امیررضا عطری- کاربرد علوم انسانی | Amirreza Etri- Humanities Application

دبیر و فعال علوم انسانی | Humanities Teacher & Activist

امیررضا عطری- کاربرد علوم انسانی | Amirreza Etri- Humanities Application

دبیر و فعال علوم انسانی | Humanities Teacher & Activist

امیررضا عطری- کاربرد علوم انسانی | Amirreza Etri- Humanities Application

امیررضا عطری ام.
فعال و دبیر علوم انسانی.

این تارنوشت می تواند راهی برای پیوند و ارتباط افزونتر ما باشد.
با آرزوی بهترین ها ...

Amirreza Etri
Iranian Activist and Humanities Teacher.

This blog can be a way for us to connect and communicate more.
Best wishes...

- - - تابع قوانین جمهوری اسلامی ایران - - -

دنبال کنندگان ۱ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
آخرین نظرات

مترجم سایت

دیکشنری

۱۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «دین عملی» ثبت شده است

  • امیررضا عطری

چکیده:

با نگاه به فراز و فرود های اجتماعی-سیاسی در تاریخ، روند تجربیات انسانی در گذر زمان تا به عصر معاصر به گونه­ای پیش رفته است که در عرصه ی حکمرانی سیاسی در جهان، شعارهای خط مشی خود را برای حفظ ثبات جامعه، بر رعایت حقوق متقابل قرار داده اند. راهکارهای سیاسی موجود مبنی بر رابطه ی مستقیم پاسداشت حقوق انسانی و گروه های انسانی در اجتماع است که نهایتاً به زد و خوردهای درون اجتماع نینجامد. ریشه های این رواداشتن ها و قائل شدن حق آزادی برای ابراز حقوق آحاد و اجتماعات گوناگون، بی گمان چون به محتوای فرهنگی باز می گردد پس به لحاظ موضوع به علم اخلاق پیوند می خورد و در تاریخ اخلاق نیز سرنخ این موضوع به شیوه های دینداری و رحمانی در تاریخ باز می گردد. با نگاه به آموزه های اصیل اسلامی به عنوان یک دین یکتاپرستانه در مرزبندی دین در جهان امروز، نه تنها ریشه ها و تأییدات روادانستن حق ابراز حقوق برای افراد و گروه ها را برای به خشونت کشیده­نشدن جامعه بلکه با تأکید بر کرامت انسان می بینیم، در قالب پندها و راهکارهایی که در آیات و روایات اشاره شده است بنیادهایی نظری نیز بر این موضوع را می توان از مسائل شخصی تا سیاسی، در این نگاه گذرا تا حدودی به دست داد.

 

واژگان کلیدی: رواداری، مدارا، تسامح، تساهل، رحمانیت، اجتماع، بنیاد دینی

  • امیررضا عطری

کرمانشاه/   و همه ی درس های دبیرستان متوسطه ی اول و دوم

------------------------------------------------------------------------------------------------------------

 

📍دیگر خدمات:

💻Web:

ادب گویه های مرحوم مرتضی عطری:
 mortezaetri.blog.ir

خدمات فکری بی مرز اندیش:
 bi-marz-andish.blog.ir

نشر آثار فکری استاد مرتضی جزایری:
 smjazayeri.blog.ir

 

🗳Telegram:

((عربی)) به زبان آدمی‌زاد
 t.me/arabiye_adamizad

کتاب های مورد نیاز
 t.me/ketabhaye_moredeniyaz

 

!!! در همه ی حوزه های مربوط، تمایل به همکاری دارم:
- پاره وقت معین، در قم و تهران و پیرامون.
- دورکاری و آنلاین برای فارسی  زبانان جهان
- حضوری معین، در شهر کرمانشاه و پیرامون          !!!!!!!

 

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

- This site for everybody! so use translation tools, in bottom.

!!! اگر ((من)) رشته ی تحصیلی ام در ((علوم انسانی))، ((الهیات)) و ((علوم قرآن و حدیث)) و شغل آموزشی ام ((مرتبط با آن)) است یا شخصیتی ((دین پژوهانه)) هستم،

لزوما به این معنا نیست که ((طلبه)) باشم یا پیوندی با ((حوزه های علمیه))، نهادهای تبلیغی، نظامی و امنیتی داشته باشم با احترام -.

لزوما به این معنا نیست که ((من)) مسئول کارهای خوب و بد و اشتباهِ دینی و غیر دینی دیگران هستم و باید ربطی به ((من)) هم داشته باشد.

لزوما به این معنا نیست که انسان ((خوب))، ((ساده))، ((مومن))، ((عجیب و غریب)) و ((پرهیزگار))ی هستم، یا ((دنیا گریزی)) در نزد من ((خوب)) است!

لزوما به این معنا نیست که در هر چیز که به من ربط دارد یا ندارد، پیشگام و پیشکار باشم.

لزوما به این معنا نیست که خانواده ام هم شبیه خودم هستند خوب یا بد یا اشتباه- یا زود ازدواج کرده ام یا پیش کسانی که اشتراکات ظاهری با هم داریم و نداریم، من هم محبوب و پر ارتباط یا منفور و گوشه گیر باشم.

لزوما به این معنا نیست که رشته ی دیگری در علوم انسانی را نتوانسته ام یا نمی فهمم یا نخوانده ام (چه درسی چه شخصی) یا سراغ مطالب دیگر نمی روم بلکه اگر به فهم درست ترم از متون تخصصی ام، ادراکم، آدم بهتر و مطلوب تری شدنم کمک کند، سراغش می روم.

لزوما به این معنا نیست که علوم پایه، فنی و تجربی را درک نمی کنم.

لزوما به این معنا نیست که تنها به کاغذ و خودکار محدود باشم و جز فعالیت های مربوطه در علوم انسانی، مهارت و کار دیگری نتوانسته ام یا تنوانم.

لزوما به این معنا نیست که به زبان عربی علاقه ی دلی داشته باشم، آن را بهترین زبان بدانم و مانند بلبل، عربی سخن بگویم!

لزوما به این معنا نیست که باید سراغ اندازه گیری میزان معنویت من بیایید و آن را هم با مظاهر نمادین مانند ریش، نماز، فروتنانه حرف زدن و ... اندازه بگیرید!

لزوما به این معنا نیست که اگر جلویم خوشمزه بازی دینی دربیاورند، خوشحال بشوم!

لزوما به این معنا نیست که فقط و همه جا باید از قرآن و روایات و داستان های دینی حرف بزنم، همه چیزشان و همه چیز را بلد باشم! و دائم و برای هر چیز به آنها ((استناد)) کنم، بلکه من چکیده ای از تمامیت زیسته ها و دانسته های های خودم هستم که چکیده ترین های کاربردی ام را به شکل هایی که بهره بخش تر بدانم به دنیای رو به رویم عرضه می کنم.

لزوما به این معنا نیست که من مدافع همه ی نظریه ها  و فرضیه های سرشناسان این رشته هستم و نقدی به آنها ندارم و چالشی حتی با ساختار عادی شده ی خود رشته و مطالعات ندارم!

لزوما به این معنا نیست که این تمام چیزی است که من هستم خوب یا بد یا اشتباه-. بلکه ((من)) هم مانند شما در پیچیدگی های این زندگی هزارتو، ((تاحدودی نماینده ی)) ((خودم)) و البته روش زندگی و آرزوها و چالش هایم هستم.

----------------------------------------------------------------------------------------------------

((دین)) هم مانند دیگر رشته های علوم انسانی و حتی مانند ریاضی و شیمی، یک ((سامانه ی اندیشه)) است، که در درونمایه اش، از ((بروزِ نیت های شکوفاگرِ درونِ وجدان انسان، برگرفته از انسان های صالح)) ساخته شده و ربطی به سلیقه ها و اشتباهاتمان ندارد، همان گونه که سلیقه و اشتباه انسانی دان، ریاضیدان و شیمیدان را به پای درستی هایش در آن دانش ها نمی گذارید!

هیچ ادعا و علاقه ای به مقدس نمایی و غیر طبیعی بودن ندارم. فقط حوزه ی مطالعاتی مورد علاقه ام در علوم انسانی ((دین)) است و شغل آموزشی ام را هم با آن پیوند دادم، شاید کاری کنیم. مقدس و دیندار، کسی است که وجودش به درد تمام زندگی ات بخورد. من هم یک آدم معمولی ام. دوست دارم زندگی ام همگام با عرف زندگی آدم های نرمال در کل دنیا باشد. خشک اندیش بودن بودن ضد اسلام است. پس لازم نیست که واقعی نباشیم ...

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

اگر جایی میان آثارم تناقض دیدید، دیدگاه اصلی من، واپسین و آخرین نظرم است. من از قصد، هیچکدام از آثارم را پاک یا ویرایش نمی کنم، چون می خواهم گذار اندیشه ای ام آشکار باشد. من معصوم نیستم. زیستن و یاد گرفتن، مایه ی بالندگی ام است. ولی گاهی 1. اگر از متن های پیش، نیاز به واضح تر شدن داشته باشند، بدون آسیب به روند خود آن متن، ویرایش می کنم. 2. اگر پستی هنوز کامل نشده ولی اطلاعاتی جزئی و مهم از آن را مفیدتر است که زودتر ارائه کنم، آن را زودتر به آخرین شماره اش می افزایم. 3. در صورت لزوم، برنامه ی نخستینِ پستی را بارگزاری می کنم و آرام آرام به روزش می کنم.

-------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

خانم محترم و

آقای بزرگوار!

- به من ربطی ندارد که شما چه نگاهی به دین و علاقه مندان به دین، داری.

- برایم اهمیتی ندارد که افرادی که در جامعه به ((دینداری)) سرشناس اند، چه رنج هایی برایت درست کرده اند؛ چون من مسئول کارهای خودم هستم و دردهای من هم برای جامعه ام و دنیا هیچ اهمیتی نداشته است؛ ولی آنقدر وجدان دارم که ((حال)) و ((آینده)) ی همه مان، به خاطر تلاش برای ((آرامش همه مان)) برایم اهمیت دارد.

- نمیدانم چه از زندگی می خواهی و مفید بودن را در چه می بینی.

ولی این را متوجهم که تا وقتی ((اصل حال ات)) و ((ریشه ی وجود))ت سرحال نباشد، نه می توانی از سلامتی ات استفاده کنی، نه می توانی فعالیتی را با تمرکز انجام دهی و نه می توانی واقعا از چیزی لذت ببری (دیگر زندگی نمی کنی). و این جا دقیقا دقیقا فقط ((دین)) یا همان ((وجدان)) است که می تواند برایت کاری کند و بیشتر به رسمیت شناختن راه من.

من و آدمی مثل من، از بسیاری چیزها آن هم در جوانی گذشته ایم و فقط به خاطر ((رو به راه بودن بنیاد اجتماع))، به این جایگاه گمنام و در نتیجه حقوق اقتصادی معمولی بسنده کرده ایم. هر کسی مرد نبرد نیست، برخی مردها فقط در کالبدشناسی مرد اند و برخی زن ها هم فقط زن هدررفت وقت اند!

((من)) و ((آدمی مثل من)) کارم این است که پشت همه ی لحظاتت و قبل از بیدار شدنت از خواب، جوری اساس زندگی و احساست را برایت محکم نگه داریم که: مشغول شوی به زندگی ات و به اهدافت برسی.

من برایم مهم نیست که تو با چه چیزی و چه کسی سرحال میایی، کار من این است که تو فقط ((روشن)) باشی و تا ابد با کمترین رنج فکری، مشغول کارهایت و زندگی ات باشی.

مهندس ها خوب اند، ولی من مهندس نیستم، ((من)) ((نگهبان زندگی)) ام. من ((کارگر علمی)) ام.

شما عرق کارگر، گاز دادن راننده تاکسی، تایپ کردن بانکدار، آمپول زدن پرستار، صحبت های رییس جمهور و ... را می بینید، ولی رنج مرا: برای ارائه ی درست یک محتوا و احساس درست، چند ده ساعت مطالعه برای رساندن یک جمله، درد داخلی چشم و دست و پا و سرم، چندین ساعت فکر و ارتباط، تنهاشدگی ها و ترکش های روزانه ی مرا و ما را نمی بینید!

ببینید هم مثلا می خواهید چه کار کنید؟!

ولی:

1. می توانید اگر دیگرانی هم به همین نام و ادعا هستند، خودتان اثرگذار را از غیر واقعی تشخیص دهید.

2. می توانید اگر علاقه ای هم ندارید، بی احترامی نکنید.

3. می توانید فضا را برای من و امثال من، از این که هست، حداقل تنگ تر نکنید.

یاد بگیریم به همدیگر احترام عملی بگذاریم.

سپاس.

--------------------------------------------------------------------------------------------------------------

- بهره گیری از مطالب این پایگاه، تنها با اصول حرفه ای برگشت دادن (ذکر نام محتوا و سازنده) مجاز است، وگرنه مالک اثر، شرعاً و قانوناً راضی نیست و تخلفات مربوط، پیگیری می شوند.

- هر گونه استفاده ی اقتصادی-تجاری و چاپی-انتشاراتی نسبت به آثار، دخل و تصرف های علمی و مادی در آن ها، کپی برداری و انتقال محتواهای خریدنی فقط با اجازه ی صاحب اثر مجاز می­باشد، در غیر این صورت، صاحب اثر، شرعاً و قانوناً راضی نیست و تخلفات، پیگیری می شوند.

- یاد بگیریم حالا که جهان را بر پایه ی اقتصاد می گردانیم، خریدنی ترین چیزها ((دستآورد های معنوی و فکری)) اند. تا هنگامی که جهان این گونه می اندیشد، به پاس ارزش تلاش در راه ((پایه های مهارتی و واقعی زندگی)) بسیاری از آثار و خدمات تلاشگرانه ام نیز طبعاً از این قاعده ی چرخه ی اقتصادی، مستثنی نیست. باید یاد بگیریم، حالا که جهان را بر پایه ی اقتصاد می گردانیم، اندیشه ورزان دغدغه مند جامعه، همانند شما و دیگر گروه های بهره بخش و حتی متقلب جامعه، حق زندگی و حقوق حرفه ای-مدنی دارند!

- اگر نیاز به تولید محتوایی ویژه دارید یا برای هرگونه پیام کلی یا خصوصی، در بخش ((نظر)) همین پست اطلاع دهید.

---------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

 

برنامه های کلان (با به روزسازی های آرام آرام): - کلیک کنید -

1. شفاف سازی حال و تاریخ

2. سهم گیری اسلامی

3. گفتگوی جمعی آزاد

4. گفتگوهای امام زمانی

5. دانشنامه ی کوچک فارسی شهر کرمانشاه

6. دفاعیه ی علوم انسانی

7. دانشنامه ی کوچک ایران

8. راهنمای کوچک انسان

 

برنامه های کوچکتر دنباله دارتر و دقیق تر (با به روزسازی های آرام آرام): - کلیک کنید -

1. دستگاه اندیشه ی دینی

2. اصطلاحات تازه ی دنیایی

 

  • امیررضا عطری

اسناد ایمیل های نا معتبر و بیهوده ی کسانی و نهاد هایی که برای درخواست یک شغل، به آن ها ایمیل زده بودم:

(عکس ها را دریافت کنید تا بزرگ شوند.)

- در صورت انکار شدن، سند های همه ی پیام های فرستاده شده را نیز بارگزاری می کنم. -

 

1 ریاست سازمان مدیریت و برنامه ریزی استان کرمانشاه

2 آموزش و پرورش استان کرمانشاه روابط عمومی

3 وزارت کار

4 وزارت فرهنگ روابط عمومی

5 وزارت فرهنگ انتشارات

  • امیررضا عطری

دنباله ی نامه ها و ارتباطات بی پاسخی که برای داشتن یک شغل، به اشخاص حقیقی، حقوقی و نهاد ها زدم:

71 وزارت کشور/ بی پاسخ.

 72 حضوری شرکت گاز استان کرمانشاه/ بی پاسخ.

 73 ورزش و جوانان کرمانشاه- بی پاسخ.

 74 ورزش و جوانان- بی پاسخ.

 75 نهاد رهبری کل در دانشگاه ها-/ بی پاسخ.

 76 معاونت علمی دولت/ اعلام عدم نیاز به امثال بنده.

 77 قرآن و عترت نهاد رهبری دانشگاه ها/ بی پاسخ.

 78 معاونت فرهنگی دانشگاه آزاد- بی پاسخ.

 79 معاونت فرهنگی دانشگاه رازی کرمانشاه- بی پاسخ.

 80 امور فرهنگی قوه قضاییه/ بی پاسخ.

 81 ارتباط با ما شورای نگهبان- بی پاسخ.

  • امیررضا عطری

یا عادل

 

حتی سگ های توی خیابان هم کار دارند، تکلیف زندگی شان معلوم است و رو به جلو دارند می روند! ولی در کشور من، تکلیف من دانشجوی نخبه در هیچ چیز زندگی ام معلوم نیست.

26 سالم شده ولی گویی در این کشور، وجود ندارم.

من اول راهنمایی شاگرد اول درس خوان ترین مدرسه ی استان کرمانشاه بودم. پس از آن هم در هر رشته ای توانایی درس خواندن داشتم. ولی علوم انسانی و الهیات را انتخاب کردم که بتوانم به خود انسان خدمتی افزون تر و ویژه تر بکنم. ولی نظام سیاسی-اداری بی نظام کشورم، ناتوان از دیدن گنجایش های موجود در پیرامونش است. حتی صدای فریاد ها را هم نمی شنود! هیچ کاری برای امثال من ندارند. می گویند اخلاق و دین فقط مال ما است!

به اندازه ی یک گروه پژوهشی حرفه ای، توانایی علمی دارم. ولی کار برایم ندارند. حاضرم با بزرگترین اساتید علوم انسانی و دینی غرب ایران، گفتگوی علمی بکنم و اگر اثر استعداد علمی شان بالاتر از من بود، از همه ی ادعا ها و دادخواهی هایم دست می کشم.

جامعه ای که به تو کار مناسبت را نمی دهند، یعنی برای قتلت در رودربایستی گیر کرده اند و به این شکل می خواهند نبودنت را نرم به تصویر بکشند.

ولی رو در رو به همه ی مدیران کشورم و جهان می گویم: ((سر سفره ی میهنم و تشیعم، یا همه با هم می خوریم، یا اگر قرار بر نخوردن دیگران گذاشته اید، از سر این سفره بلندتان می کنیم ... !)) امر به معروف و نهی از منکر

 

  • 3 ماه است که با این اشخاص حقیقی، حقوقی و نهاد ها، برای داشتن شغل ارتباط برقرار کردم، ولی هیچ راه حلی برایم نداشتند:
  • ((دو نامه ی درخواستی و دادخواهانه درباره ی نگاه صریح، جوانانه، دانشجویانه و الهیاتی خودم، به دست کم 118 شخص و نهاد رسمی و نیمه رسمی کشورم ایران زدم، گفتم بد نیست شما هم یک بار بخوانیدشان. البته منت سر بنده می گذارید. در وبلاگم هم که به نام خودم در اینترنت هست، تلاش کردم مشکلات مملکت را به رک ترین حالت ممکن بگویم. دوست داشتم این قلم فرسایی هایم را با شما نیز در میان بگذارم. شاید نکته ای و راهی ((نوین تر)) به ذهنتان خطور کرد. من ]و امثال من[ با همه ی توانایی های حرفه ای ام برای ارتقای صلح و رواداری اجتماعی، ولی در کشورمان حتی دارای یک منبع درآمد و دارای کمترین جایگاه اجتماعی هم نیستیم و فقط عمرمان را به بازیچه و اتلاف می گیرند. از جانب خودم و هم درد هایم، دادخواهی و درخواست پیشنهاد از شما را به خدمتتان تقدیم می کنیم. امید که شما هم نوعان و متخصصان انسانی، در آن سازمان جهانی صدای ما هم نوعان و کمک کننده های واقعی تان را بشنوید!

سپاس.

ارادتمند شما

(خطاب به سازمان جهانی کار ILO)

 

1. به از جمله ریاست جمهوری و رهبری و ...

  • آیا من گناه کردم که دانشجوی سال ایران در سال تحصیلی 1399-1398 شدم؟! اینجا مگر ((جمهوری اسلامی)) ایران نیست؟! من گناه کردم که تا 26 سالگی نویسنده ی چندین مقاله و کتاب و برنده ی چندین و چند جایزه و همایش و عضو مجامع بزرگ علمی کشور و دانشجوی دکتری هستم؟! گناه کردم که برای ارتقای وضع عمومی کشورم، تحصیل در علوم انسانی و علوم قرآن و حدیث را انتخاب کردم؟! گناه کردم که برای پیمودن راهی موازی برای بهبود وضع روحی-دینی مردم، وارد حوزه ی علمیه نشدم و علوم روز را هم بلدم؟! 12 ماه است که خدمت وظیفه ی سربازی ام تمام شده و بیش از 13 ماه است که هر روز دنبال کار می گردم ولی هیچ که هیچ
  • امیررضا عطری

پیامبر اکرم، مولی علی و صدیقه ی شهیده را به هم می رسانَد.

تابلو: حسن روح الاَمین

 

در این روزهای بی قراری و این لحظات بغض آمیزم، این سطر ها را می نویسم. با دلی که روی دستم مانده. از خودم مانده و از دیگران رانده! با کینه و نفرت از گذشته ام، می نویسم. در حالی می نویسم که آرمان هایم به درک، کارم به جایی رسیده که هر روز دارم ساعت ها ساعت ها فقط دنبالِ داشتن شرایط یک زندگی ساده می گردم که در این اجتماع بتوانم، فقط یک ((زندگی حداقلی)) هم که شده داشته باشم. در نزد وِجدان خودم: تنم، روانم و جانم و همه ی انسان های خوب و ساده ی پیرامونم از من بستانکار اند و حق هم دارند و من هیچ کاری برایشان نکردم! من یک نادان بودم.

من یک احمق خوش بین بودم.

من در گذشته ام ((ریشه)) و ((اصالت)) دارم. امروزم را در گرو آن می دانم ولی برای جریان دوباره اش، از آن بیزار و متنفرم! امروز، دشمن گذشته ام هستم. دشمن خونی! دشمنی که دندان روی دندان می سایم.

  • امیررضا عطری

یا خالق و یا مدبر ای آفریننده و ای چاره اندیش

 

ای همه ی اهل عالم ...!

ما باعثان قتل های فراوانیم ...

شرف داشته باشیم و انسان را به کشتن ندهیم!

انسان کشتنی نیست، انسان زندگی کردنی است!

1. ارزش جان یک انسان از همه ی دنیا و آخرت بالاتر است.

بیشتر مردم ایران!

به ویژه توده های متوسط و مستضعف جامعه!

می دانم که از شرایط کنونی زندگی و اجتماعی تان ناراحت و بیزارید. ولی یک پرسشی از شما دارم:

به دیدگاه شما تنها در همین 100 سال پیش، چند میلیون نفر انسان، روی زمین، برای کشمکش های سیاسی، قربانی و کشته شده اند؟!

انسان هایی که عزیز عزیزانشان و خانواده شان بودند و بسیاری نیز از داغ آن ها دق کردند.

چه چیزی خون بر زمین ریخته ی آن ها را جبران خواهد کرد؟!

دیگران، تقصیر خود را به گردن خدا و با وعده ی جبران در آخرت که محسوس نیست و هیچ ربطی هم به آن ها ندارد نیندازند.

چه چیزی می تواند هزاران فاجعه ی زندگی های تخریب شده و ویران شده ی قربانیان آشوب ها را به عقب و پیش برگرداند؟!

نه این که اعتراض و رواداری شما آشوب باشد! هرگز! یک دانشجوی واقعی و یک هنرمند واقعی چگونه می توانند هرج و مرج کنند؟! هرج و مرج کار آشوبگر است نه مطالبه گر. خواه این آشوبگر در دل معترضان باشد یا در مسئولان.

مسئولان از کشوری تا لشکری وظیفه شان هماهنگی با هم برای خدمت به مردم است، در غیر این صورت مسئولیتشان دیگر معنا ندارد و مردم هم وظیفه شان در قبال زندگی شان، بهره گیری از نعمت ها و در قبال مسئولان، کمک و نقد است.

اگر جایی وضع خوب پیش رود، بیشتر مردم اعتراض نمی کنند ولی اگر برعکس باشد و خواست مسئولیتی از بالاترین جایگاه های کشور تا آموزگاران، برای شنیدن سخن شخص معترض نباشد، زد و خورد پیش می آید.

  • به راستی جایی که ((دلسوزیِ گسترده)) باشد، هرگز کار به این نما کشیده نمی شود.

ولی من می خواهم با شما از تکامل تاریخ سخن بگویم:

  • امیررضا عطری

بسیاری از مردم ناراحتی هایی دارند و به علت تمرین نکردگی های خانوادگی و اجتماعی برای گفتگو، یاد نگرفتند که با یک صدای واحد، حرفشان را بزنند و خواسته هایشان را شفاف بگویند، ولی من به جایشان این کار را می کنم، شاید از خشونت دو طرف جلوگیری کنم. به هر حال، همه مان سوار یک کشتی هستیم. باید این را بدانیم!

حالتِ جریان این است که گویی یک نفر به مردم می گوید:

تو گل پسر و تو دختر خوب!

در وضعیت رهاشدگی اجتماعی ات، در سن سی و چند سالگی ات؛ درست در همان لحظه ای که در دل شب از هجوم افکار منفی و حسرت خوابت نمی بَرَد، درست در همان لحظاتی که تنها دغدغه ات از شدت بی کس و کا ری، این شده که داری به خودت فشار می آوری که نه برای لذت بلکه برای گریز از ویرانی های روانت هم که شده، باز خودارضایی نکنی!!! (شک دارم که واقعاً اصلا ارضایی هم در کار باشد که بخواهد خودارضایی ای هم باشد و آخر بشود گناه!) و چگونه ذهنت را از افکار پریشان و اشتباه، نه مثبت بلکه حداقل به حالت اول برگردانی! درست در همین لحظه هایی که به این فکر می افتی که جدای از هر حرف جزئی، اصلا شوخی شوخی با ((عمرت)) بازی کردند و بالأخره چه خاکی باید بر سرت بریزی،

درست در همین لحظه:

درست در همین لحظه:

آن دسته از دختر و پسرها و زن و مردهایی که از درون هیچ باوری به هیچ چیز جمهوری اسلامی ایران ندارند و تنها با سفارش و زیر نقابِ ((به نامِ دین)) یا ((به نامِ موفقیت)) یا ((به نامِ آدم های خوب و مردمی! [تو بگو» نان به نرخ روز خور های تازه به دوران رسیده ی ناآشنا با فلسفه ی شهر و جامعه])) و با سوء استفاده از این نام های اصیل نفوذ کرده و هر کاری دلشان می خواهد می کنند، جدا از این که چندین سال است که ازدواج کرده اند و چند بچه و ژن خودشان را تکثیر کرده اند، همزمان با این لحظاتِ تو: پایین ترین دغدغه و فکر لحظه شان این است که چگونه الآن رابطه ی جنسی بهتری داشته باشند! و بالاترینش هم این است که چگونه بیشتر از این بخورند و بپاشند که منجر به ترکیدن دل و روده شان نشود و باز هم دیگران با متوجه نشدنشان، فحشش را به پیغمبر و امام و ایران و انسان بخورند!

 

خب درست هم می گوید. من هم در ادامه می گویم:

این افراد نه این که همیشه نخواهند تو را بفهمند، بلکه واقعاً در عمل اصلاً ((نمی توانند تو را بفهمند))، چون احوال روانی تو را از بیخ و بن تجربه نکرده اند. آن ها بیکاری، رانده شدن، سرخورده بودن، دینداری از راهی غیر از راه آنها، تحمل مخالف و تنوع، مجرد بودن، عاشق شدن، رها بودن، آزادی، تحقیر شدن و بلاتکلیف بودن و اندیشه های جماعت گرا و فهم شوق زندگی را اصلاً تجربه نکرده اند که بخواهند غم تو را هم بخورند! من هنگامی که زبان بلغاری را بلد نیستم، با مردم بلغارستان هم نمی توانم درست حرف بزنم چه رسد بخواهم ادبیاتشان را درک بکنم! نه این که بخواهم گناهشان را بشورم و وضعیتشان را توجیه کنم، نه، هرگز! خودِ ناآگاهی عامدانه، جنایت است ولی تو به خاطر ((تو)) بودنت باید یک زبان مشترک با آن ها بسازی که - حالا بحث آرمان ها بماند، ولی - دست کم حقوق پایه ای زندگی ات را دیگر از دستت نگیرند: خوراک، پوشاک، مسکن و ازدواج. حقوقی که حتی حیوانات هم از آن ها محروم نیستند، مانند سگ های پاسبان ویلا ها! اصلاً ویلای یک شخص کافر!

نپندارند که تو با پوزش نا هم میهن، ضد معنویت، حرامزاده و اضافی هستی، گرچه که نا هم میهن بودن، ضد معنویت بودن، حرامزاده بودن و اضافی بودن هم به ذات خودشان گناه و بد نیست.

درکت می کنم که در شأن تو نیست که خودت را برای کسی اثبات بکنی ولی فرض بگیر که مهربان بودنت را می خواهی برای خردسالی اثبات بکنی، امید که آن ها هم همین فکر را برای ما بکنند.

حرف دلت را واضح بگو که:

ما هم مانند شما، همه مان از کشوری با خانواده های ارزشی هستیم و نمی خواهیم به عقب برگردیم پس هیچ مشکل ((سلیقه ای)) با نظام کشورمان ایران ((جمهوری اسلامی)) نداریم بلکه ما حقوقمان را که با هم قرار گذاشتیم می خواهیم. فراموش کردید که ما هم هیچ فرقی با اولاد و عزیزان شما نداریم؟! خب ما هم مانند شما دلمان می خواهد کار داشته باشیم، که بتوانیم پول داشته باشیم و در نتیجه ما هم بتوانیم ازدواج بکنیم، ما هم مانند شما دلمان می خواهد به فرزند آوری و ساختن کانون گرم خانواده کمک بکنیم، ولی در چشم انداز های کاری شما خلأ های فراوانی وجود دارد و باعث ناتوانی ما در روند زندگی مان شده است، شما برای دانشجویان و جوانان گرامی آینده ی شغلی درست نکرده اید! ما هم مانند شما دوست داریم زن و شوهر داشته باشیم، تا مجبور نباشیم صبح تا شب در خیابان به خودنمایی و اتلاف عمر و عرضه کردن بازو و ساق پایمان مشغول باشیم و شما به ما پند بدهید، بگذارید ما هم در کنار شما بتوانیم به غیر مسلمانان و نا یکتاپرستان پند بدهیم،

ما هم مانند شما دلمان می خواهد زندگی کنیم، ما هم مانند شما هورمون های جنسی، عاطفه و روح داریم، مگر شما شعار برابری و برادری و خواهری سر نمی دهید، نمی خواهید ما برادران و خواهران کوچک شما باشیم که به وضعیتمان سر و سامانی بدهید؟! مگر داعیه دار دفاع از حق یتیم نیستید؟! ما همه بی پدر و بی مادریم، بیایید و تکلیف ما را روشن کنید و درحقمان برادری و خواهری و بزگتری بکنید. برای ما جوانان و غیر جوانان شغل امن و پایدار درست کنید تا دیگران هم بتوانند حق خواستگاری برای ما قائل شوند یا اصلاً اگر به پسران و سرکشی شان بدبینید، به همه ی ما دختران شغل با درآمد کریمانه و حق عرفی شناخته شدنِ خواستگاری دختر از پسر را بدهید که آن ها را به سرپرستی خانواگی-شغلی بپذیریم. نهایتاً یک راهی باید باشد، نمی شود که هیچ راهی برای بخشیدن ما و رحم کردن به ما نباشد. اصلاً به شعار صدقه دادنتان جامه ی عمل بپوشانید. صدقه های مادی و معنوی!

ما هم مانند شما دلمان می خواهد نیاز های اساسی انسانی مان رفع شود و در نتیجه شبیه شما با حیا و آرام و با حجاب بدون هرزه بازی های خیابانی و خوشمزه بازی های جفت گیرانه و با کرامت زندگی بکنیم و آمد و شد داشته باشیم. ما هم مثل شما دلمان می خواهد عین شما، نصف دینمان که هیچ، بلکه تمام دینمان را کامل کنیم.

ما هم تا حدودی شبیه چهره و اندام پدر و مادر شماییم. شاید کمی هم که شده رفتارمان مثل رفتار عزیزان شما، همسران و فرزندان و برادر و خواهر شما و دوستانتان باشد، ما هم دلمان می خواهد کنار شما آرامش و شادی و معنویت را تجربه کنیم، ما هم دلمان می خواهد آن قدر واجبات و مستحبات و حلال ها و مباح هایمان دم دستمان باشد که همچون شما برای نماز جماعت شوق و پر پرواز داشته باشیم. به مقدسات عالم سوگند، که این سخنان را از سر صدق دل می گوییم.

شرم نکن و حرف دلت را که جزء حقوق بشر است آسان بگو که:

ما به سن های 20 و 30 و 40 سالگی رسیده ایم و کلافه ایم، شعار هایتان را روی ما ((پیاده)) بکنید.

بد است 85 میلیون انسان معنوی داشته باشیم؟! بد است ((همه با هم)) به بهشت برویم؟! اصلاً از آرمان های امام زمان (سلام الله علیه) که شما بلدشان هستید برایمان بگویید! بگذارید ما هم کمی فرصت فکر به زندگی داشته باشیم. اصلاً مگر بد است که چندین میلیون نفر بیشتر، دوستتان داشته باشند؟! اصلاً بد است چندین میلیون نفر بیشتر شماها را همه کاره و مراد و صاحب اختیار زندگی شان بپذیرند؟! اصلاً ما و جهانمان بد، شماها مارا به جهان آباد خودتان ببرید. پدر و سالار باشید و پدری بکنید. بزرگ مادر باشید.

همه با هم شاد و معنوی باشیم ...

مگر می شود که در خانه هایتان جوان نداشته باشید؟! مگر می شود غیرتتان بپذیرد که ناموستان از دست شما برمد؟! مگر می شود که از جدل خسته نشده باشید؟! مگر می شود که دلتان نخواهد همه ی پادگان های جهان یک ماه تعطیل باشند؟! ما هم مانند شما دلمان می خواهد به جایی تعلق و وابستگی کمک کننده داشته باشیم، از ناموسمان دفاع بکنیم و از شما دلاوری را یاد بگیریم.

 

دلت می خواهد بگویی که:

یک لحظه به این فکر کن که یک روز سپیده دم بیاید و رییس قوه ی قضاییه ی ایران، تنها و بی محافظ و بادیگارد، میان شلوغ ترین میدان تهران در حال خرید روزانه اش باشد و همه با ((سلام حاج آقا!)) به او صبح خوش بگویند! سپس با مترو راهی محل کارش بشود و در مترو هم به احترام رعایت آرامشش عمداً دیگر با سخن و نگاه مزاحمش نشوند!

پرونده های هر شعبه ای شده باشد به شمار انگشتان دو دست! قوانین را عاقل ترین و مهربان ترین قضات و داوران بنویسند! پرونده ها بشود شکایت از همدیگر برای گریختن افراد از حقوق و جوایزشان!

از جوانی در شعبه ی 150 دادسرای جرایم فرهنگی شیراز شکایتی از طرف شاکیان فراوان و معاون دادستان شده باشد که اگر تا 7 روز دیگر به دعوت رسمی آموزش و پرورش برای تدریس در چند دبیرستان شهر پاسخ منفی بگوید، به دلیل اخلال در نظم فرهنگ عمومی باید 74 ضربه شلاق و 1 سال حبس تعزیری را تحمل نماید و پس از آن از کشور اخراج خواهد شد ...

بازنگری در قوانین ...

آشتی ملی ...

عفو عمومی ...

قاضیان و داوران! ما مردم سوژه های حقوقی و قابل ترحم خدا برای شما هستیم. ما از شما می خواهیم حقوق رئوفانه ی اسلامی را در حق ما ((جاری)) بکنید. درست زندگی کردن را یاد ما بدهید و شکسته نفسی نکنید. شما قاضی و داور هستید.

 

 

ما هم همچون عزیزان شما، قلب و دل داریم، برای آینده مان طبیعاتاً دل نگرانیم، از من 17 ساله بگیر تا من 110 ساله. شما اگر قوانینی را بنویسید که ما مردم را بیشتر شاد تر و شاد تر کند، اصلاً به جای 4 سال برای 40 سال به شما رأی می دهیم.

ما دلمان می خواهد هنگامی که شما را در خیابان دیدیم، مشتاقانه برای سلام و درورد گفتن به شما پیش گام شویم.

 

ای دولتمردان و دولتزنان! شما همه ی دنیای مایید! دردی در زندگی ما نیست که دارویش دست شما نباشد. بگذارید افتخار بکنیم که رئیس و صاحب ما شمایید. هر جایی باید صاحب داشته باشد. شما بزرگترین برادر و خواهر ما هستید و نماینده ی پدر و مادرمان!

چه عیبی دارد امسال همه با هم کامیاب بشویم؟! ایرادی دارد همه با هم 85 میلیون نفر دکترِ دست به کار شویم؟! دانش آموختگانِ دست به کار بشویم؟!

برای ما مردم کاری بکنید که انقدر زندگی مان تأمین باشد که با شوق و گریه وسط میدان شهر نعره بزنیم که خدایا این مسئولان را از ما نگیر! که کار، دست کاردان است. که از همه ی جهان حسرت زندگی کردن در کشوری را داشته باشند که تو مدیر اجرایی آن هستی!

در این صورت، چشم بدخواهانتان را خودمان از کاسه در می آوریم ...

آزمایش و امتحانش برایتان مجّانی است و گردن ما هم از مو باریک تر ...

 

ما هم مانند شما دلمان می خواهد، ((زندگی)) بکنیم. دلمان می خواهد همسایه ی شما باشیم. بد است فرزندانمان با همدیگر بزرگ شوند؟! بد است چندین میلیون نفر بیشتر دوست و رفیق داشته باشید؟! دلمان می خواهد با شادی شما شاد و با سوگتان دیوانه بشویم.

بگذارید ما مردم با هزاران برابر به خود بالیدن، به خود افتخار بکنیم که در کشوری زندگی می کنیم که شهروندانش شمایید. بانکدارانش شمایید، خبرنگارانش شمایید، بسیجش دیگر وقت استراحتش رسیده باشد، انصار حزب اللهش پناهگاه مسلمانان که هیچ بلکه به گفته ی قرآن ملجأ مشرکان هم باشد، مردم با دسته های گل برای سپاسگزاری از خدمات واقعی اساتید دانشگاه ها، به دیدنشان بروند ...

روزی برسد که همه ی مردم برای حقوق اساسی بشری شان، پارتی و آشنا داشته باشند.

 

  • به همه ی مقدسات عالم سوگند، که هر چه که گفتیم، درست است که تلاش می خواهد و زمانبر است ولی ((شدنی)) است ...

 

 

پس چه بخواهیم چه نخواهیم از دید روند تاریخی چند چشم انداز قابل پیش بینی است:

 

1. اعتراضات فرسایشی:

اعتراضات خیابانی که سال ها به طول خواهد انجامید، نیرو های نظامی خسته خواهند شد و بسیاری از دو سویه خواهند مرد، کینه ی مردم هزاران برابر می شود، کشور نا امن می شود، خارجی ها طمع می کنند، مردم با خشونت تمام حاکمیت را به دست می گیرند و ما می مانیم و هزار سال پس رفتگی فرهنگی و دانشی از جهان. (پسندیده نیست.)

2. براندازی سخت:

مردم خود را با برنامه ریزی مسلح می کنند، احزاب گوناگون می سازند، اشخاص سیاسی را می کشند، در یک خیزش پر از سرخوردگی به هیچ کدام از مسئولان و خانواده هایشان که از سر سفره ی زندگی بلندشان کرده اند، رحم نمی کنند، با همه ی دیندارانی هم که هیچ کاره یا حتی ستم دیده و روشن اندیش هم بودند، خشن رفتار خواهد شد، نزدیک 50 سال بعد دوباره خیزشی با نمایی دینی برای بازگشت به معنویت رخ خواهد داد و هی تکرار های سخت نتیجه ده! (پسندیده نیست.)

3. کوچ بزرگ:

مردم خسته و نا امید اند، چون حاکمیت سهمی در میهن برایشان قائل نیست، تصمیم می گیرند که به هر نقطه ی دیگری از دنیا که شده کوچ کنند و میلیون ها نفر ایران را ترک خواهند کرد، ایران کاملاً هویتش دگرگون می شود و نسل های پس از این مسئولان، از والدین و اولیای خود انتقام فشار و بستگی و گوشه گیری فضای رشدشان را خواهند گرفت و ایران کشوری وابسته خواهد شد. (پسندیده نیست.)

4. نفوذ ویرانگر:

افرادی که لبریز از کینه و عقده اند، به گونه ای که به مخیله ی مسئولان هم خطور نکند، به تنه ی نظام سیاسی نفوذ پیدا می کنند و با اندیشه های رادیکال افراطی، از درون دگردیسی ای نرم و مخملی ایجاد می کنند و ماهیت سیاسی کشور را دگرگون می کنند، به کوچک و بزرگ مسئولان پیش رحم نمی کنند و بیشترشان را از کشور اخراج می کنند، سرمایه های فراوانی از دست خواهد رفت، فرصت عذرخواهی ای برای هیچ کدام از مسئولان گذاشته نخواهد شد و خاطرات سیاسی گریبانگیرتر ایران می شود و فلسفه ها و آرمان های سیاسی دوباره فقط شعار داده می شوند و زندگی ها به کناره خواهند رفت و ایران کشوری بی فایده خواهد شد. (پسندیده نیست.)

 

ولی بی بهانه سازی دو طرفه ی خشونت،

می شود که مردم با ((خواست مدنی)،

با نمایندگانی در داخل کشور بگویند:

فوری و اولیه بگوییم: از ما 85 میلیون ایرانی درون کشور، دست کم 65 میلیون نفر مستقیم یا نا مستقیم،

1. یا کار نداریم یا کارمان مورد علاقه مان نیست یا امنیتِ کاری نداریم.

2. به امنیت خوراکی و آشامیدنی بهره بخش و متنوع، آزادی پوشش و از عهده برآمدن پرداخت هزینه های آب سالم و همیشگی، برق، تلفن، گاز کافی، درمان و حمل و نقل دسترسی نداریم.

3. توان خرید یا اجاره ی مسکن و خانه ی مناسب نداریم.

4. به اینترنت آزاد، سریع و امن جهانی دسترسی نداریم.

5. شغل مطمئن و پول کافی برای تشکیل و ادامه ی خانواده نداریم.

6. نیاز های جنسی و عاطفی و روحی سرکوب شده ی فراوان داریم.

7. احساس کرامت انسانی، باز بودن فضای فرهنگی، امید به آینده، امنیت روانی، صلح انسانی، دیده شدن در امور کشور، آبادانی و شنیده شدن خواسته ها و اعتراضاتمان ازطرف مسئولان و پوزش خواهی و جبرانشان را نداریم.

8. دیگر اندیشانمان در بیرون از کشور، نمی توانند به کشور و وطنشان بازگردند.

ما مردم ایران! مانند همه ی مردم جهان، نه تنها گرامی، بایسته ی حقوق بشر و رو به بالندگی تنی، روانی و روحی هستیم، بلکه خواهان توسعه و پیشرفتِ دقیقه افزون همگام با جهان هستیم.

برای همین، مسئولان بزرگ کشور ما، وظیفه شان است که دست کم برای ما مردم که دِینمان را به پادشاهان و انقلاب و زمین و زمان ادا کردیم:

1. کار فراخور مورد علاقه و با امنیت شغلی

2. امنیت خوراکی و آشامیدنی بهره بخش و متنوع، آزادی پوشش و از عهده برآمدن پرداخت هزینه های آب سالم و همیشگی، برق، تلفن، گاز کافی، درمان و حمل و نقل

3. توان خرید یا اجاره ی مسکن و خانه ی مناسب

4. اینترنت آزاد و امن جهانی

5. شغل مطمئن و پول کافی برای تشکیل و ادامه ی خانواده

6. امکان فرهنگی-اقتصادی برآوردن نیاز های جنسی و عاطفی و روحی سرکوب شده ی فراوان

7. احساس کرامت انسانی، باز بودن فضای فرهنگی، امید به آینده، امنیت روانی، صلح انسانی، دیده شدن در امور کشور، آبادانی و شنیده شدن خواسته ها و اعتراضاتمان ازطرف مسئولان و پوزش خواهی و جبرانشان

8. فرصت بازگشت دیگر اندیشانمان در بیرون از کشور، به کشور و وطنشان

را ایجاد بکنند.

به راستی، این کار ها بر عزت و سرافرازی دنیوی و اخروی شان می انجامد.

(پسندیده است.)

 

  • مردم با هیچکس دشمنی ندارند بلکه دنبال این اند که این گرایش های فطری را برایشان هموار بکنند و جهان تا حد امکان با گفتگو و صلح پیش برود، در غیر این صورت، طیبعتاً حکومت ها و دولت ها هم بی معنا و بی محتوا خواهند بود.

 

ما مردم، منتظر پاسخ زودهنگام و روشن و جبران کننده ی مسئولانِ خودمان هستیم.

 

 

کار گروهی:

مردم ایران!

چرخ روزگارتان هر گونه که گذشت، اگر می خواهید دست کم در میان جمع های خودتان، بتوانید به همدیگر کمک کنید و راهی برای هم بگشایید، باید و باید و باید با همدیگر ارتباط برقرار کنید، قول می دهم که گفتن دیدگاه هایتان به همدیگر و سخن گفتنتان با هم، شما را نخواهد کشت و آبرویتان هم نخواهد رفت!

اگر می خواهید به انسانیتتان عمل کنید و زندگی تان را در هر وضعی، چه رسد به وضع نابه سامان کنون بهبود دهید، باید یاد بگیرید که با هم، هم افزایی داشته باشید و ساختار و سازمان بسازید. در گردهم آیی های واقعی و مجازی هدفمند، با هم باید جوامع ارتباطی و تشکیلاتی بسازید. وگرنه در هیچ کاری به کامیابی یا کامیابی واقعی جمعی نخواهید رسید ...

این شما و این شما ...

 

 

با سپاس و گرامیداشت

 

یک شهروند ایرانی

امیررضا عطری

 

 

 

سامانه: #روزگار نوشت #جنسیت نگاشت #ایران شناسی

 

کرمانشاه

  • امیررضا عطری

یا رحمنُ یا رحیم

 

12. آیت الله سید مهدی قوام (درگذشت 1342)

 

13. شهیده بانو سیده بنت الهدی صدر

 

14. آیت الله سید رضا زنجانی

  • امیررضا عطری
همه ی حقوق مادی و معنوی این تارنوشت، به امیررضا عطری تعلق دارد و هر گونه بهره برداری از این مطالب، تنها با ذکر منبع یا در موارد قانونی با اجازه مالک فکر، بی مانع است، در غیر این صورت، پیگرد قانونی می شود. 1396