دل نوشت (5): تنها یک ایرانی می داند که ...
یا قدیمَ الاِحسان
ما انسان های از آغاز تاریخ تا همیشه، حتی اگر به هم نوع بودنمان هم نیندیشیم، دست کم نمی توانیم منکر این شویم که همه مان با هم پسرعمو-دخترعمو هستیم. همه مان به یک ریشه بر می گردیم. حالا نقاط گوناگون جغرافیایی، ما را به ویژگی هایی در رنگ، زبان و فرهنگ، ویژه کرده است ولی در فطرتمان (ریشه ی دیانتمان)، یک نفس واحده بودنمان و همانند هم بودنمان، مانند هم ایم. برای همین، ما از هم ایم. به سوی هم ایم. برای هم ایم.
لذا به دیده ی انسانیت، مرزی میان ما نیست و فرهنگ هایمان هم دیوار نیست. در هر فرهنگ و ملتی، یاد ها و یادکرد هایی زیبا وجود دارد که می تواند به قشنگی های زندگی انسانی بیفزاید، ریشه های انسان را بازیابی کند و حتی دیگران را به خود فرا بخواند. چنین شیوه های مردمی و کار های یادانگیزی که عقلانی و روح افزا هستند، بی گمان مورد تایید دیانت پاک نیز هستند.
در درون خود من، حس های نوستالژیکی از فضای ایرانی به ویژه فضای فارسی هست که در کنار زبان پارسی و فرهنگ های مثبت ایرانی، به شور ایرانی و شور پارسی ام دامن می زند. شوری که بوی بهشت می دهد و امید رهایی از دوزخ.
آری، این جا، تنها یک ایرانی می داند که:
1) بزرگ شدن روی قالی، کنار گل و گیاه، حیاط حوض دار و بوی آجر، چه حالی دارد!
2) آب و جارو کردن حیاط قدیمی، برای خوب شدن حال دل، یعنی چه؟!
3) بزرگ شدن دم به دم سر سفره ی اباعبدالله (سلام الله علیه) چه حالی دارد!
4) آش، شله زرد و غذای نذری همسایه (به قول فارسی کرمانشاهی: کاسه همسایه) با توضیحات تکمیلی و گذری بر اخبار جهان، چه پیام صلحی تویش نهفته است!
5) پاکی و عصمت بازی های ترسان و پر حسرت پسرکان و دخترکان، چه داغ رازآمیزی بر دل می نهد!
6) خوابیدن خسته روی فرش، نزدیک روشنای آفتاب و رو به وزش نسیم، چه اندوه سرخوشی آوری دارد!
7) آوای زنگ های بلبلی خانه های حیاط دار قدیمی، هنگامی که زنی با چادر گلدار (همچون دشت لاله) پشت در ایستاده و زمزمه هایشان با اهل خانه آغاز می شود، چه راز سر به مهر هزار ساله ای است؟!
8) رزمندگان پاکباخته و شهیدان سرفراز جوان جنگ تحمیلی، چگونه با دستان خالی و سادگی پیچیده شان، از همه چیز خود با امید گذشتند و فصل نوین و دیده نشده ای از معنویتِ بی ادعا را پیشکش راه انسان نمودند!
9) کوچک شدن سرزمین اصلی اش از نهنگ به گربه، تلخ است ولی این گربه ی پارسی، همان نهنگ از پشت خنجر خورده است و در اوج استواری درونی اش، با کسی شوخی ندارد!
10) جهان پهلوانمان غلامرضا تختی، با خاکساری اش همیشه جهان پهلوان است!
11) مرد و زن رادمنش این دیار، در ناخوشی ها بیشتر از خوشی ها، هوای یکدیگر را دارند و شورمندانه به هم خدمت می کنند!
12) صدای حجت الاسلام سید محمد کوثری زاده، چه اندازه انسان را به هوای گریه بر ستمدیدگی راه معرفتی سیدالشهدا (سلام الله علیه) می کشانَد!
13) زمان هر اندازه هم که در غیبت حجت بن الحسن (عجّلَ اللهُ فرجَه) پیش رود، باز هم این کشور دلش برای او می رود و امید به خدمت به انسانیت از راه بی نظیر او را دارد!
کرمانشاه.
سامانه: #ایران شناسی #شوخی جدی
پست احساس فوق العادهای رو منتقل میکنه.
تزکیبی عجیب از شور و سرزندگی و جنبش و اندوهی عمیق و عظیم!