امیررضا عطری- مدرس و فعال علوم انسانی و اسلامی | Amirreza Etri- Islamic Educator

مدرس و کنشگر علوم انسانی و اسلامی | Humanities & Islamic Educator & Activist

امیررضا عطری- مدرس و فعال علوم انسانی و اسلامی | Amirreza Etri- Islamic Educator

مدرس و کنشگر علوم انسانی و اسلامی | Humanities & Islamic Educator & Activist

امیررضا عطری- مدرس و فعال علوم انسانی و اسلامی | Amirreza Etri- Islamic Educator

- دانش آموخته ی ممتاز کشوری الهیات و معارف اسلامی دانشگاه قم
- پژوهشگر، نویسنده و توسعه دهنده ی علوم انسانی و شیعی


- خریج وطنی متمیز فی الالهیات و المعارف الإسلامیة من جامعة قم
- باحث و کاتب و مطور للعلوم الإنسانیة و علوم الشیعة


- Distinguished national graduate of theology and Islamic studies from University of Qom
- Researcher, writer and developer of humanities and Shiite knowledges


و ...

- - - تابع قوانین جمهوری اسلامی ایران - - -

دنبال کنندگان ۱ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
آخرین نظرات

۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «شرایط زندگی» ثبت شده است

1. اولیاء الله:

حضرت مریم

حضرت یحیی

حضرت عیسی مسیح

امام جواد

امام زمان حضرت مهدی

 

2. بزرگان اسلامی:

ملاصدرا

دختر شیخ انصاری

آیت الله سید محمدرضا بحرالعلوم

  • امیررضا عطری
  • امیررضا عطری

به نام یار

 

سخت ترین کار جهان است ...

هنگامی که تنها باشی، ولی خودت را اجتماعی نشان می دهی.

هنگامی که در یک جامعه ی بی رحم، رحیم باشی.

هنگامی که کسی نمی خواهد همدم لحظاتت باشد.

 

سخت ترین کار جهان است ...

وقتی که برای خشنودی عزیزانت، از خشنودی خودت می گذری.

وقتی که شایستگی و توانایی انجام یک کار یا داشتن یک وضعیت را داری، ولی تنها باید ((تماشاگرش)) باشی.

وقتی که تکلیفت، بلاتکلیفی است.

  • امیررضا عطری

بسم الله الرحمن الرحیم

 

اسلام، به من ((معنا)) می داد. از هنگامه هایی که خودم را آرزومند ((اسلامی بودن)) می دیدم، دنبال این بودم که یک جوری خودم را درون این پهنه جا بکُنم و من هم ((اسلامی)) باشم.

در نگاه نخست، چنین می پنداری که نهاد هایی هستند که اسلام مال آن ها است و در پایگاه آن ها است. مانند: مسجد، حوزه، خانواده ی فلان آیت الله، فلان سازمان و ... . من برایم نشد که حوزوی بشوم. در خانواده ای بزرگ نشده بودم که از روز نخست در یک فضای ((کاملاً مذهبی)) رشد بکنم، دور و برم پر از آشنا باشد، زود کار برایم جور بکنند، زود ازدواجم را فراهم بکنند و ... . ما به شدت ساده و معمولی بودیم. ساده مانند یک خانواده ای که اگر نگویم در جنوب تهران، ولی نزدیک های جنوب تهران زندگی می کند و برای رسیدن به هر چیزی باید جان بکَند! بماند که جنوب تهران هم به با وجود مشکلاتی که دارد ولی به ((امکانات)) نزدیک است و ((دیده)) می شود، اما شهر من، ویرانکده ی من، حتی به امکانات، ((نزدیک)) هم نیست و ((رها)) شده است!

  • امیررضا عطری