امیررضا عطری- معلم دینی | Amirreza Etri- Religious Teacher

پژوهشگر دینی (علوم قرآن و حدیث)| Religious Researcher (Quran & Hadith Knowledges)

امیررضا عطری- معلم دینی | Amirreza Etri- Religious Teacher

پژوهشگر دینی (علوم قرآن و حدیث)| Religious Researcher (Quran & Hadith Knowledges)

امیررضا عطری- معلم دینی | Amirreza Etri- Religious Teacher

امیررضا عطری ام.
فعال و معلم دینی.
من هم مانند شما آدمیزادم،
ولی ((دین)) مانند ریاضی و هنر، یک ((سامانه ی اندیشه)) است، که از ((بروزِ نیت های شکوفاگرِ درونِ وجدان انسان، برگرفته از انسان های صالح)) ساخته شده و ربطی به سلیقه ها و اشتباهاتمان ندارد، همان گونه که سلیقه و اشتباه ریاضیدان و هنرمند را به پای درستی هایش در ریاضی و هنر نمی گذارید!

هیچ ادعا و علاقه ای به مقدس نمایی و غیر طبیعی بودن ندارم. فقط حوزه ی مطالعاتی مورد علاقه ام ((دین)) و شغل آموزشی ام با آن پیوند دارد. مقدس و دیندار، کسی است که وجودش به درد تمام زندگی ات بخورد. من هم یک آدم معمولی ام. دوست دارم زندگی ام همگام با عرف زندگی آدم های نرمال در کل دنیا باشد. خشک اندیش بودن بودن ضد اسلام است. پس لازم نیست که واقعی نباشیم ...

این تارنوشت شخصی، می تواند راهی برای پیوند افزونتر میان شما و من باشد.
با آرزوی بهترین ها ...

دنبال کنندگان ۱ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
آخرین نظرات

مترجم سایت

دیکشنری

بسم الله الرحمن الرحیم

 

    1. امروز و دو خوانش از ایران

من به عنوان یک انسان بهره گیر از اندیشه، با نگاهی تماشاگرانه بر این باورم که این روز ها در سده های 14 و 15 خورشیدی، ما دو خوانش جدا از ایران داریم:

  1. ایران رسمی 2) ایران درونی
  1. ایران رسمی: که ایرانی است نادلسوز، اداری، سفارشی، از پیش مشخص، بدون توانایی پذیرش و برتافتن دیگری، پراکنده شده، لبریز از تنها شعار های بزرگ اسلامی-شیعی ولی دور از عمل، بیگانه با توسعه و پیشرفت، با دست کمِ نشان های هویت آریاییِ ایرانی و بسیار بسیار حساس و واکنش گرا. شواهد و نشانگر­های تاریخی ایران، نشان می دهند که چند عامل روی این وضعیت اثرگذار بوده اند، از نمونه:
  1. روی کار آمدن حاکمیت های بیگانگان که احساس وابستگی و تعهدی به ایران و وابسته هایش نداشته­ اند.
  2. بهره گیری ابزاری حاکمیت های ایرانی یا ظاهراً ایرانی از شعار های اسلامی یا شعار های هیجانی برای آرام سازی رابطه ی مردم نسبت به قدرت حاکم.
  3. مسخ هویتیِ آرام آرامِ فرهنگ عمومی مردم از فرهیختگی، تعهد و توسعه به مصلحت گرایی، خودپرستی و راحت خواهی.
  1. ایران درونی: که ایرانی است شخصی، خصوصی، در درون برخی افراد، بیشتر گمنام یا ستایش نشده، دلسوز، به شدت متعهد و عقل گرا، سازش آشنا، خوش­کار در حوزه ی کاری خویش، آرزومند به توسعه، غیرتمند، توانمند در دفاع از بنیاد های ایرانی ­و دیانتی به ویژه اسلامی-شیعی و بردبار.

نشانگر ها و شواهد تاریخی ایران، نشان می دهد که شماری عوامل روی این وضع تأثیرگذار بوده اند، نمونه­وار:

  1. فرهنگ نجیبانه ی آریایی های ایرانی که نسل به نسل پیوسته شده است.
  2. عقل گرایی، دریافت ذات میانه رُوانه ی دین و در جریان و تعهدِ شکوهِ جهانشهری بودن.
  3. داشتن حافظه ی تاریخی کلی جهانی و تلاش برای والاتر کردن لحظه ی ((اکنون)).

 

 

  • برای قرائت رسمیِ این روز های ایران: روز های بدی را سپری می کنم. تلخ. تنها. انگار هر چه آگاه تر و متعهد تر می شوم، برای دور و بری هایم بیگانه تر و گنگ تر می شوم. انتظاری هم ندارم، زمان همگان را ادب خواهد کرد. زمان، سرباز تام الاختیار و پر توانِ خداست (جل جلاله). ایران رسمی این روز ها را که می بینم، حال کسی را پیدا می کنم که پس از سال ها تحصیل به دیارش برگردد و هنگامی که وارد محله شان می شود، ببیند که این محل دیگر آن محله ی پیشین نیست ...! افرادی خشن و غریبه محله را پر کرده اند و در خانه ی زیبای قدیمی پدری هم اشخاصی ناشناس و بیگانه زندگی می کنند و خانه را نیز به حال نیمه ویرانی درآورده اند ...! برآیند چُنین داستانی این است که راسته ی غربی و باختری ایران، ایلی و قبیله ای شده است، راسته ی میانی ایران که به پایتخت، امنیت و آب نزدیک تر است، گویی باید سهم بیشتری از امکاناتِ به ظاهر امکانات، داشته باشد و راسته ی شرقی و خاوری ایران را با ابزار قرار دادن قبر و بارگاه امام معصوم حضرت رضا (سلام الله علیه)، بازرگان­خانه ای برای تجارت دنیایی و آخرتی کرده اند! یاد سیاه ترین هنگامه های تهِ شب می افتم. باید بپذیریم که این ایران، حالش خوب نیست. گام پسین، آغاز راه درمان است.
  • برای قرائت درونیِ این روزهای ایران: فراگیرانه، در این نگاه هم این روز ها حال خوبی نداریم. من در کمال ادب و احترام، قومیت های ایران را نقد می کنم، چون هدف من والا کردن ایران، شیعه و انسان است و نه پدرکشتگی ای با قومیتی دارم و نه بی دلیل پیمان برادری ای با گروهی بسته ام! برای همین، با کسی رودربایستی ای ندارم. در این روزها به اندازه ای سرکشی و نفرت در این اجتماع هست که به خودم حق می دهم که برای نرسیدن تَرکِش هایش به خودم، به دفاع بپردازم. ابزارم، دانش است. اگر جایی نادرست می گویم، شما هم مرا نقد کنید. باید با هم به یک تفاهم و پیشبرد برسیم: ایران صاحب دارد. صاحبش کسانی هستند که به هر گونه ای حال اجتماعی این ملت را پر از ((امید واقعی و در دسترس)) می کنند.

از پیرامون خودم آغاز می کنم: آیا امروز زیست جمعی قومیت های پرجمعیتِ باختر ایران (کرد، لک و لر) کنار یگدیگر، ما را به یاد شُکوهِ نِسبی می اندازد؟! افراد گمنام و خوشنام فراوانی در ایران زندگی می کنند که خودشان یک تنه یک ملت اند. باید نگاه کرد که دوران هایی که تاریخ بر آبادانی ایران گواهی می­دهد، سیاست­گذاری کشور به دست چه افرادی با چه ویژگی هایی بوده است و این را تاریخدان و جامعه شناس به ما باید بگوید. این ایران شخصی است که حرف آخِر را خواهد زد. روزی به زودی تاب آوری اجتماعی ایران و جهان نسبت به بی معنویتی و نا دادگری، پاره می شود. یک شخص، درد را تا اندازه­ای می تواند برتابد، درد مسیرش تا بی نهایت را ادامه خواهد داد و سرانجام به ناچار ناله و تکاپو برای فروکاستن رنج برخاسته می شود. در پایه، هر خواست شخصی ای از اراده ی اداری و آیین نامه­ای­اش ارزشمند تر است، چون خدای بلندجایگاه، انسان را اندیشه­گر و آزاد آفریده است. از این خوانش است که نمونه های محمد رضا حکیمی، سید موسی صدر، سید محمود طالقانی، حسینعلی منتظری و علی شریعتی به پا خاسته اند. پس درست است که خوانش درونی یک فرهنگ از خوانش رسمی آن کاراتر است، ولی:

  • /// برای بستن راه ستم به توان ها و سرمایه های انسانی و کاستن از رنج بشر، باید هر قرائت رسمی از هر ملتی هم به دست فرهیختگانِ کاردانِ دلسوزِ دردمند بیفتد، پس خوانش آیین نامه ای از خوانش فردی، بایستگی و فوریتش بیشتر است، تا به زور قانون هم که شده، در چنین وضعی ،امثال حکیمی، صدر، طالقانی، منتظری و شریعتی، بیشتر به کمال جامعه ی انسانی خدمت بکنند. ///

در آیه 246 سوره مبارکه بقره این سخن، از زبان گروهى از بنى اسرائیل نقل شده است ((قالُوا وَ ما لَنا أَلاّ نُقاتِلَ فى سَبیلِ اللهِ وَ قَدْ اُخْرِجْنا مِنْ دِیارِنا وَ أَبْنائِنا))؛ آنها، به پیامبر زمان خود گفتند: «چگونه ممکن است که در راه خدا پیکار نکنیم، در حالى که از خانه ها و فرزندانمان رانده شده ایم (شهرهاى ما از سوى دشمن اشغال، و فرزندانمان اسیر شده­ اند؟) این تعبیر نشان مى دهد که انگیزه آنها براى جهاد، علاوه بر حفظ آیین الهى، نجات وطن بوده است و پیامبر آنان بر این سخن اعتراض نکرد و عملا بر آن مهر تأیید نهاد. پیامبر اکرم (صلى الله علیه وآله وسلم) نیز هنگامى که مى خواست از مکّه هجرت کند، سخت ناراحت و منقلب بود. درست است که مکّه ارزش معنوى و الهى فوق العاده­اى داشت، ولى به نظر مى رسد که علاقه پیامبر به آن شهر جهات متعدّدى داشت که از جمله علاقه او به زادگاهش بود. خداوند با این جمله او را دلداری داد: ((إِنَّ الّذى فَرَضَ عَلَیْکَ الْقُرآنَ لَرَادُّکَ إِلَى مَعَاد)) ]سوره قصص، آیه 85[؛ (آن کس که قرآن را بر تو فرض کرد تو را به جایگاهت باز می گرداند) اساساً انسان رابطه مادّى و معنوى فراوانى با زادگاه خود دارد و تاریخِ زندگیش با آن پیوند ناگسستنى پیدا کرده است. همین پیوند، سبب علاقه او به وطن مى شود و همین علاقه، انگیزه حفظ و دفاع و عمران و آبادی آن می گردد. در حدیثى از امام على (علیه السلام) مى خوانیم: ((عُمِرَتِ الْبُلْدانُ بِحُبِّ الأَوْطانِ)) ]بحارالأنوار، ج75، ص45[ ؛ (شهرها با حبّ وطن آباد می شود). در حدیث دیگرى از همان حضرت مى خوانیم: ((مِنْ کَرَمِ الْمَرْءِ بُکائُهُ عَلى ما مَضى مِنْ زَمانِه وَ حَنینِهُ اِلى أَوطانِه)) ]بحارالأنوار، ج7، ص264 [ ؛ (از نشانه هاى ارزش و شخصیت انسان آن است که نسبت به عمر از دست رفته (که در آن کوتاهى کرده است) اشک بریزد و نسبت به وطنش علاقه مند باشد.)[1]

 

+ خودِ پیش کشیدن و دنبال کردن یک بحث پویا و بهبودی آفرین در هر دانش و فرهنگی، شهامت و مسئولیت پذیری بالایی می خواهد. ((خود انتقادیِ ایرانی)) را چه بسا از همان دورانِ ماد ها، هخامنشیان و اشکانیان، کسانی پی ریزی کرده باشند و به درستی که نوشتار های فراوانی هم در این خودانتقادیِ ایرانی در گذر زمان ها، یافت می شود، مانندِ از نمونه های درخشانش: کتاب ((خُلقیات ما ایرانیان)) نوشته ای ارزیابی از ستاره ی ادبی شیعه و ایران، شادروان استاد سید محمدعلی جمال­زاده و کتاب ((کلثوم­ ننه یا عقائد النساء)) از مرجع دینی بزرگ شیعه و ایران، شیخ آقاجمال خوانساری، ولی 1. باز هم در سنجش کل­نگر، شمار این دست آثار، اندک است 2. هر کسی این بحث را دنبال نمی­کند، چون دنباله اش دغدغه و دل­مشغولی­ ای ساخته می شود که عبور از بحرانش، برخاستن از سستی و رکود و ساختن یک راه نوین را می خواهد. من نیز، به شیوه ای از خودم، به این کار می پردازم.

 

    1. روش کنجکاوی در کاستی هایمان:

یک انسان ایرانی را در روان خودم فرض می کنم و بر پایه ی بینش اسلامی که شخصیت یک شخص، پیش از زاده­شدنش شکل می گیرد، به این سان که پدر و مادرش کیستند، محیط رشدش چگونه است، رشدش در رحم مادر برابر با چه کارهایی از والدینش است، زاییده شدنش، بالنده شدنش و ...، ساخته شدن عادت های بد را از این بستر و دید، واسازی و وارسی می کنم تا زمانی که به سالمندی و ((رخداد)) می رسد. یک ((همیشگی)) را برای انسان، پیش فرض می گذارم. شاید کسی بگوید که خب چهار تا ارزیابی با چهار تا آیه و روایت هم برای اثبات ادعا های خودت سر هم کردی و مثلاً یک راه نوین ساختی؟! می گویم: دین، آیینه ی نمایانگر است و این تلاش هم، راهگشا است.

باید جستجوگرانه و روشمندانه گام هایی برای ((دگردیسی بهره بخش زندگی انسان)) برداشت. ما محکومیم به زانو­زدن در برابر شکوه علوم انسانی و دینی و باید بپذیریم که از دل سیاهی ها، می توان به روشنا دست یافت و این یک آرزوی پوچ نیست. به قول ما ایرانی ها: من عادت دارم به ((خلاف جهت رودخانه شنا کردن!)) و این را یک نعمت الهی می­دانم. باعث شده که بهتر از ارزش آگاهی، آگاه باشم. شخصاً: اجتماعی بودم ولی تنها بودم، شاگرد نمونه بودم ولی میان شاگردان تنبل علوم انسانی درس می خواندم، اخلاقم آخوندی بود ولی طلبه نبودم، در قم درس دین می خواندم ولی دانشگاهی بودم، با این که همه می دانستند که من در گفتمان دین حرفی برای گفتن دارم ولی در جمع در بحث هاشان درباره ی دین، مرا آدم به شمار نمی آوردند، اخلاقم خوب بود ولی کسی کارم را راه نمی­انداخت، دانشجو و پژوهشگر برگزیده ی سال ایران شدم، یک نهاد رسمی و نارسمی اصلاً نگفت آقا دستت بشکند! پس از آموزشی سربازی، به خاطر امریه بودنم دیگر پوشش نظامی نداشتم، برای همین کسی من را جزء سربازان حساب نمی­کرد ولی سرباز بودم، درظاهر کارمند بودم بودم ولی به خاطر ذات سربازانه ام کسی مرا به کارمند حساب نمی­کرد، رزومه و پیشینه ای برای خودم دارم ولی تا حالا هیچ جایی از من برای کار هایی که بلدم دعوتی نکرده یا بنده را قابل نمی دانند و ... . ولی من به پیش می روم. ما نباید فراموش کنیم که ((ما با خدا بستیم)) و ((طرف حساب ما امام زمان است)).

من، اینجا صدای بسیاری از ((من)) ها هستم. وگرنه خودم را میان جمعیت و دلخوش به همین آدم های ساده ی شبیه خودم، می دانم. شهروندی ساده ولی مشتاق.

 

((براى انسان از پیش رو و پشت سر، مأمورانى است که همواره او را به فرمان خدا [از آسیب‏ها و گزندها] حفظ مى‏کنند. یقیناً خدا سرنوشت هیچ ملتى را [به سوى بلا، نکبت، شکست و شقاوت‏] تغییر نمى‏دهد تا آنکه آنان آنچه را [از صفات خوب و رفتار شایسته و پسندیده‏] در وجودشان قرار دارد به زشتى‏ها و گناه تغییر دهند. و هنگامى که خدا نسبت به ملتى آسیب و گزند بخواهد [براى آن آسیب و گزند] هیچ راه بازگشتى نیست؛ زیرا براى آنان جز خدا هیچ یاورى نخواهد بود.))

((لَهُ مُعَقِّباتٌ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ یَحْفَظُونَهُ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ لا یُغَیِّرُ ما بِقَوْمٍ حَتَّى یُغَیِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ وَ إِذا أَرادَ اللَّهُ بِقَوْمٍ سُوْءاً فَلا مَرَدَّ لَهُ وَ ما لَهُمْ مِنْ دُونِهِ مِنْ والٍ))[2]

 

(( از امامِ عالِمِ معصوم سلام الله علیه است که فرمود: براى دنیاى خود چُنان کار کن که گویى همیشه زنده خواهى­ماند، و براى آخرت خود چنان کار کن که گویى فردا خواهى مرد.))[3]

((رُوِیَ عَنِ الْعَالِمِ علیه السلام أَنَّهُ قَالَ‏ اعْمَلْ لِدُنْیَاکَ کَأَنَّکَ‏ تَعِیشُ‏ أَبَداً وَ اعْمَلْ لآِخِرَتِکَ کَأَنَّکَ تَمُوتُ غَداً))[4]

 

 

  1. نمونه های آشکار
  1. پخته رفتار نکردن شوهر و زن تازه ازدواج کرده، در نسبت نقش زناشویی شان در پیوند اجتماعی:
  • شاید بگویید که خب چه انتظاری از دو زوج جوان داری که پخته رفتار کنند؟! بحث سر انتظار من و تو و او نیست، بحث بر سر سرشت کار و سنجش با جهان است. من کاری با نکات خوب و بد گذشته مان ندارم، من وظیفه ی خود می دانم که چون ملتم به وضع عجیب امروزشان انس گرفته اند و حتی می­بالند! عیوبشان را بر سرشان بکوبم، بلکه وِجدانم آرام بگیرد و به خودشان بیایند. ما انسان ها، از هر رنگ و زبان و اندیشه، کنار هم در کره ی زمین زندگی می کنیم و حقیقت این است که هم نوع و از یک نَفس واحده ایم. در اصل انسانیت، چه فرقی است میان من و تو و او، میان مرد و زن، ایرانی، عرب و ارمنی، سفید و سیاه، پارسی زبان و ژاپنی زبان، صابئی و کافر؟! ما باید همیشه با دیگر کشور ها خودمان را بسنجیم، درست است که در همه ی شرایط، یکی نیستیم، ولی همه عقل و فطرت داریم و همه همسایه ­ایم. خدای مهرآفرین در قرآن شریف هنگامی که به بی تعادلی روش زندگی یک انسان در یک سوره ی کامل، سوره ی ((الناس)) می پردازد، در جایگاهِ نمایاندن راه حلِ برون­رفت از زندگی نا متعادل و بی­ اعتدال، می فرماید که در چنین وضعی باید به منِ خدا که پروردگار مردم­ ام، خدای مردم­ ام و پادشاه مردم­ ام، پناه بیاورید. مردم، مردم و مردم! یعنی اگر خودت را با جهان پیرامونت مقایسه کردی و دیدی که تو در میان این همه آدم، عجیب و غریب یا زیاد و کم به نظر می رسی، مشکل از توست نه از این همه آدم. چون گاهی در برابر تو، یک نفر اشتباه می کند، یک خاندان اشتباه می­کند، یک مکتب اشتباه می کند ولی دیگر نمی شود پذیرفت که همه ی جهان بد اَند و فقط من و ما خوبیم و بس! یا این که همه­ی انسان های جهان دروغ می گویند و تنها این من و ما هستیم که راست می گوییم و درست­ کرداریم! پس خودت را با جهان پیرامونت، تنظیم و آراسته کن.

 

((به نام خدا که رحمتش بى‏ اندازه است‏و مهربانى‏ اش همیشگى.(1) بگو: پناه مى‏برم به پروردگار مردم (1) [به‏] پادشاه مردم(2) [به‏] معبود مردم(3) از زیان وسوسه‏ گر کمین گرفته و پنهان،(4) آنکه همواره در سینه‏ هاى مردم وسوسه مى‏ کند(5) از جنّیان و آدمیان.(6)))[5]

((بِسْمِ اللَّـهِ الرَّ‌حْمَـٰنِ الرَّ‌حِیمِ قُلْ أَعُوذُ بِرَ‌بِّ النَّاسِ ﴿١﴾ مَلِکِ النَّاسِ ﴿٢﴾ إِلَـٰهِ النَّاسِ ﴿٣﴾ مِن شَرِّ‌ الْوَسْوَاسِ الْخَنَّاسِ ﴿٤﴾ الَّذِی یُوَسْوِسُ فِی صُدُورِ‌ النَّاسِ ﴿٥﴾ مِنَ الْجِنَّةِ وَالنَّاسِ ﴿٦﴾))

 

پس من این نقد ها را و از جمله همین نقد شماره ی (1) را، بر پایه ی 1- ارزیابی درونی اش و 2- بر پایه ی هم خوانی و تطبیق، وارسی و بررسی می نمایم. لازم هم نیست که همه ی جهان را گشته باشم تا این را بفهمم، من بنده ی نگاه کردن، گوش دادن، درک کردن و اندیشه کردن هستم.

بنده بر این باورم که ما در صورتی می توانیم وضع یک امت را درست بفمیم، که دست کم از چندصدسال پیشش به امروزش برسانیم. نمی شود بگوییم این مردم و زندگی پیچیده ای که داریم می بینیم، ناگهان از آسمان افتاده است و بی ریشه اند. اگر نمونه، ما می بینیم که در ایران، مرد وضعیتی دارد و زن شخصیتی، این ریشه در یک فرهنگی دارد که ریشه دوانده است. وگرنه چرا زندگی زنانه و مردانه در ایران، با آمریکا، مغولستان و هندوستان یکی نیستند؟! برای این کشوری که برایش می نویسم، باید حداقل از صفویان آغاز بکنیم. از جایی که ما احساس رقابت و ابراز وجود کردیم، که اگر عثمانی کاری کرد، من هم باید بکنم، عثمانی گفت اگر صفویه کاری کرد، من هم باید بکنم. به همین دلیل است که کشور هایی که همسایه اند، نسبتاً فرهنگشان به هم نزدیک است. مانند ایران، ترکیه، عراق و ارمنستان. مثلاً شما در شیوه ی پوشش و آراستگی یک زن هفتاد ساله ی مانتویی ایرانی، ترکیه ای، عراقی و ارمنستانی، تفاوت فاحشی نمی بینی. یا در نوع نگاه یک مرد هفتاد ساله ی ایرانی، ترکیه ای، عراقی و ارمنستانی به یک زن، تفاوت چشمگیری نمی بینی.

از هنگامی که باختر آسیا، در برابر انقلاب تدریجی صنعتی اروپا و آمریکا، آن عزیزدردانگی تاریخی اش را داشت از دست می­داد، خواست که 1- از قافله جا نماند و 2- همچنان حرفی برای گفتن داشته باشد، به لج کردن با جهان و خودنمایی روی آورد. غرب هم که برای گفتمان سیاسی اش، ریشه، هویت و بنیادی نمی یافت، دیوانه­وار خود را مقابل سنت قرار داد. در حقیقت، مرد و زنی که امروز در غرب آسیا می بینیم، ظواهری سنتی دارد ولی دلش می­خواهد خود را با آمریکا بسنجد و یک مرد و زن غربی هم نمی توانند از ظاهرپرستی دست بردارد اما در دلشان پنهانی به سنت و هویت (ریشه) عشق می ورزند.

دختر ازدواج کرده ی این روز های ایران، احساس می کند در این بلبشوی اقتصادی، جام قهرمانی را از دیگر هم سن و سالان دیو صفتش ربوده است و دائم در حال عکس گرفتن از تمام لحظات زندگی اش است که آن را در فضای مجازی بر سر دیگران بکوبد و بنالد که من بُردَم، که به قول فرعون در قرآن ((اَنَا رَبُّکُمُ الأعلی)).

پسر ازدواج کرده ی این روز های ایران، احساس می کند در این بلبشوی اقتصادی، جام قهرمانی را از دیگر هم سن و سالان دیو صفتش ربوده است و دائم در حال منت گذاشتن زندگی خودش بر سر دیگران است که من از دیگر هم سن و سالان پلیدم، قوی تر و کارآمدترم و بنالد که من بُردَم، که به قول فرعون در قرآن ((اَنَا رَبُّکُمُ الأعلی)).

پسر و دختر تازه ازدواج کرده ی ایرانی باید بدانند که کانونی الهی ساخته اند و در شأن آن ها نیست که بار خودکامگی­های پادشاهان پیشینشان و حرص و جوش خوردن های سیاست پرستانه ی سیاستمدارانشان را به دوش بکشند. پسر و دختر تازه ازدواج کرده ی ایرانی باید بدانند که در شأن آن ها نیست که در این کانون که امکانات پرشماری را نزد آن ها گشوده است، به تلف کردن عمر بپردازند و گونه ای رفتار کنند که بزرگترانشان بنگرند که گویی در رشد عقلانی نکردن، تفاوتی پیش و پس از ازدواجشان نیست. هیچ لزومی ندارد که همیشه اضطراب مسابقه­دادن با دیگران را سرلوحه ی کار خود قرار دهند و این به فراگیری شخصیتی برایشان برسد که با وسواسی همیشگی، تعادل و اعتدالشان را در زندگانی همگانی از دست بدهند و دیگران به آن ها گرایشی نداشته باشند. به راستی آیا ما برای پریشانی و پراکندگی آفریده شده ایم؟! هیچ چیز در جهان به این گواهی نمی دهد.

این شیوه ی زندگی، حتی مجرد ها و همه و همه را درگیر و تلخ­ کام می کند، نه این که ویژه ی متأهل ها باشد، ولی به راستی که پخش پِیامد هایش از سوی یک خانواده، ویرانگرتر است تا از یک شخص مجرد، یک بازرگان، یک باشگاه ورزشی و ... .

باید از دریچه های گوناگون برای کمال دادن خودمان و اطرافیانمان بهره ببریم. باید اندیشه ی خویش را به کار ببریم که نکاحی که سنت رسول الله (صلی الله علیه و آله) است، باید همرنگ زندگی آن والاجناب گردد تا بتوانیم ادعا کنیم که گامی به جلو پیش نهاده ایم.

با این رویکرد است که می توانیم اندکی به راز نهفته در این روایت پی ببریم که:

((... از امام صادق سلام الله علیه است که فرمود: رسول الله که درود خدا بر او و خاندانش باد فرمود: هر کس که ازدواج کند، از نیمِ دینش پاسبانی کرده است و در گفتاری دیگر، آن پیامبر بزرگوار در دنباله ی این سخن، چنین فرمود که پس باید درباره ی نیمِ دیگر یا بازمانده ی دینش هم، پرهیزکاریِ خدایی بکُند.))

 ((... عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله: مَنْ تَزَوَّجَ أَحْرَزَ نِصْفَ‏ دِینِهِ‏ وَ فِی حَدِیثٍ آخَرَ فَلْیَتَّقِ اللَّهَ فِی النِّصْفِ الْآخَرِ أَوِ الْبَاقِی.))[6]

 

 

کرمانشاه.

سامانه: #ایران شناسی

 

کتابنامه:

  1. القرآن الکریم، چاپ نخست (حسین انصاریان)، قم: اسوه، 1383.
  2. الأصول من الکافی، أبی جعفر محمد بن یعقوب الکلینی الرازی، چاپ چهارم (تصحیح و مقابلة نجم الدین الأملی و تقدیم و تعلیق علی اکبر الغفاری و محمد آخوندی)، تهران: دار الکتب الإسلامیة، 1407ق، ج5.
  3. الحیاة، محمد رضا، محمد و علی حکیمی، چاپ نخست (ترجمه احمد آرام)، تهران: نشر فرهنگ اسلامی، 1380، ج5.
  4. بحارالأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، سرپرستی محمد باقر مجلسی و همکاری عبدالله افندی اصفهانی، میرمحمدصالح حسینی خاتون آبادی، عبدالله بحرانی، سید نعمت الله موسوی جزایری و آمنه بیگم مجلسی، به گزارش پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی، makarem.ir
  5. من لایحضره الفقیه، أبی جعفر محمد بن علی بن حسین بن بابویه القمی، چاپ دوم (تصحیح و تعلیق علی أکبر الغفاری)، قم: دفتر انتشارات اسلامى وابسته به جامعه ی مدرسین حوزه ی علمیه ی قم، 1413ق،‏ ج3.
  6. پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی، makarem.ir
 

5 11/4/1400، پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی، وطن دوستی از منظر اسلام، 10/4/1400، makarem.ir

 قرآن، الرعد، 11، ترجمه حسین انصاریان.[2]

 الحیاة، برادران حکیمی (محمد رضا، محمد و علی)، ج5، ص79، ترجمه احمد آرام.[3]

 من لایحضره الفقیه، محمد الصدوق، ج3، ص156.[4]

 قرآن، الناس، ترجمه حسین انصاریان.[5]

 الأصول من الکافی، محمد الکلینی، ج5، ص329.[6]

  • امیررضا عطری

اینجا ایران

خودنقدی

عادت بد

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
همه ی حقوق مادی و معنوی این تارنوشت، به امیررضا عطری تعلق دارد و هر گونه بهره برداری از این مطالب، تنها با ذکر منبع یا در موارد قانونی با اجازه مالک فکر، بی مانع است، در غیر این صورت، پیگرد قانونی می شود. 1396