دل نوشت (6): سخت ترین کار جهان ...
به نام یار
سخت ترین کار جهان است ...
هنگامی که تنها باشی، ولی خودت را اجتماعی نشان می دهی.
هنگامی که در یک جامعه ی بی رحم، رحیم باشی.
هنگامی که کسی نمی خواهد همدم لحظاتت باشد.
سخت ترین کار جهان است ...
وقتی که برای خشنودی عزیزانت، از خشنودی خودت می گذری.
وقتی که شایستگی و توانایی انجام یک کار یا داشتن یک وضعیت را داری، ولی تنها باید ((تماشاگرش)) باشی.
وقتی که تکلیفت، بلاتکلیفی است.
سخت ترین کار جهان است ...
هنگامه ای که لبریز از شور و شوقی، اما شوق و شورَت را نادیده می گیرند.
هنگامه ای که دلت و همه ی هستی ات سرزندگی، بهره بخش بودن و جوانی کردن و ((زندگی کردن)) میخواهد، گرچه باید فقط خودت برای خودت راهی درست کنی.
هنگامه ای که حقوق طبیعی ات در عمل به رسمیت شناخته نمی شوند.
سخت ترین کار جهان است ...
زمانی که بی قراری و خودت باید خودت را آرام کنی، چون لازمه ی کار دستان هنرمندِ روانت، که انسان گویی است، آرامش است، و برای کارَت ((باید)) ((آرام)) باشی و برای پایبند بودن به شخصیت با ثباتِ لت و پار شده ات، ((باید)) همچُنان ((معنوی)) بمانی.
زمانی که جان بزرگوار و نجیبت برای فشردن گرم دستان سردی در می رود، ولی جامعه برای داوری کردنت در کمینگاهِ بزنگاه زندگی می کند.
زمانی که کسانی که موضوع دردت هستند به تو می نگرند و می نگرند، گذشتن عمرت را می بینند، ولی تو باز با لبخند، درد هایشان را برایشان هِجا می کنی.
سخت ترین کار جهان است ...
آن گاه که راهسازی، منتهی کسی همگامت نمی شود.
زمانی که لبریز از عشقی، سرشار از شوری، یک شاعر بالذاتی، درد و لذت را ساده می نِگاری، به شلاق نگاه، با لبخند چشمت پاسخ می دهی، ناچار کسی پاسخ مشاعره ات را نمی دهد.
برای همه صبر کرده ای، آنگاه کسی برایت درنگ نمی کند.
سخت ترین کار جهان است ...
شریف زندگی کردن در عصری که معنای شرف را گم کرده اند.
رقص غم بودن، تپش بودن، موج بودن، اما مجبور به خواب بودن، چون ((باید)) برای فردایت ((خوب خوابیده باشی))، در اوج فریاد بودنت، ولی برای بهانه ندادنت دست دیگران، ((باید)) ((وقار)) باشی.
ادامه دادن، در چُنین وضعیتی ... !
ثبات شخصیت، هزینه می خواهد، که خودتی، اما از خرید این هزینه، همه بهره می برند.
هل جزاءُ الاِحسانِ اِلاَّ الاِحسانُ؟!
سامانه: #روزگار نوشت
کرمانشاه