امیررضا عطری- کاربرد علوم انسانی | Amirreza Etri- Humanities Application

دبیر و فعال علوم انسانی | Humanities Teacher & Activist

امیررضا عطری- کاربرد علوم انسانی | Amirreza Etri- Humanities Application

دبیر و فعال علوم انسانی | Humanities Teacher & Activist

امیررضا عطری- کاربرد علوم انسانی | Amirreza Etri- Humanities Application

امیررضا عطری ام.
فعال و دبیر علوم انسانی.

این تارنوشت می تواند راهی برای پیوند و ارتباط افزونتر ما باشد.
با آرزوی بهترین ها ...

Amirreza Etri
Iranian Activist and Humanities Teacher.

This blog can be a way for us to connect and communicate more.
Best wishes...

- - - تابع قوانین جمهوری اسلامی ایران - - -

دنبال کنندگان ۱ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
آخرین نظرات

مترجم سایت

دیکشنری

۵۶ مطلب با موضوع «علوم انسانی Humanities :: فرهنگ Culture» ثبت شده است

بسم الله الرحمن الرحیم

 

به همت فرهیخته ی ارجمند استان کرمانشاه، جناب آقای داریوش روشنک، پسر دختر عموی مرحوم آقای مرتضی عطری کرمانشاهی، از طرف روزنامه ی باختر کرمانشاه در چند نوبت در سال 1389 به وسیله ی جناب آقای حمید مولایی فر، با آقای مرتضی عطری مصاحبه هایی انجام شد که حاوی نکته های جذابی درباره ی تاریخ معاصر استان و شهر کرمانشاه می باشد.

من برآن شدم که برای تکمیل نشر اثر های آقای عطری، این مصاحبه را در مورد های لازم درست نویسی و پی نویسی کنم و آن را در اینترنت، باز همچون دو نوشته ی پیش، نشر دهم.

اکنون که این کار به پایان رسیده، این نوشتار را به پیشخوان شما خوانندگان گرامی می گذارم.

یادآوری: لکه های رنگی که در برگه های 5،4و6 وجود دارد، از قلم خود آن مرحوم است.

 

شنبه، 30 بهمن 1389، شماره ی 1486

  • امیررضا عطری

بسم الله الرحمن الرحیم

 

من با نوشته هایم و حساب های کاربری ام در اینترنت، قصد باز کردن دکان برای خودم ندارم. اوایل مثل همه ی انسان ها از شهرت و معروفیت خوشم می آمد. اما هر چه رو به جلو می روم، نگاه جدی تر و دلسوزانه تری به مسائل و مشکلات پیدا می کنم. افزایش این نگاه را هم مدیون مطالعه ی قرآن و روایات، بهره گیری از عقل و نجوا های فطرتم هستم که همه شان از نعمت های خدادادی هستند.

من آدمی هستم که تا مطلبی به جان و دلم ننشیند، آن را به عنوان اعتقاد نمی پذیرم. اعتقاداتی که الآن دارم، جزء ذات من شده اند، مثل قلب من شده اند. لذا هر چیزی که بر خلاف آن ها باشد، آزرده ام می کند. هر کار بدی که در زندگی ام انجام داده ام، اذیتم می کند. انگار که آن لحظات سعی کرده ام که قلبم را از بدنم بیرون بکشم. آن هم قلبی که به سلامت و سلامت دهی اش ایمان داشته ام و دارم.

  • امیررضا عطری

بسم الله الرحمن الرحیم

 

در طول دوران مدرسه، همه ی کار های رسمی و اداری ام را به جز درس خواندن، پدر و مادرم برایم انجام می دادند. مثلاً اگر خودم تنهایی می خواستم به پزشک مراجعه کنم، واقعاً نمی دانستم که روندش چگونه است. هنوز هم درباره ی بعضی از مراحلش لنگ می زنم!

پس از آغاز کردن دانشگاه و پیش رفتن تدریجی اش، منِ تک فرزند دردانه ی آفتاب مهتاب ندیده ی خانواده، که جزء شخصیتم شده بود که همه باید در خدمت من باشند، همه چیز باید درست و خوب پیش برود و همیشه شخصیتم باید تکریم بشود، حالا تنها تر، در یک شهر بزرگ تر و پر جمعیت تر که هر چقدر هم دوستش داشتم اما در آن غریب بودم، در یک محیط دانشگاهی خشک، سرد و بی در پیکر و بزرگ قرار گرفته بودم که دیگر از ((الف)) تا ((ی)) زندگی ام را باید خودم پیش می بردم.

  • امیررضا عطری

بسم الله الرحمن الرحیم

 

من از آن دسته آدم هایی هستم که ترجیح داده ام که به جای خشونت، حرف هایم را روی کاغذ بنویسم. اصلاً من مال کاغذ ام. پس از نوشتن پایان نامه، تصحیح دیوان شعر پدربزرگم، نوشتن کتاب تبارنامه ی شخصی ام و معرفی مختصر برخی از متخصصان غیر حوزوی علوم اسلامی-شیعی، در پنج ماه، به خودم گفتم که حالا دیگر وقت استراحت است و تا مدت طولانی ای دیگر نمی نویسم. اما وقتی نمی نویسم انگار چیزی در زندگی ام کم است. حداقل برای این روز ها. گفتم دیگر هر روز نمی نویسم اما گهگاهی می نویسم. اگر به مو هم برسد ولی نمی گذارم پاره شود.

امروز خسته ام. خسته از ویران شدن قصر آرزو هایم روی سرم. خسته از این رنج ممتد. چند روز است که فکرم مشغول موضوع ازدواج است. از وقتی که در دوره ی دبیرستان، عاشق اسلام شده بودم و متوجه شده بودم که اسلام در صورت مهیا بودن شرایط، تأکید دارد که هر چه ازدواج به تأخیر نیفتد بهتر است، از نوزده سالگی دلم می خواست به عنوان یک انجام وظیفه زود تر ازدواج بکنم. از یازده سالگی هم بالغ شده بودم. خیلی زودتر از بلوغ بسیاری از هم سن و سالانم. در دوره های راهنمایی و دبیرستان، واقعاً سطح فکر من خیلی پخته تر از هم دوره هایم بود. نه این که این مسائل، برتری باشد. نه، خب بالأخره یکی زود بالغ می شود، یکی دیر، یکی هم به موقع.

  • امیررضا عطری

بسم الله الرحمن الرحیم

 

 

من به عنوان کسی که خودم را نسبت به جامعه ام مسئول می دانم و همه ی افراد جامعه ام و جامعه ی انسانی، برایم ارزشمند هستند، این را حقشان می دانم که اگر جایی من متوجه یک اشتباه فرهنگی شدم و با بضاعت و سرمایه ی خودم توانستم اندکی هم که شده اقدام به اصلاح آن فرهنگ اشتباه کنم، باید از دیدبان خودم افراد جامعه را درباره ی آن اشتباهاتشان از خواب غفلت بیدار کنم، همان طور که اگر کسی روزی کجی مرا دید، باید کریمانه و شرافتمندانه ارشادم کند.

یکی از اشتباهات فکری جامعه ی ما این است که احساس می کنند که برداشت های دینی متخصصانه فقط از کسی می تواند گرفته شود که حتماً حوزوی باشند، در صورتی که من با نوشتن و گردآوری این کتاب، مثال نقضی در برابر این قاعده ی بی اصالت، برپا کرده ام. در این نوشتار، این تحلیلِ همراه با نمونه را به جامعه گوشزد می کنم که اگر روزی سخنانی دینی از یک اندیشمند غیر حوزوی شنیدند و خواندند، این احتمال را بدهند که با این که این اندیشمند، حوزوی نیست اما می توان سخن و نوشته اش را به سنجش کشید و در صورت صلاحیت، اعتبار دینی برایش قائل شد.

در این اثر، در آغاز، پیشگفتاری مختصر و تحلیل مدارانه نسبت به اشتباهات فرهنگی جامعه در ارتباطشان با روحانیت شیعه، ارائه شده است. سپس به معرفی کوتاهی از اندیشمندان غیر حوزوی علوم اسلامی-شیعی در دانش های گوناگون پرداخته شده است که دایره ی دید اسلام مدارانه ی جامعه به شاخه های گوناگون علمی، گسترده تر گردد. از جمله ویژگی های مهمی که اندیشمندان مذکور در آن ها مشترک اند، شهرت، اعتبار اجتماعی و معاصر بودن است.

  • امیررضا عطری

نگاهی گذرا که ریشه ام را فراموش نکنم:

 

پیشگفتار:

 

من نژاد پرست نیستم و صِرفِ قومیت را هم نه افتخار و نه عامل برتری می دانم. برای من، تمام انسان ها به خاطر انسان بودنشان محترم اند نه به خاطر نژاد، کشور و زبانشان.

این تبار نامه را مثلاً برای افتخار نمودن به نژادم، قومیت گرایی و از این قبیل مطالب ننوشتم بلکه این تبار نامه را برای روشن کردن و یا روشن باقی گذاشتن اطلاعات انسابی خاندانم، برای خودم و کسانی که مانند بنده، این اطلاعات برایشان مهم یا جالب است، به رشته ی نگارش درآورده ام. به همچنین من این نوشتار را از سر خودشیفتگی، بزرگ نمایی و یا برای افتخار نمودن بی جا به خاندانم، ننوشته ام. اصلاً به حداقل مطالب بسنده نموده ام، چون می دانم بسیاری از اطلاعات معرفی کننده ی اعضای خاندانم را نمی توانم بگویم، زیرا حریم خصوصی است، راضی نیستند، شکل خودنمایی به خود خواهد گرفت و دردی هم از کسی دواء نخواهد کرد.

مسلّم است که کشورم ایران، استان و شهرم کرمانشاه و زبان و لهجه ام فارسی کرمانشاهی را دوست می دارم ولی به تمام نژاد ها، قومیت ها، منطقه ها، زبان ها، لهجه ها و گویش ها در کشورم و دنیا، احترام می گذارم.

درست است که زادگاه و محل رشد افراد و پدر و مادرشان، برای تعیین ملیت و قومیت، حائز اهمیت است اما من معتقدم که برای تعیین قومیت، باید به اجداد آن شخص از چهار طرف نگاه کرد: 1- از طرف پدر پدری رو به عقب 2- از طرف مادر پدری رو به عقب 3- از طرف پدر مادری رو به عقب 4- از طرف مادر مادری رو به عقب، لذا برای خودم هم در این تبار نامه چنین عمل کردم.

محتوای این تبار نامه از اطلاعات خودم، گفتگو های شخصی-شفاهی خودم با برخی افراد گوناگون خاندانم و برخی نوشتار ها، تهیه و انجام شده است. در گفتگو هایم در این باره، بیشتر از همه، از اطلاعات و خاطره های مرحوم پدر بزرگ پدری ام، دو مادر بزرگم و مادرم، استفاده کرده ام. اطلاعات این تبار نامه، ساده، ناقص و بسیار مختصر است و هیچ نظم خاصی برای توضیح دادن درباره جزئیاتشان نداشته ام، لذا طبیعی است که در جزئیات بعضی از اطلاعات ذکر شده، نا هماهنگی، کاستی و اشتباهی هم رخ داده باشد. توضیح، این که: برخی از افراد یاد شده در این تبار نامه، دارای نکات مثبت و درخشانی در زندگی شان بوده و هستند ولی بنده این نوشتار را برای شرح دادن این مطالب و داستان ها، جمع آوری نکرده ام.

با آرزوی سلامتی روحی-ذهنی-جسمی و هدایت الهی، برای همگان و توفیق برای انساب آموزان و انساب پژوهان.

نقد ها و پیشنهاد های شما خوانندگان گرامی را هم در این باره، به دیده ی منت پذیرا خواهم بود.

 

                                                                                                                 22/5/1398

                                                                                                                           کرمانشاه

                                                                                                    امیر رضا عِطری کرمانشاهی

 

  1. توضیحی کوتاه درباره ی خودم:

امیر رضا عِطری، زاده ی اوایل 1375، در کرمانشاه، خیابان شاه بختیِ میدان شهرداری سابق

 

  1. نیاکان من:

 

پدر: وحید عطری: فارس کرمانشاهی. متولد و رشد یافته ی شهر کرمانشاه. کارمند آموزش و پرورش.

 

مادر: فضیلت مشاوران: بومی فارسی زبان فرهنگ شهری کرمانشاهی. متولد و رشد یافته ی شهر کرمانشاه. آموزگار.

 

پدر پدر: مرتضی عطری: فارس کرمانشاهی. معمار خوش نام و شاعر خوش اندیش استان کرمانشاه. شهرت عِطری به این دلیل است که پدرش و پدر پدرش به عِطر و گلاب گرفتن، عطاری و فروش عرقیات گیاهی معروف بوده اند. متوفی 1394 ه.ش در کرمانشاه.

 

مادر پدر: محترم اکبری: فارس کرمانشاهی. خانه دار.

 

پدر مادر: عزت الله مشاوران: آذری[1] اسدآبادی همدانی. اصالتاً آذری تبریزی آذربایجانی. نظامی (ارتشی سپس سپاهی). شناسنامه ی قبلی اش قیطاس نژاد بوده و قبل از قیطاس نژاد نیز شناسنامه اش نجفی بوده است. به دلیل سفر یکی از نیاکانش به نجف اشرف برای زیارت حرم امیرالمؤمنین علیه السلام، به نجفی مشهور شده اند. پدر پدرش آذری تبریزی آذربایجانی بوده که برای بهره گیری از باغ های سرسبز اسدآباد، به آن جا مهاجرت می کنند. خودش در کودکی اندکی در تبریز هم بوده است. متوفی 1376 ه.ش در کرمانشاه.

 

مادر مادر: توران وهابی مِهرَبانی: بومی فرهنگ کردی کرمانشاهی. متولد و رشدیافته ی شهر کرمانشاه. اصالتاً از طرف پدری، کرد جاف بیجاری کردستانی و از طرف مادری، کرد کلهری ایوانی است. خانه دار. وهابی به نام پدر پدرش که عبدالوهاب بوده اشاره دارد و مهربان هم بر اساس شنیده هایم از خانواده ی مادری ام، نام روستایی نزدیک بیجار کردستان است اما تا به پایان رساندن این کتاب، بنده در جستجو هایم به وجود چنین مکانی در کردستان بَر نخورده ام.

  • امیررضا عطری
همه ی حقوق مادی و معنوی این تارنوشت، به امیررضا عطری تعلق دارد و هر گونه بهره برداری از این مطالب، تنها با ذکر منبع یا در موارد قانونی با اجازه مالک فکر، بی مانع است، در غیر این صورت، پیگرد قانونی می شود. 1396