا)):

 

یدُاللهِ فوقَ أیدیهِم. یک صبح تابستانی، کرمانشاه، 1400. چهارراه شیر و خورشید. عکاس: خودم.

 

بسم الله الرحمن الرحیم

 

شهر کرمانشاه به دلیل فرهنگ باز و شهری و ارتباطات توانمند و خوش بینانه با جهان پیرامونش، تنها شهر ((اکثریت کرد))ی در جهان است که، با تکثر تاریخمندانه اش ((دروازه ی پیوند کرد با دیگران)) و نماد ((وحدت و هم زیستی مثبت عملی اقوام)) می باشد و همیشه به ((هندوستان ایران)) و اکنون به ((بهشت زبان شناسی ایران)) معروف است. برای همین، بدخواهان ایران همیشه به آن و حتی لهجه ی فارسی ویژه اش حسادت کرده اند و به ما ((با افتخار: بچه های کرمانشاه)) توهین هایی همچون ((کورد پلاستیکی)) کرده اند یا با لحنی مضحک و چندش آور، ((بچه فارس)) خطاب کرده اند.

باشد! اگر ((کورد پلاستیکی)) و ((بچه فارس)) بودن، به معنای اصالت اخلاقی است، ما بومیان شهر کرمانشاه با همه ی تنوعمان، به خود می بالیم که ((کُرد پلاستیکی)) و ((بچه فارس)) هستیم ...

 

برخی دیگر از نام های خانوادگی ویژه ی فارس های کرمانشاهی:

- برای این موضوع، تنها نیاکان پدری (پدر-پدر-پدر-...) مدنظرم نیست، بلکه کلیت نژادی خاندانی آن خانواده مدنظرم است. -

70. صدف 71. آجیلیان 72. دُریَتیم 73. تیمورپور 74. اربابی 75. برخی های زارعی 76. مُنَقَّش 77. برنجیان 78. فیض نوروزی 79. خوروَش 80. ربیعی 81. عمویی 82. برخی های شهری 83. فیض رحیمی (سادات) 84. پالیزبان 85. خوانساری (ها) 86. مبشری 87. ودود 88. برخی های شیرازی 89. خیابانی 90. شیخ الاسلامی 91 پاکرو 92 ادبی 93 کبرایی 94 حائری (ها) (سادات) و ...

 

اگر کسی با سندیت و استدلال، مدعی نادرست بودن جای گیری یکی از این نام های خانوادگی در این فهرست است یا خواهان افزوده شدن به آن است، می تواند مطلب خود را برای من فرستد که پس از راستی ­آزمایی بنده، در ویرایش های بعدی زدوده یا در تلافی­ نوشت های پسین افزوده خواهد شد. با سپاس و احترام.

 

برخی از فارس های کرمانشاهی سرشناس اجتماعی:

پیش از گشودن این گفتار، بایسته است که بگویم: به راستی که پرداختن به پیشینه ی دیگر اقلیت های این ((اُستان)) بایسته و شایسته است: 1. پارتی (پهلوی) ها، 2. دیگر ایرانیان کوچ کننده، 3. دیگر ایرانی های زاده شده و بزرگ شده یا هر دو، 4. یهودیان و مسیحی ها به ویژه آشوری ها و ارمنی ها 5. آریایی ها و غیر ایرانی ها، که با دریغ، بیشتر سه دسته ی نخست به بیرون از استان کرمانشاه و بیشترِ نزدیک به همه ی دو دسته ی پایانی در دهه های پیش به بیرون از ایران کوچ کرده اند؛ به خصوص این که یهودیان و مسیحی های شهر کرمانشاه و سرشناسانشان، حق بزرگی به گردن خدمات اجتماعی و اقتصاد این شهر و استان داشته اند. توضیح این که فارس های شهر و این اقلیت ها، در کنار هم یک جمعیت کلان به ویژه در مرکز استان را می ساخته و می سازند. نه این که بخواهم مرزبندی میان کرد و غیر کرد بکنم، بلکه وظیفه ی من پژوهشگرِ فرهنگی این است که عین واقعیت موجود را ببینم و حالا در این گم شدگیِ هم استانی هایم که حافظه ی تاریخی شان را از دست داده اند، این تلنگر را به مغز اجتماع بزنم که: باید بدانیم با این که درست است جا هایی در جهان هستند که یکدست اند، ولی  آجر های خانه ای که ما کرمانشاهیان در آن زندگی می کنیم را تنها یک دست نساخته است، هر چند دیگر دست هایی به شمار کمتر.

تاریخ، وجود دارد. یکدیگر را پاس بداریم!

من می توانم افراد فرهیخته و دست به کار، فراوان از فارس های کرمانشاهی بگویم، ولی برای این که برای خواننده آشکار تر و ملموس تر باشد، اشخاصِ بِه نام را بر می شمارم که هم بر آگاهی مخاطب آسان تر افزوده گردد و هم برای کسی شبهه ی ((معروف سازی)) پیش نیاید.

 

1. شهید حسین خان معین الرعایا (صاحب تکیه):

سُراینده، نیکوکار مذهبی عصر قاجاریان و بنیادگذار تکیه ی منسوب به معاون الملک.

  • امیررضا عطری

سروده: مرتضی عِطری کرمانشاهی؛ متخلص به ((عِطری))

 

بسم الله الرحمن الرحیم

 

  • مسیح

آن دم که بر مریم دمید جبریل اندر نیمه شب / عیسی مسیح آمد پدید در مهد او از لطف رب

هم مرده اِحیا می کند هم در مرض دارد شفا / در مهد می گوید سخن روح خدا دارد لقب

 

  • موسی

موسی که دریا را شکافت صاحب عصا را می شناخت / موساییان در آب نیل فرعونیان را محو ساخت

موسی ره از الله گرفت با نور بیضا شد رها  /  بر ساحران معجز نمود او اژدها از چوب ساخت

  • امیررضا عطری

- پایه: علوم دینی و اسلامی -

شادروان استاد قاسم آهنین جان، ادیب و هنرمند رسانه ایِ آیینی کشورمان ایران.

 

بسم الله الرحمن الرحیم

پیشکش به

جوانان ایرانیِ فرهیخته و روشن­ اندیشِ گمنام در رشته های علوم انسانی

آن ها که با وجود همه ی موانعشان ولی همچنان استوار اند و جامعه به فرخندگیِ بودنِ آن ها است که بوی

انسانیت را فراموش نمی کند.

  • امیررضا عطری
همه ی حقوق مادی و معنوی این تارنوشت، به امیررضا عطری تعلق دارد و هر گونه بهره برداری از این مطالب، تنها با ذکر منبع یا در موارد قانونی با اجازه مالک فکر، بی مانع است، در غیر این صورت، پیگرد قانونی می شود. 1396